دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نترس جانم !
مگر نمی دانی ؟
ظرفیت باور من
به اندازه ی همه ی دنیاست ...
تو
دروغت
را
بگو !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در گریه می نویسم !

(( عاشقی چون من باید سلام اول را بگوید ؟ ))

پی انگشتانم می گردم !

پی شعله ی کبریتی

و کلمه یی

که در هیچ دفتر عاشقانه ای نباشد !

گر می گیرم . . .

نامه نوشتن برای آن که دوستش می داری ،

چه دشوار است !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
اینجا همه خوبند خیالت راحت!

من مانده ام و چهار تا هم صحبت!

این گوشه نشسته ایم و دلتنگ تو ایم...

من،عشق،خدا،عقربه های ساعت!!!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم، ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب نیارم، رفته‌است قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی، بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی، وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم، با حال نزارم

برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی،خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی، تا سجده گذارم

گر بوی تو را باد به منزل برساند، جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند، جز گرد و غبارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



کوچک که بودم ترس بزرگ من سیاهی بود.....

حالا که بزرگ شده ام

از کوچکی ام در سیاهی چشمانت میترسم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیــــــدی




بـَـعَـــد از تـــــــو





جـَــوابِ هَمــــه دوستَــــت دارَم هـــــا .
..
...
.....
......
مرســــــی شـــد





 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیــــــدی




بـَـعَـــد از تـــــــو





جـَــوابِ هَمــــه دوستَــــت دارَم هـــــا .
..
...
.....
......
مرســــــی شـــد









لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود. من اسم این لحظه ها را "همیشه" گذاشته ام ...
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینـ ـجا در قـ ـلب من حـ ـد و مـ ــرزی برای حـ ـضور تـ ــو نیـ ــست

به مـ ــن نـ ـگو که چـ ـگونه بی تو زیستن را تمـرین کـنم

مگر ماهـ ـی بیرون از آب می توانــد نفـ ـس بکـ ــشد

مگر می شـ ـود هـ ـوا را از زندگـیم برداری و مـن زنده بمـ ــانم

بگــو معنــی تمرین چیـست ؟

بریـ ـدن از چه چــیز را تمــرین کنـم ؟

بریـ ـدن از خودم را ؟

مگـ ــر همیــ شه نگفـ تم که تو هم پــاره ای از تـ ـن منـ ـی ...

از من نپـ رس که اشــ کهایم را برای چه به پروانـ ـه ها هدیه مــی دهم

همـ ــه مـی دانند که دوری تو روحـ ـم را مـی آزارد

تو خود پروانـ ــه ها را به مـ ـن سـ ــپردی که میـ ـهمان لحـ ــظه های بی کـ ــسی ام باشـــ ند

نگاهـ ــت را از چشـ ــمم برنـ ــدار مـ ــرا از مـ ــن نگـ ــیر ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ا تو به آخر می رسه سراب قصه های من

با توئه که شیرین می شه کابوس غصه های من

با توئه که جون می گیرم واسه دوباره زندگی

اما وقتی نیستی پیشم جون می کنم به سادگی...
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلــ ــم یــ ــک کوچــ ــه مےخـ ــواهـ ــد....

بــ ــی بـ ــن بســـ ـــتــــــــ ـ ـ ـ..

و بـ ـارا نےنــ ــم نـ ـــ ـم

و یـــ ــک خـــ ـــدا

کــ ــه کمیــــ ـ ـ ـ ـ ـ

بـ ـا هــ ــم راه بـــ ــرویــ ــمـ ـ ـ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امیدم باش َ
امید آخرینم باش
و نوشدارو برایم باش
برای این دل ریشم تو مرحم باش
تو با مهرت عزیزم باش
تو عشقم باش

تو تنها در كنارم باش
ولیكن تا دم اخر

كنارم باش

كنارم باش
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
آه ای زندگی منم كه هنوز

با همه پوچی از تو لبریزم

نه به فكرم كه رشته پاره كنم

نه بر آنم كه از تو بگریزم

همه ذرات جسم خاكی من

از تو ای شعر گرم در سوزند

آسمانهای صاف را مانند

كه لبالب ز باده ی روزند

با هزاران جوانه میخواند

بوته نسترن سرود ترا

هر نسیمی كه می وزد در باغ

می رساند به او درود ترا

من ترا در تو جستجو كردم

نه در آن خوابهای رویایی

در دو دست تو سخت كاویدم

پر شدم پر شدم ز زیبایی

پر شدم از ترانه های سیاه

پر شدم از ترانه های سپید

از هزاران شراره های نیاز

از هزاران جرقه های امید

حیف از آن روزها كه من با خشم

به تو چون دشمنی نظر كردم

پوچ پنداشتم فریب ترا

ز تو ماندم ترا هدر كردم

غافل از آنكه تو به جایی و من

همچو آبی روان كه در گذرم

گمشده در غبار شون زوال

ره تاریك مرگ می سپرم

آه ای زندگی من آینه ام

از تو چشمم پر از نگاه شود

ورنه گر مرگ بنگرد در من

روی آینه ام سیاه شود

عاشقم عاشق ستاره صبح

عاشق ابرهای سرگردان

عاشق روزهای بارانی

عاشق هر چه نام توست بر آن

می مكم با وجود تشنه خویش

خون سوزان لحظه های ترا

آنچنان از تو كام میگیرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربونم:

کاش میدانستی چه دردی در این صدا زدن ها نهفته

کاش می دیدی تمام اشتیاق و حسرتی که در پشت خیسی چشمانم

مات و مبهم به زنجیر کشیده شده

داغی اشکهایم گرمی نگاهت را بر گونه هایم حمل می کنند

دلم تنگ است

دلم برایت تنگ است

دلم برای با تو بودن تنگ است

میدانی....دلم برای حرف هایت

درد دلهایت

برای نوازش هایت ...

دلم بدجوری برایت تنگ شده

اشتیاق تلخ تمام وجودم را در بر گرفته
....
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسو‌ترین مسافر ترانه‌های خط شکن
نمی‌ رسی‌ به مقصدت نمی‌‌رسی‌ به قلب من

ترسو‌ترین مسافر ترانه‌های خط شکن
نمی‌ رسی‌ به مقصدت نمی‌‌رسی‌ به قلب من

نمی‌ رسی‌ به این سکوت تا بشه فریاد گریز
نمی‌ رسی‌ به لحظه‌ای که شب بشه ستاره ریز

نمی‌ رسی‌ به سایه‌ای که از ستاره دل برید
واسه رسیدن به تو رو داشتن تو خط کشید

تو این ترانه سکوت بمون اگر که لایقی
بمون کتاب زندگیت نداره فصل عاشقی

تو این ترانه سکوت بمون اگر که لایقی
بمون کتاب زندگیت نداره فصل عاشقی

اسم منو خط بزن از دفتر گریه‌های شب
تو بی‌ ستاره‌ای و من یکی‌ رسیده جون به لب

اسم منو خط بزن از دفتر گریه‌های شب
تو بی‌ ستاره‌ای و من یکی‌ رسیده جون به لب

گذشت از این ترانه خون توئی مسافر جنون
بزن به جاده این دلو تو بهت جاده جا نمون

همیشه نامه‌های کور خراب نام مقصده
نمون که نامهٔ هراس نمرهٔ صفر ممتده

تو این ترانه سکوت نمون اگر که عاشقی
بزن به جاده این دل و‌ رسیدن و‌ تو لایقی

تو این ترانه سکون نمون اگر که عاشقی
بزن به جاده این دل و‌ رسیدن و‌ تو لایقی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر می دانستی دل ترک خورده ی من با یاد چشمان بارانی ات شکسته تر می شود هیچ گاه به من پشت نمی کردی..........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنبـــــال بهانـــــه نبــــاش عزيزكمــــــ

چشـــ ـم كه گذاشـــــتم...

بـــــرو و هروقتــــ كه دلـــت خواست برگـــرد

مـــــن تا بي نهايتــــــ شمــــردن را بلــــدم...
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

مي دونين منم مثل خيلي از شماها اين جمله رو قبول دارم ولي با اينكه قبول دارم بازم دارم همين كار احمقانه رو ادامه مي دم.
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام بر همگي و همه خسته نباشين. من تك تك صفحاتتون رو خوندم. و هر روز صفحات جديد رو نگاه مي كنم ولي راستش خيلي جاها دلم مي خواد يه چيزي بنويسم و نمي نويسم. وخيلي ها اينجا از دلتنگي هاشون نوشتنو اينقدر زيبا نوشتن كه من حس كردم يكي از زبان من داره همه دلتنگي هامو مي گه. از همتون ممنونم.شاد و موفق باشين. گفتم رسمش نيست اين همه مدت همه تاپيكهاتون رو بخونم و هيچ تشكري نكنم.راستش من اينجا دوستي ندارم ولي از همتون ممنونم:gol:
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي...دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند...درياب ضعيفان را در وقت توانايي
ديشب گله زلفش با باد همي کردم...گفتا غلطي بگذر زين فکرت سودايي
صد باد صبا اين جا با سلسله مي رقصند...اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
ای دل ...دل دیوونه کی قدر تو رو میدونه.....
این دل مال تو بود...اما از تو چه سود......وای از رفتن تو....از دنیای حسود.....
تماشا کن مرا گاهی.....تا دلت شاید سوی من اید اگر خواهی......تا عشق اید به همراهی.......:gol:
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
برو راه وفا اموز که من راه سفر بستم...دگر این جا نمیمانم رهایی از وفا جستم....برو عشق از خدا اموز که من دل را به او بستم..............
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
اونی که می خوای تو بغلت باشه ، تو بغل یکی دیگست ...
اونی که دوستش داری ، دوستت نداره و ازت فرار می کنه ...
اونی که تو رو دوست داره ، تو اونو دوست نداریش ...
همه هم از تنهایی هامون می نالیم ...!

 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شباهنگام
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر
به پاي سرو كوهي دام
گرم يادآوري يا نه
من از يادت نمي كاهم
ترا من چشم درراهم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

مي دونين منم مثل خيلي از شماها اين جمله رو قبول دارم ولي با اينكه قبول دارم بازم دارم همين كار احمقانه رو ادامه مي دم.
گفت :می خواهم برات یه یادگاری بنویسم گفتم کجا گفت :میخواهم روی قلبت
گفتم :مگه میشه
گفت: آره سخت نیست
گفتم : باشه بنویس تا همیشه یادگاری برام بمونه یه خنجر بر داشتی
گفتم :این چیه ! گفت: هیس ساکت شدم گفتم : بنویس دیگه چرا معطلی
خنجر رو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوست دارم دیوونه
اون رفته خیلی وقته کجا نمی دونم اما هنوز زخم خنجرش روی قلبم به یادگاری مونده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای تنها هم آغوش من

بیا که احساسم را برایت

دست نخورده نگاه داشته ام و

جسمم را به لذت بوسه ای نفروخته ام

بیا که میخواهم وقتی دستانت را به روی احساسم میگذاری

از فرط لذت

قطره های اشک بر گونه هایت بدرخشد

میخواهم با اشکهایت بر تمام احساسم بوسه زنی

میخواهم اشکهایت تمام روحم را خیس کنند،بیا که سالهاست

سر به دیوار نهاده ام، بیا ای تنها هم آغوش من، بیا......... بیا
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم است دیگر
احمق است
گاهی دلش تنگ می شود
حتی برای اینکه نیمه شب یواشکی
شماره ات را بگیرد و بشنود:
مشترک مورد نظر شما در حال مکالمه با مشترك مورد نظر خودش است!!
آدم است دیگر
احمق است
دلش تنگ می شود...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساکت نیستم


لبهایم هم نسوخته است

تنها

تمام ِ من

تاول زده

از آشی که نخورده ام !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به راستی چه قدر سخت است

خندان نگه داشتن لب ها

درزمان گریستن قلب ها...!

و تظاهر به خوش حالی در اوج غمگینی

و چه دشوار است گذراندن روزهائی که...

در حالی که تظاهر میکنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد





 

St@R

اخراجی موقت
من بودم و تو بودی و یک خاطره که مرا تا ابد زنده نگه می دارد، آسمان مال من بود و تو مال من بودی و فردا مال من، من می گفتم و تو می گفتی و بعد با هم می خندیدیم، با هم فکر می کردیم، معماهایمان را از هم سؤال می کردیم، من رؤیاهایم را گاهی روشن و گاهی تاریک خیلی سخت به زبان می آوردم و تو گوش میدادی حرف هایم را، بعضی هایش را می فهمیدی و بعضی را سؤال می کردی، تو بعضی حرف های تلخ ترت را سخت می گفتی و من که بعضی وقت ها خود را به دیوانگی می زدم و گاهی به نادانی و این یعنی باز می خندیدیم. من بودم و تو بودی و خدایی که ما را از آسمان نگاه می کرد، او هم انگار چیزهایی دستگیرش شده بود، دستم را می لرزاند، زبانم را که بند آمده بود باز می کرد و مرا می خنداند، قلب ناآرامم را که توی دست هایم نمایان شده بود آرام می کرد و مرا به یاد سرخوشی های خیلی تلخم می انداخت. من توی آسمان بودم و تو مرا نگاه می کردی، من رنگین کمان می بافتم و تو رویش تاب می خوردی، قرمز و آبی و زرد و سبز و گاهی حتی سفید. سرخ می شدی کمی خجالتی می شدی سرت را پایین می انداختی و گاهی وقت ها هم تلخ می شدی اما برای من آن لحظه ها دوست داشتنی تر می شدی، گم می شدی و بعد آبی می شدی آرام می شدی و آن وقت ها دست یافتنی تر بودی، آرام به من نگاه می کردی و آرام در جستجوی حرف هایم پلک می زدی، بزرگ مثل آسمان آبی مثل آسمان می شدی. من می بافتم و تو تاب می خوردی و بعد گرم و بعد پر نور مثل خورشید می شدی، درخشندگی نگاه تو خورشید را بی تاب کرده بود. و بعد در آن اوج، در آن بی نهایت سبز مثل زندگی سبز مثل امید می شدی و من فردا را آرزوهایم را توی نگاهت جستجو می کردم، سبز می شدی و من کنارت پا به پایت راه می رفتم، انگار من و تو به هم رسیده ایم، انگار دنیای فردای مان را تمرین می کردیم و بعد سفید مثل صبح مثل ابر سفید مثل برف مثل خودت می شدی، سروتر بلندتر زیباتر و... بگذار به احترام بی نهایتی که تو را به من هدیه داده است دقیقه ای سکوت کنم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا