mani24
پسندها
36,402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نمیدانم..


    نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟

    نمي خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

    چه خواهد ساخت ؟

    ولي بسيار مشتاقم ،

    که از خاک گلويم سوتکي سازد.

    گلويم سوتکي باشد به دست کودکي گستاخ و بازيگوش

    و او يکريز و پي در پي ،

    دَم گرم خوشش را بر گلويم سخت بفشارد ،

    و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .

    بدين سان بشکند در من ،

    سکوت مرگ بارم را
    باور نکن تنهاییت را

    من در تو پنهانم ،تو در من

    از من به من نزدیک تر تو

    از تو به تو نزدیک تر من

    باور نکن تنهاییت را

    تا یک دل و یک درد داری

    تا در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر میگذاریم

    دل تاب تنهایی ندارد

    باور نکن تنهاییت را

    هر جای این دنیا که باشی من باتوام تنهای تنها

    من با توام هرجا که هستی
    تو که گفتی باکی نداری ، بگم آخر یه روزی میرم
    ندونسته یه کاری کردی ، همه حرفامو پس بگیرم
    .
    تو که از من فراری بودی،تا ازت با خبر نباشم
    تویی که با اون غریبه میری،تاکه من پشت سر نباشم
    .
    حالا دیگه رفته تو بمون و دردات حالا دیگه رفته
    اونی که می خواستی واسه روز فردات حالا دیگه رفته
    .
    تو این دو سالی نشد یک بار، نگران دلم باشی
    مگه میشد یه روز باشی، مگه میشد که تنها شی
    .
    تا ببینی چقد سخته،که پریشون فردا شی
    که یکی از خودت بدتر تنهات بذاره
    .
    دیگه حس نمیکنی یه کسی چش براته
    از تو دوره و تو خیالش باهاته
    .
    تو خودت رو ملامت کن،تو به این دوری عادت کن
    بی تـــفــاوت به احساســه ،همه دنــیـــا خــیانــت کن
    .
    غافل از این که هر فردی
    خـــــــدایــــــــــی داره
    .
    حالا دیگه رفته تو بمون و دردات حالا دیگه رفته
    برات هر لحظه حرفی تازه داشتم برات هر لحظه شعری میسرودم

    یکی یکدونه ی قلب تو بودم یکی یکدونه ی قلب تو بودم

    برات روزی صدای ساز بودم طنین دلکش آواز بودم

    میون جمله های عاشقونه منم اونکه برات همراز بودم

    برام از عشق عاشقها میگفتی از عاشق بودن دلها میگفتی

    برام از عشق و احساس خدایی برام از خوبی دنیا میگفتی

    نمیدونم چرا از من گذشتی همه پلها رو پشت سر شکستی

    نمیدونم پر مرغای عشقو چرا کنج قفسهاشون شکستی

    بیا تا عشقو تو چشمات ببینم برات هر چی گله سرخه بچینم

    بیا زیر و بم فریاد من شو یکی شو با منو همراز من شو
    مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



    دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

    با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

    دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

    آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

    مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

    ولي عشق تو همچنان پابر جاست

    با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

    كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم
    اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق
    و زیبایی تو را دوست می دارم
    تو را عاشقانه دوست دارم
    مثل گلهای بهاری
    مثل پنجره های باز رو به دریا
    مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار
    تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم
    من عاشقم
    عاشق صدای شرشر بارن
    عاشق پنجره های خیس باران خورده
    و عاشق کوچه های نمناک انتظار
    من عاشقم
    عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی
    در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا
    من عاشقم
    عاشق پاکی و معصومیت
    عاشق نگاهی پاک و بی ریا
    عاشق سبزی بهار و عاشق
    اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق
    و زیبایی تو را دوست می دارم
    تو را عاشقانه دوست دارم
    مثل گلهای بهاری
    مثل پنجره های باز رو به دریا
    مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار
    تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم
    من عاشقم
    عاشق صدای شرشر بارن
    عاشق پنجره های خیس باران خورده
    و عاشق کوچه های نمناک انتظار
    من عاشقم
    عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی
    در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا
    من عاشقم
    عاشق پاکی و معصومیت
    عاشق نگاهی پاک و بی ریا
    عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا
    براي تــو مي نويسم ..

    از عـُـمـق احـساسم

    مي نويسم تا شـايد بداني

    که تپش قلـبم در سينه به خاطــر توست
    عاشق نگاهی پاک و بی ریا
    عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا

    براي تــو مي نويسم کـه بداني

    تــو بودي آن يگانه عشــقي که در لا به لاي خــرابه هاي قلـبـم لانه گزيد

    و از آنهــا گلســتاني جاودانــه ساخت

    براي تــو مي نويسم تا بداني

    دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است

    و دوري کبوتر از آســمان

    براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . .

    با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است

    براي تــو مي نويسم اينک تا بداني دوســتـَت دارم !
    تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

    تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

    همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

    تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

    از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم

    و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

    از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

    عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

    همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

    دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند

    چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ،

    همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی

    از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

    نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

    من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم

    مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،
    این چه رازیست که در میکده، عشاق به آن می خندند.

    نکند راز من و تو باشد.

    نکند عهد شکستی و...

    یادمان باشد:

    آسمان شاهد عهدیست که با هم بستیم

    ابرها در سفرند

    آسمان

    اما

    هست
    مي خواهم اين بار از تو بگويم ....... از تو بهترينم



    دوست دارم من باشم و کاغذ و خودکار ي که فقط نام تورا بنويسد

    با تو حرفها دارم به اندازه ي هزار سال...سالها يي که ديگر متعلق به توست

    دلم را به ياد تو با دريا و آرزوهاي زيبايي آميخته ام

    آرزوها يي که اول و آخر آن تو هستي

    مي دانم که يک روز دنيا تمام ميشود

    ولي عشق تو همچنان پابر جاست

    با تو خواهم ماند وتنها تو با من بمان

    كه وقتي تو هستي گويي تمام خوبيهاي دنيا را به يكباره در كنار خود دارم
    یک ستاره برای من کافی است

    تا بهانه ای برای تماشای آسمان داشته باشم

    تا در دفتر نقاشی ام ماه تنها نباشد

    وشبها را هم برای خود معنی کنم

    ...به یادت باشم

    ستاره ام باش
    تو که گفتی باکی نداری ، بگم آخر یه روزی میرم
    ندونسته یه کاری کردی ، همه حرفامو پس بگیرم
    .
    تو که از من فراری بودی،تا ازت با خبر نباشم
    تویی که با اون غریبه میری،تاکه من پشت سر نباشم
    .
    حالا دیگه رفته تو بمون و دردات حالا دیگه رفته
    اونی که می خواستی واسه روز فردات حالا دیگه رفته
    .
    تو این دو سالی نشد یک بار، نگران دلم باشی
    مگه میشد یه روز باشی، مگه میشد که تنها شی
    .
    تا ببینی چقد سخته،که پریشون فردا شی
    که یکی از خودت بدتر تنهات بذاره
    .
    دیگه حس نمیکنی یه کسی چش براته
    از تو دوره و تو خیالش باهاته
    .
    تو خودت رو ملامت کن،تو به این دوری عادت کن
    بی تـــفــاوت به احساســه ،همه دنــیـــا خــیانــت کن
    .
    غافل از این که هر فردی
    خـــــــدایــــــــــی داره
    .
    حالا دیگه رفته تو بمون و دردات حالا دیگه رفته
    اونی که می خواستی واسه روز فردات حالا دیگه رفته
    چقدر سخته
    چقدر سخته که عشقت روبه روت باشه
    نتونی هم صداش باشی
    چقدر سخته که یک دنیا بها باشی
    نتونی که رها باشی
    چقدر سخته….
    چقدر سخته که بارونی بشی هر شب
    نتونی آسمون باشی
    چقدر سخته که زندونی بمونی
    بی در و دیوار نتونی هم زبون باشی
    چقدر سخته….
    چه بد بخته قناری که بخونه
    اما رؤیاش حس بیرونه
    چه بد بخته گلی که مونده تو گلدون
    غمش یک قطره بارونه
    چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه
    ولی ظاهر پر از خنده
    چقدر سخته که عشقت آسمون با باشه
    ولی آسون بگن چنده
    چقدر سخت کلامت ساده پرپر شه
    نتونی ناجیش باشی
    چقدر سخته که رفتن راه آخرشه
    نتونی راهیش باشی
    چقدر سخته تو خونت عین مهمون شی
    بپوسی قصد بیرون شی
    چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی
    ولی ، تو سینه داغون شی
    چقدرسخته که یک دنیا صدا باشی
    ولی از صحنه خوندن جدا باشی
    چقدر سخته که نزدیک خدا باشی
    ولی غرق ادا باشی
    در رویاهایم سیر می کنم

    جایی که تورا پیدا کردم و جائی که ...

    گم شدم درهرچه هیاهو بود.

    گم شدم یا دست روزگار دورت کرد و ...

    همان روزها بود که بزرگ شدم،با تمام کودکیم بزرگ شدم و حالا که میخواهم ...

    یک ربع قرن بودن را تجربه کنم. چیز جدیدی نیست. همه اینها همان زمان تجربه شد.

    من خیلی وقت است که بزرگ شدم... شاید یک بانوی بیست و چند ساله...

    این روزها...

    ماههای آخر بیست و سومین سال عمرم عجیب ذهن بی قرار مرا درگیر کرده است.

    این روزها را ...

    با دوستانی که شادیشان را در چند پک قلیان و چای میوه هست می گذرانم .

    من عجیبم یا اینها؟؟!!

    اینجا هم سکوت می کنم همه حرف میزنند و من در فکر بی فکریم.

    دیوانه شدم یا .... ؟!!

    جای چیزی اینجا کم است...

    جای کسی کم است... نمیدانم!

    من این روزها وجودم را به بانوئی تبدیل می کنم که هنوز سرشار از احساسات است.
    از من نپرس چقدر دوستت دارم

    اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست.

    به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم!!!

    مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد؟

    مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟


    بگو معنی تمرین چیست ؟

    بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

    بریدن از خودم را ؟

    مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

    از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم؟

    همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد!!!

    تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند.

    نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...
    دلم میخواست ميدانستي شبها...

    تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام...

    به چشمانم سنجاق ميكنم...

    تا يادم نرود در روي زمين كسي هست...

    كه سبزي لحظه هايش .... آرزوي من است !

    دلم میخواست می دانستی...

    که شادی ات... دنيای من است...

    و اندوهت... ويرانی لحظه هايم!


    که چگونه در خنده هايت به اوج می رسم...

    اما کاش می توانستم نشانت دهم...

    که با هر نفسم...

    دانسته و يا ندانسته...

    به یادت هستم

    به تو فکر میکنم به کسی که

    نامش در اندیشه من

    عشقش در قلب من

    کلامش در دفتر من
    جلسه محاكمه عشق بود
    و قاضی ، عقل
    و عشق محكوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود ، یعنی فراموشی !

    قلب تقاضای عفو عشق را داشت
    ولی همه اعضا با او مخالف بودند
    قلب شروع كرد به طرفداری از عشق :

    ای چشم ! مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی دیدنش را داشتی؟
    و تو ای گوش ! مگر تو نبودی كه هر دم در آرزوی شنیدن صدایش بودی؟
    و شما ای پاها ! مگر شماها نبودید که همیشه آماده رفتن به سویش بودید؟

    پس حالا چرا این چنین با او مخالف شده اید؟!

    همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند...

    تنها عقل و قلب در جلسه مادند
    عقل گفت: ای قلب ! دیدی همه از عشق بیزارند؟

    ولی من در حیرتم كه چرا با وجود اینکه عشق بیشتر از همه تو را آزرده کرده است تو هنوز از او حمایت می کنی؟!

    قلب نالید و گفت كه من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تكهگوشتیهستمبی خاصیت که هر ثانیه كار ثانیه قبلی را تكرار میكند و فقط باعشق میتوانم یك قلب واقعی باشم. پس من همیشه از او حمایت خواهم كرد حتی اگرنابود شوم.
    برای تو نوشتم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

    تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

    در کویر قلبم از تو برای تو نوشتم

    ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

    تا هر صبح برایت شعری می سرودم
    آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

    و بر صورتت می لغزیدم
    ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم

    تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

    را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
    میان دیوارهای روشن سکوت

    خانه ای شیشه ای ساخته ام .

    خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .

    خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، سکوت ها.

    خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی

    و احساسی به رنگ آسمان .

    خانه ای که درهایش از جنس نور است و

    پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

    خانه ای پر از هوای " تو"

    و نفسی از تبار " عشق " .

    در هنگامه آمدنت

    سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی

    زندگی را فریاد می زنند .

    حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...
    از من نپرس چقدر دوستت دارم

    اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست.

    به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم!!!

    مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد؟

    مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟


    بگو معنی تمرین چیست ؟

    بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

    بریدن از خودم را ؟

    مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

    از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم؟

    همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد!!!

    تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند.

    نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...
    دلم میخواست ميدانستي شبها...

    تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام...

    به چشمانم سنجاق ميكنم...

    تا يادم نرود در روي زمين كسي هست...

    كه سبزي لحظه هايش .... آرزوي من است !

    دلم میخواست می دانستی...

    که شادی ات... دنيای من است...

    و اندوهت... ويرانی لحظه هايم!


    که چگونه در خنده هايت به اوج می رسم...

    اما کاش می توانستم نشانت دهم...

    که با هر نفسم...

    دانسته و يا ندانسته...

    به یادت هستم

    به تو فکر میکنم به کسی که

    نامش در اندیشه من

    عشقش در قلب من

    کلامش در دفتر من
    هر گاه تنهاییت را به فریاد درونت میسپاری و مرا میخوانی تا یاریت کنم
    هر گاه صدای خاموش خدایای قلبت را به سوی درگاهم روانه میسازی ،
    فرشته های من به رویا میسپارند خواهش یک لحظه فریاد تو را
    که ایکاش میتوانستند دمی نیایشت را به تجربه در آورند .

    ... از چه غمگینی ؟ دل سپرده بودنت را تاب نمی آوری ؟ میهراسی ؟
    به آغوشم بسپار هراست را تا تو را با خود به مزرعه خلقت ببرم
    و داستان عاشق شدنم را برایت زمزمه کنم .

    و من آفرینش را دیدم. خلق همه هستی را .
    دیدم خداوند به ذوق نشسته است این آفرینش را
    و همه کائنات را به پایمان به سجده عشق در آورده است .
    دیدم اما شیطان سجده نکرد و
    خداوند بر سر اینکه میتواند ما را عاشق خودش کندT با او مدارا میکند
    انقدر که همان اندازه به او قدرت میدهد درست مثل خودش .

    من خداوند را میبینم پشت پنجره تنهاییش منتظر دستان بی تردید ماست
    تا به لبخندی دلرباییش را درک کنیم و
    پنجره را به سوی نگاه بی انتهای خواستنش بگشاییم .
    من دیدم اما آدمها پر از غرورند و یکی یکی پنجره ها را می بندند.
    عاشقانه دوست دارم
    اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق
    و زیبایی تو را دوست می دارم
    تو را عاشقانه دوست دارم
    مثل گلهای بهاری
    مثل پنجره های باز رو به دریا
    مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار
    تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم
    من عاشقم
    عاشق صدای شرشر بارن
    عاشق پنجره های خیس باران خورده
    و عاشق کوچه های نمناک انتظار
    من عاشقم
    عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی
    در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا
    من عاشقم
    عاشق پاکی و معصومیت
    عاشق نگاهی پاک و بی ریا
    عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا