دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود


نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم



عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سروسامان دارد


خیلی قشنگ بود ممنون دوست عزیزم
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیابان را، سراسر، مه فرا گرفته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است
بیابان، خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذیان گرم عرق می ریزدش آهسته
از هر بند
***
بیابان را سراسر مه گرفته است می گوید به خود عابر
سگان قریه خاموشند
در شولای مه پنهان، به خانه می رسم گل کو نمی داند مرا ناگاه
در درگاه می بیند به چشمش قطره
اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:
بیابان را سراسر مه گرفته است... با خود فکر می کردم که مه، گر
همچنان تا صبح می پائید مردان جسور از
خفیه گاه خود به دیدار عزیزان باز می گشتند
***
بیابان را
سراسر
مه گرفته است
چراغ قریه پنهانست، موجی گرم در خون بیابان است
بیابان، خسته لب بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق می ریزدش
آهسته از هر بند
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیابان را، سراسر، مه فرا گرفته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است
بیابان، خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذیان گرم عرق می ریزدش آهسته
از هر بند
***
بیابان را سراسر مه گرفته است می گوید به خود عابر
سگان قریه خاموشند
در شولای مه پنهان، به خانه می رسم گل کو نمی داند مرا ناگاه
در درگاه می بیند به چشمش قطره
اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:
بیابان را سراسر مه گرفته است... با خود فکر می کردم که مه، گر
همچنان تا صبح می پائید مردان جسور از
خفیه گاه خود به دیدار عزیزان باز می گشتند
***
بیابان را
سراسر
مه گرفته است
چراغ قریه پنهانست، موجی گرم در خون بیابان است
بیابان، خسته لب بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق می ریزدش
آهسته از هر بند
خوش اومدی به تاپیک خودت نگین جان
 

Ramin-GT

عضو جدید
همه میگن که تو رفتی

همه میگن که تو نیستی
همه میگن که دوباره
دل تنگمو شکستی
دروغه....
همه گفتن که تو رفتی
ولی گفتم که دروغه
همه میگن که عجیبه
اگه منتظر بمونم
همه حرفاشون دروغه

تا ابد اینجا میمونم

بی تو و اسمت عزیزم
اینجا خیلی سوت و کوره
ولی خوب عیبی نداره

دل من خیلی صبوره
صبوره...
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر

و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند
و هدیه ها، معنی عهد و پیمان نمیدهند
.
کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی پای هر خداحافظی یاد می گیری که خیلی می ارزی.
خیلی می ارزی....

خورخه لوییس بورخس
 

mina jigili

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بنده ی من،نشانی مهربانی من آن است که اول من تو را یاد کردم سپس تو مرا یاد کردی،نخست من تو را خواستم بعد از آن تومرا خواستی،بنده ی من تو هر چه به گناه بیشتر رو کنی من به آمرزش بیشتر توجه می کنم،تا بدانی که من، منم و تو،تو.[/FONT]
 

jodeyri

عضو جدید
آنکه مست آمدو دستی به دل مازدو رفت در این خانه ندانم به چه سودا زدو رفت
خواست تنهایی مارا به رخ مابکشد تنه ای بر در این خانه زیبا زد ورفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد ورفت
دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش میخورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در دياري كه در او نيست كسي يار كسي
كاش يارب كه نيفتد به كسي ، كار كسي

هر كس آزار منِ زار پسنديد ولي
نپسنديد دلِ زار من آزارِ كسي

آخرش محنت جانكاه به چاه اندازد
هر كه چون ماه برافروخت شبِ تارِ كسي

سودش اين بس كه به هيچش بفروشند چو من
هر كه با قيمیت
جان بود خريدار كسي

سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نكوشيد پس گرمي بازار كسي


 

Azar.099

عضو جدید
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
هوای تازه دلش می خواست
ولی خودشو تو غبارها زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی میگشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت
 

ALviin

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهم نیست فردا چی میشه
مهم اینه که امروز دوستت دارم
مهم نیست فردا کجایی
مهم اینه که هر جا باشی دوستت دارم

مهم نیست تا ابد با هم باشیم
مهم اینه که تا ابد دوستت دارم

مهم نیست قسمت چیه
مهم اینه که قسمت شد دوستت داشته باشم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درختان بارور خم می شوند و مردان بزرگ متواضع میگردند،
اما شاخه های خشک و مردم نادان می شکنند وخم نمی شوند.
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دير زماني است که سکوت کرده‌اي !
عاشق توفان پس از اين آرامشم !
چيزي بنويس !
حرفي بزن !
اين بار نپرس،
تو بگو « چه خبر؟ »
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من خودم بودم و يک حس غريب...
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من...
من خودم بودم و يک حس غريب
که به صد عشق و هوس مي ارزيد...
من به دنبال نگاهي بودم
که مرا از پس ديوانه گي ام ميفهميد...
وخدا مي داند...
سادگي از ته دلبستگي ام پيدا بود...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دوباره سکوت ، اشک ، تنهايي
و دوباره من . . . !
من و سکوت
من و اشک...!
من و تنهايي
در اشکم ، در سکوتم و در تنهاييم تو آمدي
تو آمدي ؟ ؟ ؟
تو در خيالم آمدي
وگرنه من که سالهاست با واقعيت و زندگي قهرم
من جزي از فراموش شده هاي زندگيم .
تو در غريبانه ترين لحظه هاي خيالم آمدي ، که اي کاش...!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خستم...
از عشق....از غم....از تنهايي....از شاديي که ندارم...
از...

دلم ميخواد بخوابم،
توي خواب مثل يه پر سبک بشم،
سبک...آروم...
دلم آرامش ميخواد...همين!
ندارم...!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مثل آن مسجد بين راهي تنهايم…
هر کس هم که مي آيد مسافر است مي شکند …..
هم نمازش را
هم دلم را …
و مي رود
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آبي آسمان را بر باور ياس هاي کبود گره زدم... گفتم شايد تو بياي
احساس کردم دلم حسن تعبيري خواهد شد براي دل شيفته ام
اما هنوز من و آبي آسمان و ياس هاي معصوم چشم براه تو نشسته ايم
هنوز نيامدي اما...
جاي قدم هايت بر گلبرگ سرخ قلبم به جا مانده ...
 

ayda_63

عضو جدید
گاه شيرم ومي درم اما درندگي را به ديگري نسبت مي دهم
گاه روباه مي شوم و حيله مي بافم ولي حيله گري را به ديگري نسبت مي دهم
گاه خبرچيني ميكنم و كلاغ را متهم مي كنم
و اين مي شود رسم زندگي ام كه هرآنچه از آن بيزارم و متنفر ؛ به ديگران نسبت مي دهم.
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود ؟

زنده را تا زنده است قدرش بدان

ورنه بر روی مزارش کوزه گل چیدن چه سود ؟
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از نهایت شب حرف میزنم

و از نهایت تاریکی

اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان چراغ بیار

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مني و اينهمه زمن جدا
با مني و ديده ات بسوي غير
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوي غير

غرق غم دلم بسينه مي طپد
با تو بي قرار و بي تو بي قرار
واي از آن دمي كه بي خبر زمن
بركشي تو رخت خويش ازين ديار

سايه توام بهر كجا روي
سر نهاده ام به زير پاي تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا كه بر گزينمش بجاي تو

شادي و غم مني بحيرتم
خواهم از تو ... در تو آورم پناه
موج وحشيم كه بي خبر ز خويش
گشته ام اسير جذبه هاي ماه

گفتي از تو بگسلم ... دريغ و درد
رشته وفا مگر گسستني است؟
بگسلم ز خويش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شكستني است؟

ديدمت شبي بخواب و سرخوشم
وه ... مگر بخواب ها به بينمت
غنچه نيستي كه مست اشتياق
خيزم وز شاخه ها بچينمت

شعله مي كشد به ظلمت شبم
آتش كبود ديدگان تو
ره مبند ... بلكه ره برم بشوق.
در سراچه غم نهان تو
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت شيشه برف مي بارد
پشت شيشه برف مي بارد
در سكوت سينه ام دستي
دانه اندوه مي كارد

مو سپيد آخر شدي اي برف
تا سرانجامم چنين ديدي
در دلم باريد ... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي

چون نهالي سست مي لرزد
روحم از سرماي تنهائي
مي خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنياي تنهائي

ديگرم گرمي نمي بخشي
عشق، اي خورشيد يخ بسته
سينه ام صحراي نوميديست
خسته ام، از عشق هم خسته

غنچه شوق تو هم خشكيد
شعر، اي شيطان افسونكار
عاقبت زين خواب دردآلود
جان من بيدار شد، بيدار

بعد از او بر هر چه رو كردم
ديدم افسون سرابي بود
آنچه مي گشتم به دنبالش
واي بر من، نقش خوابي بود

اي خدا ... بر روي من بگشاي
لحظه اي درهاي دوزخ را
تا به كي در دل نهان سازم
حسرت گرماي دوزخ را؟

ديدم اي بس آفتابي را
كاو پياپي در غروب افسرد
آفتاب بي غروب من!
اي ديغا، درجنوب! افسرد

بعد از او ديگر چه مي جويم؟
بعد از او ديگر چه مي پايم؟
اشك سردي تا بيفشانم
گور گرمي تا بياسايم

پشت شيشه برف مي بارد
پشت شيشه برف مي بارد
در سكوت سينه ام دستي
دانه اندوه مي كارد
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در نان هر روزه تنهايي‌ام
شريک من باش
ديوارهاي غياب را
با حضور خود پر کن
پنجره‌هاي ناموجود را
زراندود کن
در باش
بالاي تمام درها
دري که بشود چارطاق
باز گذاشت
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بعضي وقتها
هيچ چيز حالم را خوب نمي کند
هيچ کس خوشحالم نمي کند
بعضي وقتها
در تنهايي خود نمي گنجم
بعضي وقتها
در ازدحام تنهايي ام گم مي شوم
چقدر
بي دفاعم در هجوم اين تنهايي
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخر گشوده شد ز هم آن پرده هاي راز
آخر مرا شناختي اي چشم آشنا
چون سايه ديگر از چه گريزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خيالات ديرپا

چشم منست اينكه در او خيره مانده اي
ليلي كه بود؟ قصه چشم سياه چيست؟
در فكر اين مباش كه چشمان من چرا
چون چشم هاي وحشي ليلي سياه نيست

در چشم هاي ليلي اگر شب شكفته بود
در چشم من شكفته گل آتشين عشق
لغزيده بر شكوفه لب هاي خامشم
بس قصه ها ز پيچ و خم دلنشين عشق

در بند نقش هاي سرابي و غافلي
برگرد ... اين لبان من، اين جام بوسه ها
از دام بوسه راه گريزي اگر كه بود
ما خود نمي شديم چنين رام بوسه ها!
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهي بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنونم كشانده بود

رفتم، كه داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشك هاي ديده ز لب شستشو دهم
رفتم كه ناتمام بمانم در اين سرود
رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم

رفتم مگو، مگو، كه چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشي و ظلمت، چو نور صبح
بيرون فتاده بود به يكباره راز ما

رفتم كه گم شوم چو يكي قطره اشك گرم
در لابلاي دامن شبرنگ زندگي
رفتم، كه در سياهي يك گور بي نشان
فارغ شوم ز كشمكش و جنگ زندگي

من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي توفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم

اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز
ديگر سراغ شعله آتش ز من مگير
مي خواستم كه شعله شوم سركشي كنم
مرغي شدم به كنج قفس بسته و اسير

روحي مشوشم كه شبي بي خبر ز خويش
در دامن سكوت به تلخي گريستم
نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم
 

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید .................................داستان غم پنهای من گوش کنید
گفت وگوی من وحیرانی من گوش کنید......................قصه ی بی سروسامانی من گوش کنید
شرح ای آتش جانسوز نگفتن تاکی .................................سوختم سوختم این راز نهفتن تاکی
روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم .................................ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل ودین باخته ،دیوانه رویی بودیم........................بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم
کس درآن سلسله غیر از من ودل بند نبود ...................یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه ی نازش این همه بیمار نداشت...................سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت...........................یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدارشدش من بودم...................................باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی ورعنایی او.................................دادرسوایی من شهرت زیبایی او
بس که هر جا دادم شرح دلارایی او...................................شهر پرگشت زغوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد .........................کی سر کوی من بی سروسامان دارد
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
شادم كه در شرار تو مي سوزم
شادم كه در خيال تو مي گريم
شادم كه بعد وصل تو باز اينسان
در عشق بي زوال تو مي گريم

پنداشتي كه چون ز تو بگسستم
ديگر مرا خيال تو در سر نيست
اما چه گويمت كه جز اين آتش
بر جان من شراره ديگر نيست

شب ها چو در كناره نخلستان
كارون ز رنج خود به خروش آيد
فريادهاي حسرت من گوئي
از موج هاي خسته به گوش آيد

شب لحظه اي بساحل او بنشين
تا رنج آشكار مرا بيني
شب لحظه اي به سايه خود بنگر
تا روح بي قرار مرا بيني

من با لبان سرد نسيم صبح
سر مي كنم ترانه براي تو
من آن ستاره ام كه درخشانم
هر شب در آسمان سراي تو

غم نيست گر كشيده حصاري سخت
بين من و تو پيكر صحراها
من آن كبوترم كه به تنهائي
پر مي كشم به پهنه درياها

شادم كه همچو شاخه خشكي باز
در شعله هاي قهر تو مي سوزم
گوئي هنوز آن تن تبدارم
كز آفتاب شهر تو مي سوزم

در دل چگونه ياد تو مي ميرد
ياد تو ياد عشق نخستين است
ياد تو آن خزان دل انگيزيست
كاو را هزار جلوه رنگين است

بگذار زاهدان سيه دامن
رسوا ز كوي و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بيالايند
اينان كه آفريده شيطانند

اما من آن شكوفه اندوهم
كز شاخه هاي ياد تو مي رويم
شب ها ترا بگوشه تنهائي
در ياد آشناي تو مي جويم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها روزنه‌ي اميدي است كه هيچگاه بسته نمي‌شود.
[/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif][/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها كسي است كه با
دهان بسته هم مي توان
[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]صدايش كرد و با پاي شكسته هم
مي‌توان سراغش رفت[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif].
[/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها معشوقي است كه به عاشقان
خود عشق مي‌ورزد[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif].
[/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها قاضي است كه در
قضاوتش احتمال ظلم و
[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خطا نمي‌رود و عدالتش كمترين
خدشه‌اي نمي‌پذيرد[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif].
[/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها خريداري است كه
اجناس شكسته را بهتر
[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بر مي‌دارد و بيشتر
مي‌خرد[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif].
[/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها حاكمي است كه
دنبال راهي براي
[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خلاصي محكوم مي‌گردد[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif].
[/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها دارنده‌اي است كه
بي منت و چشم
[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]داشت مي‌بخشد[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif].
[/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خدا تنها دادستاني است كه
راه‌هاي فرار را نشان
[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]خلافكار مي‌دهد و كليد
زندان را در جيب مجرم
[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]مي‌گذارد و چشمش را بر خطاي
گناهكاران مي‌بندد[/FONT][FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif].[/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا