دل نامه یا نامه دل
- شروع کننده موضوع MAHDI.VALVE
- تاریخ شروع
- وضعیت
وقتی سعی میکنم
دلت را نسوزانم نمیتوانی ببینی
وقتهایی که دلم را
طوری میسوزانی
که تنها برایت لبخند میزنم
تا نفهمی
چه با دلم میکنی
اما
انقدر خسته ام
که نه تکه سنگ
بلکه روی شانه خدا سر میگذارم
تا مرا به اسمانش ببرد
دیگر نمیتوانم
تحمل کنم
بهانه های که هر روز میاوری
بهانه هایی که تا بیانشان میکنم
تنها خودت را بی گناه نشان میدهی و مرا گناهکار
گاهی به این فکر کن
که در یک رابطه دو نفر با هم میسازند
نه یک نفر به تنهایی
دلت را نسوزانم نمیتوانی ببینی
وقتهایی که دلم را
طوری میسوزانی
که تنها برایت لبخند میزنم
تا نفهمی
چه با دلم میکنی
اما
انقدر خسته ام
که نه تکه سنگ
بلکه روی شانه خدا سر میگذارم
تا مرا به اسمانش ببرد
دیگر نمیتوانم
تحمل کنم
بهانه های که هر روز میاوری
بهانه هایی که تا بیانشان میکنم
تنها خودت را بی گناه نشان میدهی و مرا گناهکار
گاهی به این فکر کن
که در یک رابطه دو نفر با هم میسازند
نه یک نفر به تنهایی
چقدر ساده میگویی
کسی جایت را پر کرد
هنوز نشناختی مرا
هنوز نمیدانی
من مرد و زن خودم هستم
هنوز نمیدانی
حاضر نیستم
کسی را جای تو ببینم
هنوز نمیدانی
حاضر نیستم قلبم را به کسی بدهم
برای عشق
نیازی به قسم نیست
انان که قسم میخورند
تنها
دروغگو هستند که خودشان برای اینکه
حرف خودشان را باور کنند
قسم میخورند
قسم بخوری یا نه
دوستت دارم
و با کسی کاری ندارم
هر کس دوست دارد هر حرفی بزند
انوقت که امدم به تو گفتم چه کردم
اگر میخواستم خیانت کنم
که برایت نمیگفتم حقیقت را
این را بدان
از تزویر و دروغ و ریا
خوشم نمیاید
و اگر دوست داری ریاکاری کنم
برایت خواهم کرد
کسی جایت را پر کرد
هنوز نشناختی مرا
هنوز نمیدانی
من مرد و زن خودم هستم
هنوز نمیدانی
حاضر نیستم
کسی را جای تو ببینم
هنوز نمیدانی
حاضر نیستم قلبم را به کسی بدهم
برای عشق
نیازی به قسم نیست
انان که قسم میخورند
تنها
دروغگو هستند که خودشان برای اینکه
حرف خودشان را باور کنند
قسم میخورند
قسم بخوری یا نه
دوستت دارم
و با کسی کاری ندارم
هر کس دوست دارد هر حرفی بزند
انوقت که امدم به تو گفتم چه کردم
اگر میخواستم خیانت کنم
که برایت نمیگفتم حقیقت را
این را بدان
از تزویر و دروغ و ریا
خوشم نمیاید
و اگر دوست داری ریاکاری کنم
برایت خواهم کرد
به جان هرچه عاشق توی این دنیای پرغوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم....
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها وبی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم....
__________________
سرخ میشوم وقتی
میبینم
هر بار تکرار میکنی حرفت را
سکوت میکنم
دیگر حرفی نمیزنم
هر طور دوست داری
قضاوتم کن
دیگر امروز را تمامش کن
بس است این همه
حرف
دیگر چه میخواهی
میدانی درد دارد
وقتی با بغض تو گلوت باید سر کنی
و اونی که همه دنیات عاشقت نباشه
و تنها اروم باید بگی این حقم نیست
و تنها درد داره وقتی غذات یخ کرده تو تنهایی میخوری در حالی که اونقدر
داغونی که نمیتونی حتی یک لقمه غذا بخوری
کسی حالم را نمیفهمد
بگذار بخندند
انانی که
میدانند عاشقت هستم و هر بار با دیدن نوع برخوردم تنها میگویند
اینقدر خودت را تحقیر نکن
پشیمان میشوی
میبینم
هر بار تکرار میکنی حرفت را
سکوت میکنم
دیگر حرفی نمیزنم
هر طور دوست داری
قضاوتم کن
دیگر امروز را تمامش کن
بس است این همه
حرف
دیگر چه میخواهی
میدانی درد دارد
وقتی با بغض تو گلوت باید سر کنی
و اونی که همه دنیات عاشقت نباشه
و تنها اروم باید بگی این حقم نیست
و تنها درد داره وقتی غذات یخ کرده تو تنهایی میخوری در حالی که اونقدر
داغونی که نمیتونی حتی یک لقمه غذا بخوری
کسی حالم را نمیفهمد
بگذار بخندند
انانی که
میدانند عاشقت هستم و هر بار با دیدن نوع برخوردم تنها میگویند
اینقدر خودت را تحقیر نکن
پشیمان میشوی
گفتم: خدایا! همنشینم باش.
گفت: من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند
گفتم: چه آسان به دست می آیی.
گفت: پس ساده از دستم مده
بیاین خدارو از دست ندیم
تنها کسی هست
که کیچوقت و توی هیچ شرایطی تنهامون نمیزاره
اگه زمین بخوریم بی منت دستمون و میگیره
و از زمین بلند مون میکنه
بیاین راحت از دستش ندیم
بـيـهـو د ه و ر ق مـي خـو ر نـد
تـقـو يـم هـا ي ِ جـهـا ن
ر و ز هـا ي ِ مـن هـمـه يـک ر و ز نـد
شـنـبـه هـا يـي کـه فـقـط
پـيـشـو نـد شـا ن عـو ض مـي شـو د
taranom bahar
عضو جدید
دمش گرم......باران را میگویم،
یه شانه ام زدو گفت:
خسته شدی؟
امروز را من میبارم..........
یه شانه ام زدو گفت:
خسته شدی؟
امروز را من میبارم..........
وقتي صدايش مي کني، نمي شنود
وقتي به دنبالش مي روي، نمي بيند
وقتي دوستش داري، به فکرت نيست
اما...
وقتي مي شنود که ديگر صدايت گرفته
وقتي مي بيند که خسته در راه افتاده اي
وقتي به فکرت هست، که ديگر نيستي
براي رسيـــــدن به تو خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام روياهايم کردم
انصاف نبود...
تو که ميدانستي با چه اشــتياقي خودم را قسمت ميــکنم
پس چــرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردي؟
براي خداحــــــافظي خيـــــــــــــــــــــلي دير بود!
خيلي...
در کودکی:
پاك کن هایی ز پاکی داشتیم،
یک تراش سرخ لاکی داشتیم،
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت،
دوشمان از حلقه هایش درد داشت،
گرمی دستانمان از آه بود،برگ دفترهایمان از کاه بود،
تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم،
با وجود سوز و سرمای شدید ، ریزعلی پیراهنش را میدرید،
کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم
پاك کن هایی ز پاکی داشتیم،
یک تراش سرخ لاکی داشتیم،
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت،
دوشمان از حلقه هایش درد داشت،
گرمی دستانمان از آه بود،برگ دفترهایمان از کاه بود،
تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم،
با وجود سوز و سرمای شدید ، ریزعلی پیراهنش را میدرید،
کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم
نـ ِ بـادهـایے کـ ِ بوے ِ پیـراهنت را مے آورنـد
مے خواهمـ
نــَ قاصدکـ ـهایے کـ ِ فرستـادےُِ
هیچ وقت نرسیــدنـد
فقط خودت
خودت یعنـے تـــــــــــــــــــــو
نـَ در قاب ِ کوچکــ ِ کنـار ِ میـــز
نـ پشت ِ شیشـ ِ ے ِ مانیتــور
فقط
خودتــــــ !!
در آغـوشــ َمـ
مے خواهمـ
نــَ قاصدکـ ـهایے کـ ِ فرستـادےُِ
هیچ وقت نرسیــدنـد
فقط خودت
خودت یعنـے تـــــــــــــــــــــو
نـَ در قاب ِ کوچکــ ِ کنـار ِ میـــز
نـ پشت ِ شیشـ ِ ے ِ مانیتــور
فقط
خودتــــــ !!
در آغـوشــ َمـ
چه شکوه زیبایی دارد زندگیم
هر بار خواستم
لبخند بزنم
اشک ریختم
هر بار خواستم اشک بریزم لبخند
از این همه مهربانیت ممنونم
ولی گاهی مهربانیت را
خوب تماشا کن
ببین چه میکند
تنها خوب نگاه کن
به انچه نوشته ای
انوقت خواهی فهمید
چرا اینقدر ساده میشکنم
و انقدر ساده باورم کنهایت را
نگاه میکنم
اخر هیچ کدام از کارها و رفتارهایت
با حرفت مطابقت ندارد
هر بار خواستم
لبخند بزنم
اشک ریختم
هر بار خواستم اشک بریزم لبخند
از این همه مهربانیت ممنونم
ولی گاهی مهربانیت را
خوب تماشا کن
ببین چه میکند
تنها خوب نگاه کن
به انچه نوشته ای
انوقت خواهی فهمید
چرا اینقدر ساده میشکنم
و انقدر ساده باورم کنهایت را
نگاه میکنم
اخر هیچ کدام از کارها و رفتارهایت
با حرفت مطابقت ندارد
کاش فقط یک بار
عُمق چشم هایم را
نگاه میکردی و میدیدی که
من"تورا کم ندارم"
من فقط وجود مردی را کم دارم که
بگوید:
چرا دیگـر چشمهایت سگ ندارد ؟؟؟
چرا دیگــر صدایت شوق ندارد؟؟
چرا...
چرا...
و
من تنها بگویم
توبگو
که چرا این "من دیگر تو را ندارد "؟؟
گریه کردم،
برای داشتنت
برای بودنت
برای خندیدنت
برای خیانت کردنت
برای دوری بودنت
برای با مـن بودنت
برای با من نبودنت . . .
حالا فقط بگذار تنهایی هایم را بر روی دوشت اَشک بریزم
من حالا فقط
شده ام نگاه و دیگـر هیچ. . .
کافیه نه ؟
عُمق چشم هایم را
نگاه میکردی و میدیدی که
من"تورا کم ندارم"
من فقط وجود مردی را کم دارم که
بگوید:
چرا دیگـر چشمهایت سگ ندارد ؟؟؟
چرا دیگــر صدایت شوق ندارد؟؟
چرا...
چرا...
و
من تنها بگویم
توبگو
که چرا این "من دیگر تو را ندارد "؟؟
گریه کردم،
برای داشتنت
برای بودنت
برای خندیدنت
برای خیانت کردنت
برای دوری بودنت
برای با مـن بودنت
برای با من نبودنت . . .
حالا فقط بگذار تنهایی هایم را بر روی دوشت اَشک بریزم
من حالا فقط
شده ام نگاه و دیگـر هیچ. . .
کافیه نه ؟
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18272 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
دل نوشته‌هاي عرفاني | ادبیات | 430 | |
|
|
*****حرف دل***** | ادبیات | 117 | |
|
۩ ۞ ۩ جایی برای حرفهای دل فیدل ۩ ۞ ۩ | ادبیات | 13 |