کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو باشی،
خرداد،
پایان بهار نیست،
آغاز دوست داشتن است . . .
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
جمعه ها
بيشتر از هر روز ديگر
نگرانت ميشوم.

ميترسم، دلت بگيرد
و كسي را نداشته باشی
تا غصه هايت را بجان بخرد.

ميترسم دلت بگيرد
و غم هايت تازه شود.

جمعه ها بيشتر از هر روز ديگر
نگرانت ميشوم....
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
این روزها کلمات هم از من فراری هستند دیگر تو جای خود داری
این لحظات خنده ای بر لبمان نخواهد نشست
پایین همین کوچه باید خط قرمز بکشم و بنویسم ورود ممنوع
بگذار دیگر نبودنهایت را نبینم
همینجا بود که کوچ کردی
 

SCSI

عضو جدید
وقتی که احساس تنهایی می‌کنید و به تنگ آمده اید، احتمال آن که انتخاب‌های ضعیف تری بکنید، بالا می رود.
استیصال برای دوست داشتن، آدم را به کجا که نمی‌کشاند.
با شکم خالی به خرید نروید چون هر غذای ناسالمی را انتخاب خواهید کرد.
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز



درمن زنی ست

گرچه پاییـزَش طولانی
گیسوانش را
با یادی از تو
شکوفه می آراید..

((نیلوفر ثانی))
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد دارد هنوز!

سنگينى نگاهى كه نمى فهمد،

بعضي اتفاقات ،
مثل برگهاى پاييزند؛
ناگزير مى افتند..
از دستهاى تقدير !،
نه از دست هاى تو...
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیر را دوست دارم، خوب رفیقی هست!
حرفت را گوش میکند!
امیدت می دهد!
همراهیت می کند و در کوچه های تنهایی بهترین رفیقت هست.
.
.
.
و تا آخر کار بر سر قولش می ایستد! حتی اگر قول داده باشد بسوزاندت باز هم تو را خواهد سوزاند ولی ...
خود او هم همراهت می سوزد.
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا شهریور
روزهای سبزش را
در تقویم ، می گُذرانَد ،
تو هم بیا...!
می ترسم ورق ، برگردد ؛
روزگار ، آن روی زردش را
زودتر نشان بدهد،
وَ تو هنوز
راهِ رفته را کوتاه نیامده باشی !
بیا که بادها
دستِ فصل ها را
خوانده اند و
خبر از پاییزِ زودرس می دهند...!

((مینا آقازاده))
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
نشسته تا تب باران بريزد از پاييز
كنار پنجره‌هايي كه رو به چشم تواند


و نظر كرده بيايي و او بخواند باز
هزار شعر كه در چارچوب چشم تواند

زمان نمي‌گذرد تا شب نبودن تو

براش مثل شب رفتنت دراز شود


كه خنجر تو بيايد از آستين بيرون
و بعد تازه سر زخم كهنه باز شود
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


مـیروم ، امّا نمی‌پرسم ز خویش ..

ره کجا ؟ منزل کجا ؟ مقصـود چیست ؟

بوسـه می‌بخشم ولی خـود غافل َم

کاین دلِ دیـوانه را معبـــود کیست !:gol:
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[h=2]http://www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon1.png[/h]
ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ به ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:

تنها امده ام ، تنها میروم
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!
ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ…
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بعد از این ، مرگ نفس های مرا می شمرد

فقط از این نگرانم که تو تنهــــــا بشوی./:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی که در دو جهان
جز تو،
هیچ یارش نیست
گرش تو یار نباشی،
جهان به کارش نیست....
 

|PlaNeT|

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

هنوز هم مثل
انشاهای دوران دبستان ،

با
نتیجه گیـــــــــــری مشکل دارم !!

چــرااااااااااااااااااااااااااااا
رفتــی ؟!:gol:
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به چه قیمتی؟؟؟؟
همه مے گویند
همرنگ جماعت شو
اما چه سود !!

جماعتے که تو را فقط به رنگ خود مےپسندند

هرگز تو را به خاطر خودت نمیخواهند.

آنان خلاف نظر خود را
نمے توانند ببینند

و تلخترین تراژدی آن است که
تو آنگونه که میخواهے نیستے !!!
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گاه گاهی که دلم میگیرد
با خودم میگویم،
آنکه جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز؟!...
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لطفا تنهایی من را به هم نزنید
من در تنهایی ام هزار دوست جان نثار دارم
من در تنهایی ام صد عاشق سینه چاک دارم


ولی افسوس ....
در تنهایی خود شاخه گلی خوشبو ندارم .
دخترکان گلفروش گلهای زیادی به دستم داده اند.
ولی هیچ کدام در تنهایی شبانه ام دوام نیاورده اند.


و باز من دست خالی باید خلوت خود را پر کنم.
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــاه دلم می‌گیرد ،

گــاه زندگی سخت می‌شود .

گــاه تنها ، تنهایی آرامش می آورد

گــاه گذشته اذیتم می كند ...

این " گــاه " ها ، گــهگاه تمامِ روز و شب من می‌شوند ...

آن وقت بغض راه گــلویم را می‌گیرد ... !

درست مثل همین روزهــا ...
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد از رفتنت، در تنهایی خودم آینه ای روبرویم می گذارم
آن وقت من می شوم خودم
و تصویرم می شود تو
اول با تو قهر می کنم :

«تو دیگه چرا قهری ؟؟ من که با تو بودم! تو بی خداحافظی رفتی! چرا این طور حق به جانب نگام می کنی!صبر کن بذار حرفم رو بزنم»
همیشه همین طور مدام حرف خودت را می زدی و به حرفم گوش نمی دادی !! وقتی هم که قهر می کردی و حرف نمی زدی دوباره باید من پیشقدم می شدم. آخه از آینه که صدا بیرون نمی آید!
اصلا بی خیال این دفعه از قاب آینه بیا بیرون
در رو باز کن بیا تو
آینه رو هم می گذاریم تو گنجه!! هر وقت خواستیم خودمون را ببینیم تو چشم های هم دیگه زل می زنیم!! بعد هم دیگه رو می بوسیم در آغوش می کشیم!!
اونوقت دیگه آینه نیست که با هم دعوا کنیم.!! همیشه هم کنار هم هستیم.


منتظرم!! زود برگرد!!!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به تو فکر نکردن آسان بود ...
اینکه جا بگذارمت لابلای صفحات
یک کتابِ قدیمی خاک خورده
پنهانت کنم میانِ خروارها
وسایل عتیقه در یک زیرزمین کهنه
خودت
دوست داشتنت
خاطراتت
چشمهایت ..
اما ...
سخت تر از همه آدمهایی بودند
که هر روز میدیدمشان
و هر کدام نشانی از تو داشتند ..
صدای خنده هایشان
راه رفتنشان
عطر لعنتی شان ..
انگار حتی یادت را
به باران سپردن هم بی فایده بود ...
جا مانده ای پیش تمام آنها که
آسمان غافلگیرشان کرده بود ...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم
یک هُل محکم میخواهد
آنقدر که
پَرت شوم لایِ لباس های کودکی ام
آنقدر که
دیگر در را
رویِ هیچ غریبه ای باز نکنم...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا