کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

banooyeariayi

عضو جدید
[COLOR=#00000]با دلي
 بي تاب مي خوانم تو را

مثل شعري ناب مي خوانم تو را

در كنار جويباري از غزل

با سرود آب مي
خوانم تو را

شب به قصد كوچه بيرون مي روي

در شب مهتاب مي خوانم تو را

خستگي را مي تكانم از تنت

با زبان خواب مي خوانم تو را

با لباني كه عطش
بو سيده است

باصدای آب میخوانم تورا
عکس خاموشم که تاپایان عمر
بادلی بیتاب میخوانم تورا
[/COLOR]
 

گل احساس

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه جورایی باز دلم گرفته... نمی دونم چرا...
نمی دونم چرا وقتی به تو فکر می کنم
یهویی از دنیا می پرم...
فکرشو کردی وقتی تو ساحل قلبم راه میری...
فکرشو کردی وقتی که تو دریای اشکام شنا می کنی...
یا وقتی که تو آسمون چشمام پرواز می کنی...
یا وقتی که شبها به خوابم میای
و به درددل هام گوش میدی...
یا وقتی که با اشک چشمام وضوی عشق می گیری...
یا وقتی که به نقاشی طلوع زندگیم٬ سفید پوشی...
و به نقاشی غروب زندگیم٬ سیاه پوش...
میدونی آروم میشم...
میدونی آروم میشم اما نه به آرومی روزهای دریا...
میدونی آروم میشم اما نه به آرومی شب های صحرا...
فقط به آرومی با تو بودن.....
 

مهدیbmw

عضو جدید
و خوب میدانم : تا وقتی برفهای روی شانه هایم را نتکانم ….بهار نمی اید
پس بهارم
حالا که برفها رفته اند بیا
کوچه ی برفی
چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم
دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم
نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی
که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه ی برفی
به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه
ترا من در ته این کوچه ی برفی رها کردم
چه شبها تا سحر در خلوتی بیرنگ
نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم
به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل
نوشتم به روی گل که من بی تو چه ها کردم
خبر دادی که می آیی سوار شاپرک در باد
بیا ای اوج زیبایی که غم ها را رها کردم
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم عمرم را
با دست های مهربان تو اندازه بگیرم
برگرد!
باور کن
تقصیر من نبود
من فقط می خواستم
یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم
نمی دانستم گریه را دوست نداری
حالا هم هروقت بیایی
عزیز لحظه های تنهایی منی
اگر بیایی
من دلتنگی هایم را بهانه می کنم
تو هم دوری کسانی که دور نیستند
در راهند
رفته اند برای تاریکی هایت
یک اسمان خورشید بیاورند
یادت باشد
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار امدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من او را رها کردم

تا او خود را دریابد

و چقدر سخت است

عزیزترینت را رهاکنی

اما من آنقدر او را دوست دارم

که او را رها می خواهم برای همیشه

رها از تمامی بندها و زنجیرها

هرچند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود

چرا که من خود اینگونه خواستم

و هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او برای او بندی نساختم

...اما او

در بند خود گرفتار بود

ای کاش از خود رها شود

همانگونه که من با او از بند خود رها شدم
 

tinou

عضو جدید
من او را رها کردم

تا او خود را دریابد

و چقدر سخت است

عزیزترینت را رهاکنی

اما من آنقدر او را دوست دارم

که او را رها می خواهم برای همیشه

رها از تمامی بندها و زنجیرها

هرچند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود

چرا که من خود اینگونه خواستم

و هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او برای او بندی نساختم

...اما او

در بند خود گرفتار بود

ای کاش از خود رها شود

همانگونه که من با او از بند خود رها شدم


مرسي عزيزم عالي بود:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

tinou

عضو جدید
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزادباش
گر چه تو تنها تر از ما می شوی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی بر خوردهای سرد را... !
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
در اين تنهايي تنها و تاريك خدا مانند

دلم تنگ است.

بيا اي روشن ....


اي روشنتر از لبخند

شبم را روز كن در زير سرپوش سياهي ها

تنها براي تو و به ياد تو...


دلم تنگ است.

بيا بنگر چه غمگين و غريبانه

در اين ايوان سرپوشيده وين تالاب مالامال

دلي خوش كرده ام با اين پرستوها و ماهي ها

و اين نيلوفر آبي و اين تالاب مهتابي.

شب افتاده است و من تنها و تاريكم ....


و در ايوان من ديريست

در خوابند

پرستوها و ماهي ها و آن نيلوفر آبي


بيا اي مهربان با من !

بيا اي ياد مهتابي.... !!!!:gol:
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی می پرسد:
"اندوه تو چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟"
برایش صادقانه می نویسم:
برای آنکه باید باشد و نیست!
 

گل احساس

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ان کس که مي گفت دوستم دارد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عاشقي نبود که به شوق من امده باشد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]صداي خش خش برگها همان اوازي بود که من گمان مي کردم ميگويد: دوستت دارم [/FONT]
 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
از من نپرس چقدر دوستت دارم
اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد
مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم
بگو معنی تمرین چیست ؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟
بریدن از خودم را ؟
مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...
از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم
همه می دانند که دروری تو روحم را می آزارد
تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند
نگاهتت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...
هوای سرد اینجا رو دوست ندارم
مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يه روز بهم گفت : میخوام باهات دوست باشم ٬ [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام ؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فكر خوبيه ٬ من هم خيلی تنهام ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] يه روز ديگه بهم گفت : میخوام تا ابد باهات بمونم ٬ آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام ؟!

بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فكر خوبيه ٬ من هم خيلي تنهام !
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] يه روز ديگه گفت : ميخوام برم يه جاي دور ، جايي كه هيچ مزاحمي نباشه . بعد كه همه چيز روبراه شد ٬ تو هم بيا ٬ آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام ؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بهش لبخند زدم و گفتم : آره میدونم فكر خوبيه ٬ من هم خيلي تنهام ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] يه روز تو نامش نوشت : من اينجا يه دوست پيدا كردم ٬ آخه میدوني من اينجا خيلي تنهام ؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] براش يه لبخند كشيدم و زيرش نوشتم : آره ميدونم فكر خوبيه ٬ من هم خيلی تنهام ![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] يه روز دیگه تو نامش نوشت : من قراره اينجا با اين دوستم تا ابد زندگي كنم ٬ آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام ؟![/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] براش يه لبخند كشيدم و زيرش نوشتم : آره ميدونم فكر خوبيه ٬ من هم خيلي تنهام !

حالا ديگه اون تنها نيست و من از اين بابت خيلی خوشحالم و چيزی که بيشتر خوشحالم میکنه اينه که
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نمیدونه من هنوز هم خيلي تنهام ... ![/FONT]
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاعر که می‌شوم.
چشمان خاک می‌جوشد.
آهوان، پونه‌ها را از خواب بیدار می‌کنند...
پونه‌ها، جهان را...
شاعر که می‌شوم.
هیچ‌کس بوی مرده نمی‌دهد.
خواب‌ها زنده به دنیا می‌آیند....
 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلب من به اندازه ي دست مشت کرده ام است….من در عجبم که تو با اين همه عظمتت چگونه در آن جاي گرفتي؟…چنان جاي گرفتني که تا ابد خيال رفتن نداري..
 

banooyeariayi

عضو جدید
آغاز من ، تو بودي و پايان من تويي
آرامش پس از شب طوفان من تويي
حتي عجيب نيست، که در اوج شک و شطح
زيباترين بهانه ايمان تويي
احساسهايي از متفاوت ميان ماست
آباد از توام من و ، ويران من تويي
آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک ، چه سخت يافتم : «انسان» من تويي
پيداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سينه من ، آتش پنهان من تويي
هر صبح ، با طلوع تو بيدار مي شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تويي
هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگي است
تنهاي من ! نهايت عرفان من تويي
 
آخرین ویرایش:

banooyeariayi

عضو جدید
همه ميپرسند
چيست در زمزمه مبهم آب
چيست در همهمه دلكش برگ
چيست در بازي آن ابر سپيد
روي اين آبي آرام بلند
كه ترا مي برد اينگونه به ژرفاي خيال
چيست در خلوت خاموش كبوترها
چيست در كوشش بي حاصل موج
چيست در خنده جام
كه تو چندين ساعت
مات و مبهوت به آن مي نگري
نه به ابر
نه به آب
 

banooyeariayi

عضو جدید
شبی ویرانه­ای می­سازم از اشک
دل دیوانه­ای می­سازم از اشک
اگر که بیت الاحزان گشته ویران
برایت خانه ه­ای می­سازم از اشک

□ □ □­

دلم هم خانه­­ ی آه است آری
و از درد تو آگاه است آری
تو اما آه مولا می­شنیدی
پس از آن نوبت چاه آه است آری

□ □ □

ز داغت غصه پایانی ندارد
سراغ بیت الاحزانی ندارد
و زخمی را که پنهان کرده بودی
به غیر از اشک درمانی ندارد
 
آخرین ویرایش:

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آه...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سهم من اینست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سهم من اینست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سهم من،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]((دستهایت را[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دوست میدارم))[/FONT]
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همه هستی من آیه تاریکی است [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که ترا در خود تکرار کنان[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من در این آیه ترا آه کشیدم آه[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من در این آیه ترا[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به درخت و آب و آتش پیوند زدم [/FONT]
 

banooyeariayi

عضو جدید
[COLOR=#00000]من ذهنت رو میخونم قبول نداری وصف حالتو بخون
من صبورم اما...
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . این بغض گران صبر نمی داند چیست !!!![/COLOR]
 

banooyeariayi

عضو جدید
[COLOR=#00000]می گوید در لحظه باش!



من هر لحظه با توام


با نفس


و احساس آبی آسمان


من با شفافیت آب


و آبی لحظه های حضور با توام.


جریان عمیق عشق


گذشته ام را پیوند کرده تا لحظه حال


و حضور تو


حضور لحظه هایم را در خود


و حضور مرا در لحظه ها


به نور عجیب خود


شعله ور ساخته است[/COLOR]
 

banooyeariayi

عضو جدید
[COLOR=#00000] مطمئن باش و برو

ضربه‌ات كاری بود

دل من سخت شكست

و چه زشت

به من و سادگی‌ام خندیدی

به من و عشقی پاك

كه پر از یاد تو بود

و خیالم می‌گفت تا ابد مال تو بود

تو برو، برو تا راحتتر

تكه‌های دل خود را آرام سر هم بند زنم[/COLOR]
 

banooyeariayi

عضو جدید
[COLOR=#00000]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتمش بی تو چه باید کرد؟
عکس رخساره ی ماهش را داد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتمش همدم شب هایم کو؟
تاری از زلف سیاهش را داد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد
[/FONT][/COLOR]
[/FONT]
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
با مداد رنگي روز آمدنت را نقاشي ميکنم و جادهاي رفتنت را خط خطي! کسي براي من نيست. بيا غلط هاي زندگيم را به من بگو و زير اشتباهتم را خط بکش.
بودنت مثل دريايي مرا در بر ميگيرد آنجا که تو هستي،ماهيها هم نميتوانند بييند چه رسد به من..............................!!!
کدام صبح ميايي؟
کدام چمدان مال توست؟
کدام دست ترا به من ميرساند؟
کدام روز مال من ميشوي؟
بيا که درد دلم را فقط تو ميفهمي...
 

shabtab_20

عضو جدید
ديشب من وبخت وغم وشادي باهم
كرديم سفر زملك هستي زعدم
ازهمسفران ميان ره بخن بخفت
شادي ره خودگرفت و من ماندم وغم
 

mona.p

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند
اینجا فرشته ها که بدانی خدا چه قدر ـ
خوبست با تو،با همه ی بی وفائی ات
قلبم گرفته است،نپرس از کجا..؟ چه قدر..؟!
قلبم گرفته است... سرم گیج می رود
هرگز نخواستم که بدانی تو را چه قدر
....
 

saina110

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند
اینجا فرشته ها که بدانی خدا چه قدر ـ
خوبست با تو،با همه ی بی وفائی ات
قلبم گرفته است،نپرس از کجا..؟ چه قدر..؟!
قلبم گرفته است... سرم گیج می رود
هرگز نخواستم که بدانی تو را چه قدر
....
امضاتو دوس دارم:redface::gol:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا