کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این منم؛

تنهـا

در آستانه ی فصلی سرد
....



 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمـ هـا مـے آینـد
زنـدگـے مـے کننـد
مـے میـرنـد و مـے رونـد …
...
امـا فـاجعــہ ـے زنـدگـے تــو
آטּ هـنگـامـ آغـاز مـے شـود کــہ آدمـے مـے رود امــا نـمـے میـرد!
مــے مـــانــد
و نبـودنـشـ در بـودטּ تـو
چنـاטּ تــہ نـشیـטּ مـے شـود
کــہ تـــو مـے میـرے!!
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگز فالگیر نبودم

تنها
می خواستم
دستت را بگیرم .....


 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـاهی اگـر تـوانـستی ... اگر خواستـی ... اگر هنـوز نـامی از مـن در سر داشتـی نـه
در دل! در كـوچه ی تـنهایـی ِ مـن قـدمی بـگذار شلوغيه كوچه ظاهريست نترس بيا نگاهي پرت كن و برو !!
 

mar.1980

عضو جدید
کوچه های ....

کوچه های ....

روزگار نبودنت را به من دیکنه میکند ! ....

و نمره ی من باز هم صفر میشود !...

و همگان شگفتند که من ..

هیچگاه نتوانستم نبودنت را یاد بگیرم !......*
mar*
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سکوت میمانی وقتی نمیدانی چگونه خودت را گم کرده ای در میان احساست وقتی نمیدانی چگونه باید بخندی در حالی که دلت اشک میخواهد وقتی نمیدانی دوست داشتنش چقدر سخت هست و به خودت و او دروغ میگویی تا باور کند تا نداند احساست را وقتی فراموش میشوی و میدانی فراموشت میکند خیلی تلخ هست اما تنها میخواهی خودت را بزنی به هر راهی تمام تلاشت را میکنی تا به یادت نباشد هر کاری میکنی تظاهر به بی وفایی میکنی تظاهر به دوست نداشتن تا مبادا بداند احساست را میدانی سختی کجاست انجا که میاید و میگوید نامردی و تو تنها سکوت میکنی فقط سکوت او هرگز غمت را نمیبیند پس تنها سکوت کن تا شاید خودت را فراموش کنی اخر با فراموش کردنش خودت را به دست مرگ تدریجی سپردی تنها میتوانی به زور لبخندی به غریبه بزنی تا باور کند دوستش نداری اما هیچ وقت نمیتوانی دردش را از یاد ببری که نگاه خشمگینش چگونه روی تو بود انگاه که دوست داشتی به سویش بروی اما نه بهتر هست سکوت کرد و دور شد بدون ذره ای حرف شاید تنهایی و سکوت روزی فراموش کند مرا شاید ان روز تنها سنگی سرد بر رویم باشد اما دلم هزاران تکه هست
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبها وقتی می خوای بخوابی میبینی كسی رو نداری !!!

كه بهت فكر كنه,
!!!

اینجاست كه :

... میفهمی برخلاف شلوغیه درونت
!!!

چقدر تنهایی!
!!


 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه خوش خیال بودم
که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم
به حبس ابد!!
به یکباره جا خوردم
وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد
هی
تو….
آزادی!
و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد. . .
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظه هایے هست كه دلت مے خواهد آرام بنشینے و تكیه كنے

بر چیزے

بر جایے

نه بر كسے

كه مدتهاست از تكیه كردن بر آدمها پرهیز كرده اے

مے هراسے از اینكه در اوج آرامش یكے پشتت را خالے كند و روے هوا

معلق بمانے

لحظه هایے هست كه نمے توانے حتے بر باد هم تكیه كنے

شاید تند بوزد و از جا به درت كند

شاید آرام بوزد

و شاید وزیدن را متوقف كند

آموخته اے كه تكیه كردن را فراموش كنے

آموخته اے كه محكم بایستے

راسخ

قاطع

آنقدر كه اگر بادے ، گردبادے بوزد تو هیچ نفهمے

و تنها بایستے !

تنهاے تن ها
 

solo69

عضو جدید
درچشمانم تنــهـــــــا یی ام را پنهان می کنم
در دلم ، دلتنــــــگی ام را در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را در لبخندم ، غــــــصه هایم را دل من چه خردسال است ساده می نگرد
ساده می خندد ساده می پوشد دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست ساده می افتد...
ساده مــــی شکند...
ساده مـــــــی میرد... دل من تنها ، تنها، سخت می گیرد

 

solo69

عضو جدید

من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!! عاری از عاطفه ها…
تهی از موج و سراب…
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من…

من دلم تنگ خودم گشته و بس…!

 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
نگـــــــران نباش

" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "

بــزرگ شـــده ام ...

دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم ...!

آمـوختــه ام

که این فـــاصــله ی کوتـــاه بین لبخند و اشک

نامش " زندگیست "

آمــوختــه ام

که دیگــر دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشــــود

راســــــتی

دروغ گـــــفتن را نیــــــــز

خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام ...!

" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "



 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
غمگین ترین جای خاطره ...غمگین تــرین جای
خاطره اونجـــاست
که کــــم کــــم
احساس میکنـــــی
چهره اش هــم داره
از یادت میـره...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مســاحــت خلــوتــم را پــر کــن!

فــرقــی نــمی کنــد،

عمــودی یــا افقــی!

همیــن کــه ضلعــی

از چهــار دیــواری ام بــاشــی،

کــافــی ســت .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوبـــــــــ که باشی

برایشان عادی می شوی
تکراری می شوی!
تاریخ انقضایت زود سَر خواهد آمد ...
مهرتـــ
وفایتـــــ
نجابتتـــــــ
خوبی اتـــــــ
وظیفهــــ خواهد شد !
تو "بــــــــــــــاید " خوب باشی !
با خودت می گویی : خدای من !
این است تقاص ِ مـــــن ؟!!
محبتم !
مِـهرم !
وفایم !
نجابتم !
؟
.
.
.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سرزمینی زندگی میکنم که مهربانی و وفاداری تنها محکوم به دیدن نامهربانی و بی وفایست حتی تنهایی پس تنها میکانم تا حداقل فرذاموش نکنم به جرم مهربانی و داشتن وفا فراموش شدم تنها کافی بود مثل دیگران بی وفا و نامهربان بودم شاید دوستم داشت
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا