گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

niloo66

عضو جدید
[FONT=&quot]حرفش را ساده گفت[/FONT]:
[FONT=&quot]من لایق تو نیستم...[/FONT]
[FONT=&quot]اما[/FONT][FONT=&quot] نمی دانم[/FONT][FONT=&quot] خواست لیاقتم را بمن یاد آوری کند[/FONT]
[FONT=&quot]یا[/FONT][FONT=&quot] خیانت خودش را توجیح[/FONT]...!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنبال تو تو رویاهام بودم............افسوس که رویای تو اسمان است ودنیای من زمین بی رحم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدم ها می آیند
زندگی می کنند....
میمیرند و میروند....!!!!!!!
اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغاز میشود که آدمی می آید و میرود....
اما نمی میرد...
میماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین میشود که تو میمیری در حالی که زنده ای!!!!!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
به جرم وسوسه ... چه طعنه ها که نشنیدی حوا ،
پس از تو ... همه تا توانستند
آدم شدند ...
چه صادقانه حوا بودی ...
و چه ریاکارانه آدمیم...


 

mar.1980

عضو جدید
تو شاهکارخالقي ، تحقير را باور مکن

برروي بوم زندگي هرنقش ميخواهي بکش

زيباوزشتش پاي توست تصوير را باورمکن

تصويراگر زيبا نبود ، از نو دوباره رسم کن

تقدير را باور مکن .
 

mar.1980

عضو جدید
گفتگو...

گفتگو...

***دراين بيکران پهنه ي زندگاني

که مرگ سياهست پايان کارش

چه ميخواهي ، اي دختر آسمانها !

ز ياري که تابوت عشق است ، بارش ...


شرنگ است ، سنگ است ، رنگ است و ماتم

زپا تا بسر ، بي سروپا ، سرايم

دريغ از همه هرچه بودم برايت

دريغ از همه هرچه بودي برايم


همه هرچه بودم ، همه هرچه بودي

فسون هوس بود و افيون مستي

دو تا نيست بوديم ، هيچ آفريده

فرو مرده در پهنه ي پوچ هستي


نه دريا شدم ، خسته بابار کشتي

نه کشتي ، به امواج دريا نشسته

تهي بيستونم ، دريغا که شيرين دل فرهاد(من) را شکسته
... ***
کارو
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

kolaqermezi

عضو جدید
از روی تو دل كندنم آموخت زمانه

این دیده از آن روست كه خونابه فشان است
 

kolaqermezi

عضو جدید
امروز نه آغاز ونه نه انجام جهان است

ای بس غم و شادی كه پس پرده نهان است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خویش را باور کن

هیچکس جز تو نخواهد روئید
شعله روشن این باغ تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد تابید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
رعد این صحنه تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد غرید
چشمه جاری این دشت تو باید باشی
هیچ کس چون تو نخواهد جوشید
نازنین!
سرنگون کردن غم، حرکت آسانی نیست.
لیک آسانتر از آن است که می پنداری.
ریشه ها می گویند:
"ما تواناتر از آنیم که می پنداری"
باز کن پنجره را، صبح آمده است.در این خانه رخوت بگشای.
باز هم منتظری؟
هیچ کس جز تو نخواهد آمد
هیچ بذری، بی تو روی این خاک نخواهد پاشید.

از دل خاک نخواهد روئید
خوشه ای نیز نخواهد برخاست
خرمنی گرد نخواهد گردید
اسب اندیشه خود را زین کن
تک سوار سحر جاده تو باید باشی
و خدا می داند و خدا می خواهد
که تو "خودآ" یی باشی بر پهنه خاک

"کودکان فردا، خرمن کشت امروز تو را می جویند"
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ، در نگاه فردا
هیچ کس بر تو نخواهد بخشید
باز هم منتظری؟
برخیز که صبح است بهار آمده است.
"تو بهاری ،
آری !
خویش را باور کن.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانه ای ساخته ام
پلکانش همه مهر
دربهایش احساس
شیشه اشآینه ادراک است
آه اما خانه
ساکنش درویش است
آن تهیدستخیال
آن تهیدست رفیق
او کسی می خواهد


رقبت یکرنگی در وجودش باشد
او کسی می خواهد که وجودش باشد
رنجابیات دلش را خواند
هیجان نگهش را داند
او کسی می خواهد
نیلبک زن باشد
بربط و ضرب و سه تار
همه فرمانبر دستش باشند
ماهوخورشیدو فلک
همه محو نگه نرگس مستش باشند
او تو را میخواهد
نغمه اش شیوا کن
خانه اش زیبا کن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برگ و باد
قصه برگ و با ده
تموم سرنوشتم
بهار و میخوام اما
پاییزیه سرشتم
یه جاده پیش رومه
که انتها نداره
دل مسافر من
دوباره بی قراره
تو شهری که تو باشی
می مونه این مسافر
دلخوش میشه به یک سقف
پرنده مهاجر
وقتی که تو بمونی
کنار من همیشه
دستای بی نصیبم
پرازستاره میشه
حرف پاییز ونزن
پیک بهاریم من وتو
ابری ازطراوتیم
باید بباریم من وتو


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زیرهجوم این همه آوار درد و غم

امروز دلم هوای تو کرده است بد رقم

می دانم ازسکوت دلم غافلی ولی

با هر درنگ سوی در خانه می دوم...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
و هيچـ كسـ نفهميد كهـ چهـ شدمـ...
نهـ ماهـ بودمـ، نهـ خورشيد...
اما هيچـ دليـ سراغـ مرا از آسمانـ تنهاييـ اشـ نگرفتـ
گوييـ ابرها هيچـ اند
و فقط ابرند و بايد ببارند...
و تنها باريدمـ...
خستهـ ام...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
به سراغ من اگر می ایی دگر آسوده بیا

چند وقتی ست که فولاد شده

چینی نازک تنهای من...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من هستم و من
و حسی عجیب
شاید ...
کاش...
کاش شاید هایمان به واقعیت می رسیدند
چقدر دلم برای بارانی بودن تنگ شده است
من بوی خوش ترنم را
گم کرده ام وهوایم ابری است
کاش گم کرده ام راهش را گم می کرد
شاید کسی بتواند مرا پیدا کند
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تورا گم کرده ام امروز.....
و حالا لحظه هاي من .....
گرفتار سکوتي سرد و سنگينند ...
و چشمانم که تاديروز به عشقت مي درخشيدند
نمي داني چه غمگينند !!! چراغ روشن شب بود ...

برايم چشم هايت

ونمي دانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام .....

بي تاب و دلگيرم ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
نوشته هایم را با مداد می نویسم

که هرجا ناخواسته نام تو را نوشتم

بتوان پاکش کرد

چندگاهیست من فراموشت کرده ام


اما مدادم باز می نویسد نام تو را
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر ملالی نیست جز نداشتنت ‌٬نخواستنت٬راندنت٬باختنت٬رفتنت٬نماندنت٬

با او و هزاران اوی دیگر بودنت٬بدون مکث پاسخ منفی دادنت.و عشقی نیست٬

جز عشق به چشمان ناز تا ابد روشنت. این را برایت نوشته بودم. باز هم مینویسم:

« هر ستاره شبی است که از تو دورم٬آسمان چه پر ستاره است.»
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر می گویم که غمگین هستم و اگر می گویم به شهر فراموشی سفر کردم ، اگر می گویم
که اشک هم بالین من شود این را فراموش نکن که من خورشید ی مغرور هستم و اگر تنها هستم
این تنهایی را بر عالمی هم نمی دهم .
استوارم و پایدارم و به هیچ انسانی نیاز ندارم به این عزت نفس افتخار می کنم
به اینکه اشک هایم را خود پاک می کنم و درد دلم را خودم درمان
و این است که من به دنیای خودم می نازم و به فرشتگان و پریان نیز هم التماس دعا ندارم
من مغرور مغرورم حتی اگر به پای دار ببرند مرا
من ایستاده ایستاده ام اگر دنیایی را به دوشم نهند.
و اگر که بخواهند به نگاهی ترحم اور به این خورشید نگاه کنم با صدای بلند می گویم



 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادای آدم های قوی را در آوردن هنر می خواهد؛
اینکه خسته باشی،
بغض داشته باشی
و از درون شکسته ...
صورتت را با سیلی سرخ نگه داری
و خودت را به زور سر ِپا!
هی به خودت بگویی اتفاقی نیافتاده است
ولی ته دلت بدانی"اتفاق" افتاده است جانم ، افتاده است ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنقدر مرا سرد کرد...

از خودش...

از عشق...

که حالا به جای دلبستن یخ بسته ام...

آهای...

روی احساسم پا نگذارید!!!!

لیز میخورید...
 

saijoon

عضو جدید
زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران . . .
.
.
 

mar.1980

عضو جدید
***غرور لازمه ی آفرینش آدمی است

نشان از اصالت و شخصیت هر فرد دارد اگر:

به کبر و خودستایی دگرگون نشود ... ***mar
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا