ویژه نامه میلاد حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

JavadMessi

مدیر بازنشسته
زندگينامه و جایگاه حضرت معصومه (س)

حضرت معصومه عليها السلام در اول سال 173 هجري قمري در مدينه چشم به جهان گشود.

پدرش امام هفتم شيعيان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و مادرش حضرت نجمه بود كه به علت پاكي و طهارت نفس به او طاهره مي گفتند.حضرت معصومه در 28 سالگي و در روز دوازدهم ربيع الثاني سال 201 هجري قمري در قم به شهادت رسيد كه امروز بارگاه ملكوتي و مرقد مطهرش همچون خورشيدي در قلب شهرستان قم مي درخشد و همواره فيض بخش و نورافشان دلها و جانهاي تشنه معارف حقاني است.



آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه اي از وجود حضرت زهرا سلام الله عليها بود.در طهارت نفس امتيازي خاص و بسيار والاداشت كه امام هشتم برادر تني آن حضرت او را (كه نامش فاطمه بود) معصومه خواند.فرمود: «من زار المعصومة بقم كمن زارني» : (كسي كه حضرت معصومه عليها سلام را در قم زيارت كند مانند آن است كه مرا زيارت كرده است).


مقام علم و عرفان او در مرحله اي است كه در فرازي از زيارتنامه غير معروف او چنين مي خوانيم: «السلام عليك يا فاطمه بنت موسي بن جعفر و حجته و امينه» ‍: (سلام بر تو اي فاطمه دختر موسي بن جعفر و حجت و امين از جانب موسي بن جعفر).و باز مي خوانيم: «السلام عليك ايتها الطاهرة الحميدة البرة الرشيدة التقية الرضية المرضية»: (سلام بر تو اي بانو پسنديده نيك سرشت، اي بانوي رشد يافته، پاك طينت، پاك روش، شايسته و پسنديده).بدين لحاظ و مقامات عالي معنوي آن بانوست كه حضرت رضا عليه السلام در فرازي از زيارتنامه معروفش به ما آموخته كه در كنار مرقدش خطاب به او بگوييم: «يا فاطمه اشفعي لي في الجنة فان لك عندالله شانا من الشان».

(اي فاطمه! در بهشت از من شفاعت كن چرا كه تو در پيشگاه خداوند داراي مقامي بس ارجمند و والا هستي).امام صادق عليه السلام سالها قبل از ولادت حضرت معصومه عليها سلام در توصيف قم سخن گفته و آن مكان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمود: به زودي بانويي از فرزندانم به سوي آن كوچ كند كه نامش فاطمه دختر موسي بن جعفر است و با شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت مي شوند.



خاندان عصمت پيامبر در انتظار آن بودند كه اين دختر ممتاز چشم به اين جهان بگشايد تا قلب و روي آنان را به ديدار خود روشن و منور گرداند. آغاز ماه ذيقعده براي حضرت رضا عليه السلام و دودمان نبوت و آل علي عليه السلام پيام آور شادي مخصوص و پايان بخش انتظاري عميق و شور آفرين بود زيرا حضرت نجمه فرزندي جز حضرت رضا عليه السلام نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نيز داراي فرزندي نشده بود.

از آنجا كه سال ولادت حضرت رضا عليه السلام يعني سال 148 هجري قمري و سال ولادت حضرت معصومه عليها سلام سال 173 و بين اين دو ولادت بيست و پنج سال فاصله بود و از طرفي امام صادق عليه السلام ولادت چنان دختري را مژده داده بود، از اين رو خاندان پيامبر بيصبرانه در انتظار طلوع خورشيد وجود حضرت معصومه عليها سلام بودند.

هنگامي كه وي چشم به جهان گشود براستي كه آنروز براي اهل بيت عصمت بخصوص امام هشتم و حضرت نجمه سلام الله عليه روز شادي و سرور وصف ناپذير و از ايام الله بود زيرا اختري از آسمان ولايت و امامت طلوع كرده بود كه قلبها را جلا و شفا مي داد و چشمها را روشن مي كرد و به كانون مقدس اهل بيت عليهم السلام گرمي و صفا مي بخشيد


اين سوال كه پيامبر اسلام با آنكه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بيشتر دوست مي داشت و به او بيشتر اعتبار مي داد. سوالي است كه درباره حضرت معصومه عليها سلام نيز صادق است كه چرا حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با داشتن دختران بسيار به حضرت معصومه عليها سلام توجه مي كرد و در ميان آنها اين دختر به آن همه مقامات نايل شد. پاسخش اين است که در آيات قرآن و گفتار پيامبر و امامان به طور مكرر معيار, داشتن علم، تقوا و جهاد و ساير ارزشهاي والاي انساني است



براستي كه حضرت معصومه عليها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله عليه در معيارهاي ارزشي اسلام يكه تاز عرصه ها و در علم و كمالات و قداست گوي سبقت را از ديگران ربوده بود. وي تافته اي ملكوتي و جدا بافته و ساختار وجودي او از ديگران ممتاز بود.همان گونه كه پيامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود:‌ «فداها ابوها» : (پدرش به فدايش باد)، حضرت موسي بن جعفر عليه السلام نيز در شان حضرت معصومه عليها سلام فرمود: «فداها ابوها»حضرت معصومه عليها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست دراين نام رازها نهفته است. يكي از رازها اين بود كه در علم و عمل از رقباي خود پيشي گرفته و ديگر اين كه از ورود شيعيان به آتش دوزخ جلوگيري مي نمايد.

همچنين از نظر كمالات علمي و عملي بي نظير است ديگر اين كه گرچه مرقد مطهرش آشكار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله عليها مخفي نيست ولي مطابق مكاشفه اي كه براي بعضي از اولياي خدا روى داده امام باقر يا امام صادق عليهم السلام فرمودند: «كسي كه مرقد حضرت معصومه عليها سلام را زيارت كند به همان مقصودي نايل خواهد شد كه از زيارت قبر حضرت زهرا سلام الله عليها نايل مي شود. از ديگر مشابهت هاي حضرت معصومه عليها سلام به حضرت زهرا فداكاري ايشان در راه اثبات ولايت بود زيرا حضرت معصومه عليها سلام نيز آن چنان تلاش كرد که جان خود را فدا نمود و به شهادت رسيد.

يعني حضرت معصومه عليها سلام نيز با كارواني از حجاز به سوي خراسان براي ديدار چهره عظيم ولايتمداران عصر يعني برادرش حضرت رضا عليه السلام حركت كرده تا يار و ياور او باشد ولي در مسير هنگامي كه به سرزمين ساوه رسيد دشمنان خاندان نبوت در يك جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ريختن زهر در غذايش او را مسموم ساختند كه بيمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز سكونت در قم به شهادت رسيد



همان گونه كه حضرت زهرا سلام الله عليها با استدلالهاي متين و استوار، حقانيت ولايت حضرت علي عليه السلام را تبيين مي كرد، حضرت معصومه عليها سلام نيز چنين بود. رواياتي كه از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولايت علي عليه السلام است كه با اثبات ولايت او ولايت امـامـان معصوم نيز ثابت مي شود.

براي نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل مي كنند كه فرمود: پيامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روي پرده اي در قصر بهشت ديد كه چنين نوشته شده: «لااله الا الله محمدا رسوله علي ولي القوم» : (معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست محمد رسول خدا و علي ولي و رهبر مردم است) و بر روي پرده درگاه قصر ديگري نوشته شده است: «شيعت علي هم الفائزون» (شيعيان علي رستگارند).نيز با چند واسطه از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه فرمود:‌«الا من مات علي حب آل محمد مات شهيدا»: آگاه باشيد! كسي كه با حب آل محمد از دنيا برود شهيد از دنيا رفته است).

يكي از روايات او كه با چند واسطه به حضرت زهرا سلام الله عليها مي رسد اين است كه:‌حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: آيا سخن رسول خدا را فراموش كرده ايد كه در روز عيد غدير خم فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم علي هم مولا و رهبر او است و نيز به علي فرمود:‌ نسبت تو به من همانند نسبت هارون برادر موسي به موسي (ع) است.به اين ترتيب مي بينيم حضرت معصومه عليها سلام عالمه محدثه آل طه بود و قدم به جاي پاي حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت و همچون او در عرصه جهاد و تلاش براي اثبات حق كوشيد تا جايي كه جانش را فداي ولايت نمود و شهد شهادت نوشيد.



شخصيت هاي بزرگ دين ارج و منزلت بسيار والايي براي حضرت معصومه عليها سلام قائل بودند و هستند و او را با حضرت زهرا سلام الله عليها مقايسه مي كنند:



حضرت امام خميني (قدس سره) در قصيده اي كه شامل 44 بيت است او را با حضرت زهراي اطهر مقايسه كرده در بخشي از آن مي گويد:



دختر چون اين دو در مشيمه قدرت
نــامد و نايـد دگــر هماره مــقدر

آن يك امواج علــم را شده مبــدا
ويـن يك افواج حلم را شده مصدر

آن يــك درعالـــم جلالـت كـعبه
وين يك در ملك كبريايـي مشــعر

لم يلـــدم بستـه لـب و گرنه بگفتم
دخــت خدايـند اين دو نــور مطهر

آن يــك خـاك مدينـه كـرد مزين
صفــحه قم را نمود اين يـك انــور

خاك قم ايـن كرد از شـرافـت جنت
آب مــدينه نـمـوده آن يك كــوثر​

مرجع كل حضرت آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي (قدس سره)مکرر كنار مرقد مطهر حضرت معصومه سلام الله عليها مي آمد و در آنجا با تضرع و تواضع خاص آن حضرت را واسطه قرار مي داد و به مناجات مي پرداخت.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
تحقيق پيرامون تولد و سن حضرت فاطمه معصومه(س)

اشرف آشورى


اهل‏بيت پيامبر(ع) چهره‏ هاى پرفروغى به جهانيان عرضه كرده ‏اند و نامشان ‏مانند ستارگان درخشان در آسمان فضيلتها مى‏درخشد؛ درخشانترين ستاره در ميان‏بانوان هفتمين منظومه ولايت؛ فاطمه كبرى فرزند پاكيزه موسى بن جعفر(ع) است.

كه ‏سالهاست تشنگان معرفت از حريمش زلال ايمان مى‏نوشند و عارفان با گذر بر زندگى ‏فرزانه‏ وارش و درك لحظه‏ هاى آسمانى شدنش، درهاى عروج را به روى خود مى‏گشايند و بوى وصال را در گستره زمين منتشر مى‏ سازند.

او والاترين دختر موسى است و از اين‏روست كه هر گاه نامى از پدر برده شود، يادى از او نيز به ميان مى‏آيد و به اين‏مناسبت در ويژه‏نامه موسى بن جعفر(ع) لحظاتمان را با نام و ياد وى عطرآگين‏مى‏سازيم.

با اذعان به اين حقيقت كه پيرامون زندگانى حضرت فاطمه معصومه(س)تحقيق كاملى صورت نپذيرفته است، به خاندان، اوضاع سياسى، عصر تولد، و نظراتى‏كه پيرامون تولد حضرت ارائه شده است، مى‏پردازيم.

سرود شكفتن تولد فاطمه معصومه(س) براى اهل‏بيت(عليهم السلام) اهميتى خاص داشت‏زيرا اين خبر قبل از تولد بارها توسط امام صادق(ع) اعلام مى‏شد و به اين ترتيب‏از همان ايام شيعيان به شناخت مقام والاى وى فرا خوانده مى‏شدند.

از جمله آنگاه ‏كه گروهى از شيعيان رى نزد امام صادق(ع) آمدند، حضرت فرمود: آفرين بر برادران‏ ما از اهل قم.

آنان گفتند: ما اهل رى هستيم.

ولى امام همان جمله پيشين راتكرار فرمود.

و ادامه داد:
«الا ان لله تعالى حرما و هو مكه.
الا ان لرسول الله‏ حرما و هو المدينه الا ان لاميرالمؤمنين حرما و هو الكوفه الا ان حرمى و حرم ولدى‏ بعدى قم الا ان قم كوفتنا الصغيره.
الا ان للجنه ثمانيه ابواب ثلاث منها الى قم.
تقبض فيها امراه هى من ولدى و اسمها فاطمه بن موسى.
تدخل بشفاعتها شيعتنا الجنه باجمعهم‏».

«براى خداوند حرمى است كه مكه است، حرم رسول، مدينه؛ حرم اميرمومنان كوفه است وحرم من و فرزندانم قم است.
بدانيد قم كوفه كوچك ماست.
بدانيد بهشت هشت در داردكه سه در آن به سوى قم است.
بانويى از اولاد من در آنجا وفات مى‏كند كه نامش فاطمه دختر موسى است.
همه ‏شيعيان ما به شفاعت او وارد بهشت مى‏شوند.»

اين خبر و نحوه تعريف حضرت از قم به ‏طور طبيعى مى‏ توانست گروهى از اهالى رى را به عزيمت ‏به سوى قم برانگيزد و درحقيقت اهميت ويژه‏ اى را كه شهر قم به خاطر حضور فاطمه كبرى مى‏ يافت ‏براى آنان‏ بازگو كند.

مى ‏توان گفت ‏به همين خاطر گروههايى از مردم قم از جمله صاحبان فكر و انديشه از آمدن چنين بانويى به قم مطلع بودند و براى فرا رسيدن آن زمان و يارى ‏و پاسداشت مقدم وى لحظه شمارى مى ‏كردند.

نكات ديگرى نيز از اين روايت ‏به دست‏ مى ‏آيد از جمله اين كه قم حرم ائمه طاهرين است.

موضوعى كه در دهها روايت ديگر از زبان پيامبر(ص)، امام على(ع) و اغلب ائمه يكى پس از ديگرى به آن اشاره شده‏است.

در خبرى ديگر نيز امام صادق(ع) به پيشگويى تولد وى پرداخت.

آن روز يكى ازشيعيان به نزد حضرت آمد، امام را ديد كه با كودكى در گهواره سخن مى‏گويد.

گامى ‏جلوتر نهاد و مبهوت از اين واقعه پرسيد: آيا با اين طفل سخن مى‏ گوييد؟ امام او را دعوت كرد تا با كودك در گهواره سخن بگويد.

مرد باز هم جلوتر آمد و سلام كرد.

كودك نه تنها جوابش را داد؛ بلكه گفت: اى مرد نامى را براى دخترت [كه تازه ‏متولد شده است] انتخاب كرده‏ اى كه خداوند آن را دشمن مى‏ دارد پس نامش را عوض كن[وى نام دخترش را حميرا گذاشته بود] شگفتى مرد دو چندان شد.

آنگاه امام ‏صادق(ع) فرمود: «اين كودك فرزندم موسى است. خداوند از او دخترى به من عنايت مى‏كند كه نامش فاطمه است. او را در سرزمين قم ‏به خاك مى‏سپارند.
هر شخصى كه او را در قم زيارت كند، بهشت‏برايش واجب مى‏شود».

پاكيزه نسب

پدرش موسى بن جعفر(ع) ملقب به كاظم، صابر، صالح و امين است كه ‏روز يكشنبه، هفتم ماه صفر سال 128 هجرى قمرى در منطقه ابواء؛ محلى بين مكه ومدينه از بانويى پاكيزه به نام حميده به دنيا آمد.

ابوبصير درباره تولد موسى‏ كاظم(ع)مى‏گويد: همراه امام صادق(ع) (سالى كه پسرش موسى بن جعفر(ع) متولدگرديده سال 128 ه-ق) براى شركت در مراسم حج ‏به سوى مكه رفتيم.

وقتى به ‏سرزمين «ابواء» (منزلگاهى بين مكه و مدينه) رسيديم، امام صادق(ع) براى ما صبحانه فراوان و خوب تهيه كرد، ما مشغول خوردن صبحانه بوديم كه فرستاده حميده(همسر امام صادق(ع‏» آمد و گفت:حميده مى‏گويد: درد زايمان گرفته‏ ام، و شما فرموده ‏ايد نسبت‏ به اين پسر اقدامى ‏نكنم.

امام صادق(ع) بى‏درنگ برخاست و همراه فرستاده حميده رفت، و پس از مدتى نزدى‏اصحاب بازگشت.

اصحاب پرسيدند: خداوند تو را شاد كند و ما را فدايت نمايد،جريان حميده چه بود؟ فرمود: خداوند حميده را سلامت داشت و به من پسرى عنايت فرمود، كه در ميان ‏مخلوقاتش از همه بهتر است، و حميده در مورد آن نوزاد مطلبى به من گفت كه به‏ گمانش من آن را نمى ‏دانم، در صورتى كه من به آن از او آگاهتر هستم.

پرسيدم: قربانت گردم، آن مطلب چه بود؟ پاسخ داد: حميده گفت؛ هنگامى كه آن نوزاد متولد شد، «دستهايش را بر زمين‏ نهاد و سر به سوى آسمان بلند كرد».
من به حميده گفتم: اين كار، نشانه رسول خدا(ص) و نشانه وصى بعد از اوست.

امام كاظم(ع) در سال‏179 ه.ق به دستور هارون زندانى شد و سرانجام در روزجمعه بيست و چهارم يا بيست و پنجم ماه رجب سال‏183 در بغداد مسموم گرديد و به ‏شهادت رسيد و پيكر پاكش را در شهر كاظمين به خاك سپردند.


مادر حضرت معصومه(س)

حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) هر دو از يك مادر به نام «نجمه‏» (ستاره)متولد شده‏ اند.

در كتابهاى تاريخى براى مادر حضرت ده نام و لقب ذكر شده است كه‏ عبارتند از: نجمه، تكتم، خيزران مرسيه، اروى، ام‏البنين، طاهره، سكن،سمانه، شقرا، صقر.

درباره زمان تولد، پدر، مادر، سن و مدت عمر نجمه خاتون اطلاعى در دست نيست و درباره اينكه وى اهل چه منطقه‏اى بوده است، نيز اختلاف نظر وجود دارد.

على اكبرمهدى‏ پور مى ‏نويسد: از تاريخ تولد نجمه خاتون اطلاعى در دست نيست و از مقدار سن شريفش به هنگام ‏شرف يابى به دودمان امامت چيزى نمى‏ دانيم.

تنها چيزى كه در منابع حديثى آمده،اين است كه وى به هنگام تشرف به خانه امام كاظم(ع) دوشيزه بوده است.

اما درمورد تابعيت وى كه اهل چه كشورى بوده، تنها چيزى كه در دست است اين كه وى اهل ‏مغرب بود و مغرب در اصطلاح به سه معنا اطلاق مى‏شود:

1-شمال آفريقا شامل؛ تونس، ليبى، مراكش و الجزاير
2-مراكش
3-اروپا

براى تعيين منظور از مغرب بايد به واژه «مرسيه‏» استناد كنيم كه در ذيل «خيزران‏»گفته مى ‏شود «مرسى‏» به سرزمينهايى در فرانسه، اسپانيا و الجزاير اطلاق مى‏شود، ولى چون به وى «سكن نوبيه‏» و «شقراء نوبيه‏» نيز گفته‏ اند، اين احتمال كه ‏منظور شمال آفريقاست، تقويت مى‏ شود و از اين رو مرحوم خاتون آبادى به صراحت وى‏ را اهل نوبه و زنگبار دانسته است، همچنين چون درباره نجمه خاتون واژه‏«مولده‏» (آنكه در كشور عربى متولد شده و نشو و نما يافته) به كار رفته لذا اين احتمال كه اهل كشورهاى غربى باشد رد مى‏ شود.


اما درباره جايگاه رفيع مادرحضرت معصومه(س) همين نكته بس كه امام كاظم(ع) مى‏فرمود: او را جز به فرمان خداو به استناد وحى خدا نگرفتم.


چشمه كوثر و فرزندان امام كاظم(ع)

فراوانى فرزندان نسل رسالت و ولايت از موضوعاتى است كه قابل انكار نيست هر چند گاه اين‏امر كه تعداد فرزندان ائمه به دهها نفر مى‏رسد براى برخى مورخان گران آمده وآنان سعى نموده‏اند به روش‏هاى مختلف از تعداد آنها بكاهند اما حقيقت اين است كه‏«كوثر» همان كوثرى كه خداى متعال در قرآن كريم سوره‏اى را به نامش نازل كرده،كليد حل مشكل است.

آن روز كه ابراهيم يگانه فرزند حضرت پيامبر در هفده ماهگى‏در مدينه طيبه رحلت كرد و در بقيع به خاك سپرده شد، گروهى از منافقان و دشمنان‏و دشمنان مرگ وى را علامت‏بريده شدن نسل رسالت و نابودى اسلام دانستند و باكنايه و زخم‏زبان دل وى را آزردند.

اين موضوع كه به شدت پيامبر را افسرده كرد در نهايت ‏به نزول سوره مباركه كوثر انجاميد و خداى متعال چنين فرمود:

«بسم الله الرحمن الرحيم. انا اعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر ان شانئك هوالابتر»

اعجاز اين سوره منحصر در حسن و حسين فرزندان بلافصل على(ع) نبود بلكه ‏در نسلهاى بعدى نيز همين معجزه الهى جريان يافت.
و به روشنى مى‏توان اين معجزه‏ آشكار را ديد.

كوثرى جوشان در نسل تمام ائمه به وديعه گذاشته شد كه نسل نبوت وامامت را زنده نگاه داشت.

مرورى بر فشارها و اعدامها و سياستهاى كينه ‏توزانه ‏حاكمان اموى و عباسى نشان مى‏دهد كه چگونه همين «كوثر جوشان‏» گاه تنها باريكه ‏حفظ نسل ولايت‏ بود.
از اين ‏روى به نظر مى‏رسد نه تنها نبايد كثرت اولاد امامان‏ موجب بروز سؤال شود بلكه ظهور اعجاز الهى «كوثر» در طول حيات ائمه بايد مارا به شگفتى و تحسين وا دارد.

يكى از اين امامان معصوم كه به كثرت اولاد مشهور است امام موسى كاظم(ع) است كه‏ تمام تاريخ‏ نويسان به تعدد فرزندانش گواهى داده‏اند.
در بين نويسندگان تا آنجا كه ما جستجو كرده‏ايم تنها عباس فيض نويسنده انجم‏ فروزان به اين حقيقت ظريف دست‏ يافته و جارى كوثر را در نسل امام كاظم(ع) به تماشا نشسته است.

وى مى ‏نويسد: «موضوع كثرت نسل پيغمبر اكرم از چيزهايى است كه به شهادت حس و تاريخ به ‏هيچ ‏وجه قابل انكار نيست.

چنانچه خداوند تبارك و تعالى هم در قرآن مجيد در آنجايى كه مى‏فرمايد: انااعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر ان شانئك هو الابتر بدين معنى تصريح فرموده‏، زيرا به اتفاق مفسرين منظور از كوثر كثرت نسل است و شان نزول اين سوره آن است ‏كه ازدياد در نسل با كمتر تاملى در اين عصر اعجاز قرآن ثابت مى‏گردد. زيرا ذريه ‏پيغمبر در كثرت چنانند كه كوچكترين ديه و قريه ‏اى را هم از آن‏ها خالى نمى‏ تواند يافت.

‏با اينكه از طرف بنى‏ اميه و بنى ‏عباس و خلفاى آنها براى اضمحلال اين شجره‏ طيبه و قطع نسل اين دودمان شريف منتهاى كوشش و جديت اعمال و به منظور انقراض‏ سلسله فاطميين انواع دسائس برانگيخته گشت كه كربلا و قتل هفتاد و دو نفر ياران‏ حسينى حتى اطفال شيرخوار و عمليات منصور دوانيقى و متوكل براى نمونه كفايت‏ مى ‏كند.
قتل ذريه پيغمبر در طف يا زنده زنده در گور كردن و در وسط پايه‏ ها گذاردن و هزارها كشتارهاى ديگر كه همواره پى در پى جريان داشت‏ يك سلسله عوامل متعددى ‏بودند كه قطع نسل پيغمبر را ايجاب مى ‏كرد و در عين حال اين سلسله جليله امروز ه‏چنان توسعه پيدا كرده ‏اند كه شرق تا غرب را فرا گرفته‏ اند و در طرف مقابل ذره‏ امويان و دودمان عباسيان با تمام قدرت و عظمت ‏سلطنت و خلافتى كه دارا بودند و در قرون متمادى در ناز و نعمت زندگانى مى‏ كردند.

امروزه كوچكترين اثرى هم ازآن‏ها ديده نمى‏شود و شايد در سراسر اين كشور هم يك نفر اموى يا عباسى وجودنداشته باشد و در كتاب سياده الاشراف مسطور است موقعى كه حسين بن‏ على(ع) شهيدگشت در طايفه بنى‏اميه دوازده هزار گهواره طلا و نقره وجود داشت كه اطفال ‏شيرخوار خود را در آنها مى‏جنباندند و از براى سيدالشهدا(ع) فرزندى نبود جز سيدسجاد(ع) معذالك از بنى‏اميه نسلى باقى نيست و از سادات حسينى و رضوى در هرمنطقه جماعتى وجود دارند.
اين است نمونه ‏اى از آثار حقيقت و آن بود عواقب ظلم وستم.»

تعداد فرزندان شيخ مفيد37 فرزند (18 پسر،19 دختر)، ابن‏خشاب (20پسر، 18 دختر)، سبط ابن‏جوزى (20 پسر، 20 دختر)، ابن شهرآشوب 30 فرزند،عمده الطالب 60 فرزند (37 دختر،23 پسر)، كشف الغمه 38 فرزند (18 پسر، 20دختر) براى حضرت نقل كرده‏اند.
در باره حضرت معصومه(س) بايد گفت كه طبق همه نقلها نام فاطمه(س) ذكر شده است‏چه طبق نظر آنها كه فاطمه را 2 نفر يا 4 نفر ذكر كرده‏اند زيرا در هر صورت‏فاطمه معصومه(س) همان فاطمه كبرى است كه همه مورخان در باره وى اتفاق نظردارند.
عصرى كه او شكفت دورانى كه مى‏رفت‏به شكفتن فاطمه معصومه بيانجامد،همزمان با امامت امام موسى بن جعفر(ع) بود كه در سال 148 ه.
ق به امامت رسيدو مدت 35 سال به امامت پرداخت، خلفاى بنى‏عباس در اين دوران آنچنان عرصه را برامام و شيعيان تنگ كردند كه راويان به هنگام روايت نمى‏توانستند صريحا از نام‏حضرت ياد كنند و ناگزير كنيه‏هاى حضرت مانند (ابى‏ابراهيم و ابى‏الحسن) يا القاب ‏وى مانند (عبد صالح، عالم و ...) را به كار برند

و يا صرفا به رمز و اشاره‏مانند «رجل‏» بسنده مى‏كردند.
تقيه در اين ايام شدت يافت و منصور، مهدى، هادى و هارون چنان وضعى پيش آوردندكه امام حتى از لحاظ مالى براى اداره زندگى و دخترانش در مضيقه قرار گرفت.
هارون آنگاه كه به حكومت رسيد، حضرت را زندانى كرد، گاه حضرت را آزاد مى‏كرد،دوباره زندانى مى‏ساخت و همين وضع تا مدت 14 سال ادامه يافت.
هارون با رفتارآميخته به قساوت و سنگدلى چنان رعب و وحشتى به وجود آورد كه شيعيان هرگز طعم‏امنيت را نچشيدند.
در چنين عصرى بود كه زمان تولد حضرت معصومه(س) فرا مى‏رسيد.
تا آن روز 25 سال بود كه على بن موسى الرضا(ع) يگانه فرزند نجمه خاتون بود،او اين همه سال را در آرزوى تولد فرزندى ديگرى سپرى كرده و چشم به راه تولدكودكى بود كه امام صادق(ع) بشارت شكفتنش را دهها سال قبل داده بود.

نجمه همه‏اين سالها را هر چند منتظر ولى مطمئن سپرى كرد، على بن موسى الرضا(ع) نيزشادان و منتظر بود و تولد خواهرى بعد از دهها سال برايش مهم و جالب مى‏نمود،خانه‏اى كه نجمه در آن منتظر تولد فرزندش بود، هنوز بوى رسالت را با خود داشت؛زيرا اولين بار كه پيامبر(ص) به مدينه آمد، مدتى در آن خانه ساكن شد، لحظات به ‏كندى مى‏گذشت، بوى باران كوچه‏هاى مدينه را آكنده كرده بود و نسيم شكفتن كوچه‏هارا يكى پس از ديگرى پشت‏سر مى‏گذاشت تا اين كه عطر خبر تولد كودكى به زلالى كوثر رسول را به خانه موسى بن جعفر(ع) آورد و به همه انتظارها پايان بخشيد.

زمان تولد در سال، ماه و روز تولد فاطمه معصومه(س) اختلافات عمده‏اى وجود داردكه اصلى‏ترين عامل، خفقان حاكم بر عليه شيعيان بود تا آنجا كه امنيت آنها تنهابا تقيه محفوظ مى‏ماند.

در چنين زمانى كه اسامى كنيزها و رقاصه‏ هاى مجالس وهمنشين‏هاى دربار فاسد عباسيان به دقت ثبت مى‏شد، تولد و وفات اهل بيت در سكوتى‏مرگبار اتفاق مى‏افتاد.
همچنين بايد افزود: منعكس نشدن تاريخ مواليد و وفيات‏بانوان اهل‏بيت عموميت دارد به طورى كه تاريخ وفات حضرت فاطمه، مدفن حضرت زينب،تولد و وفات ام كلثوم، مادران همه امامان از امام زين‏العابدين(ع) تا امام‏عصر(عج) و دختران امامان از امام حسن تا امام عسكرى(عليهم السلام) كاملا مجهول ‏است.

با اين حال محققان با تكيه بر حدس و گمان و گاه استدلال، مستندات و شواهدتاريخى در صدد يافتن تاريخ دقيق يا تخمينى تولد و وفات وى برآمده‏اند در نهايت‏دو نظريه در اين باره به وجود آمده است كه عبارتند از: 1 تولد وى در سال «183» اتفاق افتاد.
اين نظريه در برخى نوشته‏هاى معاصرين بدون ذكر سند نقل شده است.

از جمله؛ مهدى سلطان العلما رازى در سال‏1339 ضمن رساله‏اى درباره اعمال‏جمكران مى‏نويسد: در كتاب «نزهه الابرار فى نسب اولاد الائمه الاطهار» و كتاب‏«لوامع الانوار فى طبقات الاخيار» كه كتاب مفصلى است چنين ضبط شده است «ولاده‏فاطمه بنت موسى بن جعفر(عليهم السلام) فى مدينه المنوره غره ذى‏القعده بقيه ازصفحه‏37 الحرام سنه ثلاث و ثمانين و ماه بعد الهجره النبويه.»
اما به دلايل مختلفى اين نظريه از سوى محققان رد شده است.


ذبيح ‏الله محلاتى در رياحين الشريعه‏مى‏نويسد: آنچه را كه برخى از جهت‏بعضى از اغراض نسبت مى‏دهند كه فلانه مجتهد در مدينه‏طيبه تعين يوم وفات و تولد آن، تو را از كتاب لواقح الانوار استخراج كرده،بى‏اصل است زيرا كتاب لواقح الانوار در نظر من موجود است و اصلا چنين مطلبى در اونيست.
احتمال دادم كتاب ديگرى باشد تا اينكه خدمت علامه نسابه دانشمند آقانجفى؛ شهاب‏الدين تبريزى شرفياب شدم.
اين مطلب را عنوان كردم، فرمود: من كسى راكه چنين جعلى كرده، ملاقات كردم.
معلوم شد غرضى داشته كه ذكر آن مصلحت نيست.
تجاوز الله عن الله.

همچنين درصورت قبول اين نظريه سال ولادت حضرت معصومه يا سال شهادت پدر بزرگوارش (183 ه.ق)مصادف مى‏شود حال آنكه بعد از فاطمه معصومه اين امام همام صاحب سه دختر ديگرنيز شده است كه لازمه ‏اش وجود فاصله بين تولد فاطمه معصومه و آنها و زندانى شدن‏ پدر (4 سال) و شهادتش 25 رجب سال‏183 ه.ق خواهد بود.

خصوصا اينكه حضرت چهارسال آخر عمرش را در زندان گذرانده است و از خانواده‏اش كه در مدينه بودند، دوربود.


2-تولد در سال‏173 ه. ق واقع شد.اين نظريه از طرفداران بيشترى برخوردار است كه ضمن رد دلايل سال‏183، صدق‏مدعيان اين نظريه نيز به اثبات مى‏رسد. مرحوم شيخ على نمازى صاحب مستدرك السفينه ذيل ماده فطم با قاطعيت تمام در اين‏باره مى‏نويسد: «فاطمه المعصومه المولوده فى غره ذى‏القعده سنه‏173 ه. ق.»

مرحوم ‏عمادزاده اصفهانى نيز بدون ابهام معتقد است كه حضرت در ماه ذى القعده سال ‏173 متولد شد.

در اين صورت شش سال تا زمان زندانى حضرت فرصت‏باقى خواهد ماند كه‏بگوييم سه فاطمه ديگر در اين مدت متولد شده ‏اند.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
نظرى بر اسامى و القاب حضرت فاطمه معصومه(س)

1. فاطمه

اين مجلله عظيم الشان هم نام حضرت زهرا(س) و فاطمه يا فاطمه كبرى ‏ناميده شده است.

در روايتى درباره مقام والا و عظمت‏شان حضرت زهرا(س)و علت ‏ناميده شدن ايشان به فاطمه آمده است:

محمد بن مسلم گفت: از ابوجعفر امام باقر(ع)شنيدم كه فرمود:

فاطمه داراى جايگاهى كنار در جهنم است. وقتى روز قيامت مى‏شود،ميان دو چشم هر نفر، مومن ياكافر نگاشته مى‏شود. آنگاه به كسى‏كه دوستدار اهل‏بيت است و گناهان فراوانى دارد، دستور داد ه‏مى ‏شود به آتش افكنده گردد. وقتى حضرت فاطمه آن شخص را مى ‏بيند، مى‏ گويد: بارالها! مولاى من! مرا فاطمه نام نهادى و به واسطه من‏مى‏خواستى از كسانى كه دوستدار من و ذريه‏ام هستند، درگذرى‏وعده‏ات حق است و تو از وعده‏ات تخلف نمى ‏كنى.


در آن زمان خداوند عزيز و والامرتبه مى‏فرمايد: درست گفتى، تورا فاطمه نام نهادم و مى‏خواستم به خاطرتو از كسى كه دوستت‏دارد، و پيرو توست و به خاندانت علاقمند و پيرو آنان است،درگذرم. پيمانم حق است و من خلف وعده نمى‏كنم؛ به اين سبب به‏بنده‏ام فرمان داخل شدن در آتش را دادم تاتو درباره او شفاعت‏كنى. تو را شفيع قرار دادم تا براى ملائكه و پيامبران وفرستادگانم و صاحبان اين توقفگاه، جايگاه و منزلتت درپيشگاه من‏مشخص شود. هركس را كه ديدى ميان دو چشمش كلمه مومن است، مى ‏گيرى‏ و داخل بهشت مى‏كنى.


حضرت معصومه(س)نيز چون حضرت فاطمه زهرا(س)داراى مقام شفاعت ‏است. و احتمالا ناميده شدن وى به فاطمه بى‏ارتباط بااين مقام‏نبوده است. به هر تقدير به واسطه اين بانوى گرامى بسيارى ازشيعيان داخل بهشت مى‏گردند. در اين‏باره امام صادق(ع) مى‏فرمايد:

«... الا ان للجنه ثمانيه ابواب، ثلاثه منها الى قم. تقبض فيهاامراه هى من ولدى و اسمها فاطمه بنت موسى تدخل بشفاعتها شيعتى‏الجنه باجمعهم.»


آگاه باشيد، براى بهشت هشت دراست؛ سه تا از آنها به سوى قم‏باز مى‏شود. در آنجا بانويى قبض روح مى‏شود. او از جمله‏فرزندانم، و نامش فاطمه دختر موسى است. به شفاعت او همه شيعيان‏داخل بهشت مى‏گردند.
برخى از نويسندگان در توضيح روايت فوق گفته‏ اند:


مقتضاى اين خبر آن است كه از براى آن مخدره(فاطمه معصومه)درنزد خداى تعالى مقام محمودى مى‏باشد كه شفاعت نمودن آن مخدره‏باشد(در)روزجزا. و از براى او نزد خدا شانى است عظيم كه آن‏حضرت و هكذا برادرش حضرت رضا(ع) كه در زيارتش مى‏فرمايد: «ان لك‏ عندالله شانا من الشان.» و هكذا حضرت جواد. دركتاب مفتاح‏الجنان مذكور است كه حضرت رضا فرمود: هركه زيارت كند او راهمچنان است كه مرا زيارت كرده است. گرچه مولف مفتاح معلوم‏نيست، اما از احاديث معتبر نيز(چنين مطلبى)استفاده مى‏شود. درحديث است كه «من زار ذريتهما كانما زارهما» ؛ هركس ذريه حضرت‏حسن و حسين را زيارت كند، مثل كسى است كه خود آنها را زيارت‏كند. حضرت معصومه و حضرت عبدالعظيم حسنى نيز مشمول همين حكم‏مى‏باشند.
آرى، حضرت معصومه از مقام محمود يعنى مقام شفاعت ‏برخوردار است:


يا بضعه الرساله

ياد مدينه كردم
باگوش جان شنيدم

لبيك را زبالا
تا در حرم رسيدم

آيا شد آشكارا
قبرنهان زهرا؟

يا فاطمه زهرسو
با گوش جان شنيدم

بنت امام كاظم
اخت امام هشتم

باشد شفاعتش را
روز جزا اميدم

يا بضعه ‏الرساله،
ما را مران زدرگه

گشتم گداى كويت
از غير، دل بريدم

بر زاده برادر،
جان جواد سوگند

رحمى، اگر چه زير
بارگنه خميدم

يافاطمه، شفاعت
از روسياهى ‏ام كن

تاخلق روز محشر
بينند روسپيدم

2. معصومه

حضرت فاطمه معصومه مستغرق درعبادت، و از آلايش به معاصى و زشتيها پيراسته و عصمت مادرش زهرا(س) در او تجلى نموده است.


براساس پاره ‏اى از روايات، لقب معصومه از سوى امام رضا(ع)به ‏اين بانوى عظيم الشان اعطا گرديد. علامه مجلسى دراين باره‏گويد: امام رضا(ع)درجايى فرمود: «من زار المعصومه بقم كمن‏زارنى‏» هركس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسى است كه مرازيارت كرده است.

3. كريمه اهل‏بيت

حضرت معصومه درزبان علما و فقهاى شيعه به لقب «كريمه‏اهل‏بيت‏» ياد مى‏شود. از ميان بانوان اهل‏بيت اين نام زيبا تنهابه او اختصاص يافته است.


بر اساس روياى صادق و صحيح نسب‏شناس گرانقدر مرحوم آيت‏الله‏سيدمحمود مرعشى نجفى(م 1338 ه .)اين لقب از طرف امام‏صادق(ع)برحضرت معصومه اطلاق شده است. در اين رويا امام‏صادق(ع)به آيت الله نجفى كه با دعا و راز و نياز تلاش پى‏گيرى‏را براى يافتن قبر مطهر حضرت زهرا(س)آغاز كرده بود، خطاب‏فرمود: «عليك بكريمه اهل‏بيت‏» ؛ برتوباد به كريمه اهل‏بيت.


لقبهاى حضرت معصومه(س)از زيارتنامه ‏ها

تاآنجايى كه ما اطلاع يافتيم، سه ‏زيارتنامه براى حضرت معصومه ‏ذكر شده است: يكى از آنها مشهور و دوتاى ديگر غيرمشهور است.
اسامى و لقبهايى كه براى حضرت معصومه در دو زيارتنامه غيرمشهور ذكر شده، به قرار ذيل است:


طاهره(پاكيزه)؛ حميده(ستوده)؛ بره(نيكوكار)؛ رشيده(رشديافته)؛ تقيه (پرهيزكار)؛ رضيه(خشنود از خدا) ؛ مرضيه(مورد رضايت‏خدا)؛ سيده طاهره(بانوى پاكيزه)؛ سيده ‏صديقه(بانوى بسيار راستگو)؛ سيده رضيه مرضيه(بانوى خشنود ازخدا و مورد رضاى او)؛ سيده ‏نساء العالمين(سرور زنان عالم)

لقبهاى ديگر آن بانو

محدثه و عابده و مقدامه (بانوى پيشتاز) از ديگر صفات و القابى ‏است كه براى حضرت معصومه عنوان شده است
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
ويژگيهاى حضرت معصومه (س)

هادى دانشور


تعداد امامزادگان شايسته تعظيم و تجليل در «دار الايمان قم‏»كه بر فراز قبور مطهرشان گنبد و سايبان هست ‏به چهارصد نفرمى‏رسد.

در ميان اين چهار صد اختر تابناكى كه در آسمان قم نورافشانى ‏مى‏كنند، ماه تابانى كه همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان‏ خود قرار داده، تربت پاك شفيعه محشر، كريمه اهل‏بيت ‏پيغمبر(عليهم السلام)، دخت گرامى موسى بن جعفر، حضرت معصومه(س)مى‏ باشد.

پژوهشگر معاصر، علامه بزرگوار، حاج محمدتقى تسترى، مولف قاموس ‏الرجال مى‏ نويسد: «درميان فرزندان امام كاظم(ع) با آن همه كثرتشان بعد از امام ‏رضا(ع)، كسى همسنگ حضرت معصومه(س) نمى‏باشد.

محدث گرانقدر حاج شيخ عباس قمى به هنگام بحث از دختران حضرت موسى بن‏ جعفر(ع)، مى ‏نويسد: «برحسب آنچه به ما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه، فاطمه ‏بنت امام موسى(ع)، معروف به حضرت معصومه(س) است.

بررسى ‏شخصيت‏ برجسته و فضايل گسترده حضرت معصومه(س) در اين صفحات‏ نمى ‏گنجد.

در اين نوشته به برخى از ويژگيهاى آن خاتون دوسرا اشاره مى‏ كنيم:

1- شفاعت گسترده

بالاترين جايگاه شفاعت، از آن رسول گرامى اسلام است كه در قرآن‏كريم از آن به «مقام محمود» تعبير شده است.

و گستردگى آن باجمله بلند: (ولسوف يعطيك ربك فترضى) بيان گرديده است.

همانا دو تن ازبانوان خاندان رسول مكرم شفاعت گسترده‏اى دارند كه بسيار وسيع‏و جهان شمول است و مى‏تواند همه اهالى محشر را فراگيرد: 1- خاتون محشر، صديقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله‏عليها.


2- شفيعه روزجزا

در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا سلام الله عليها همين بس كه‏شفاعت، مهريه آن حضرت است و به هنگام ازدواج پيك وحى طاقه‏ابريشمى از جانب پروردگار آورد كه در آن، جمله «خداوند مهريه ‏فاطمه زهرا را شفاعت گنهكاران از امت محمد(ص) قرار داد.» باكلك تقدير نقش بسته بود.
اين حديث از طريق اهل سنت نيز آمده است.

بعد از فاطمه زهرا سلام الله عليها از جهت گستردگى شفاعت،هيچ كس و حد اقل هيچ بانويى به شفيعه محشر، حضرت معصومه ‏دخت موسى بن جعفر سلام الله عليها نمى‏رسد، كه امام به حق‏ناطق، حضرت جعفر صادق(ع) در اين رابطه مى‏فرمايد: «تدخل بشفاعتها شيعتناالجنه باجمعهم‏»: «با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مى‏شوند.»

3- عصمت

بر اساس روايتى كه مرحوم سپهر در «ناسخ‏» از امام رضا(ع)روايت كرده، لقب «معصومه‏» را به حضرت معصومه، امام هشتم‏اعطا كرده‏اند.
طبق اين روايت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم كمن زارنى‏» «هركس حضرت معصومه را درقم زيارت كند، همانند كسى است كه مرا زيارت كرده باشد.»
اين ‏روايت را مرحوم محلاتى نيز به همين تعبير نقل كرده است.

با توجه به اين كه عصمت‏به چهارده معصوم(عليهم السلام) منحصرنيست، بلكه همه پيامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند.
و علت اشتهار حضرت رسول اكرم، فاطمه زهرا و امامان(عليهم‏السلام) به «چهارده معصوم‏» آن است كه آنها علاوه بر مصونيت ازگناهان صغيره و كبيره، از «ترك اولى‏» نيز كه منافات با عصمت‏ندارد، پاك و مبرا بودند.

مرحوم مقرم در كتابهاى ارزشمند: «العباس‏» و «على الاكبر» دلائل عصمت‏حضرت ابوالفضل و حضرت ‏على ‏اكبر(عليهماالسلام) را بر شمرده‏ است.
و مرحوم نقدى در كتاب‏«زينب الكبرى‏» از عصمت‏حضرت زينب سلام الله عليها سخن‏ گفته است.
و مولف «كريمه اهلبيت‏» شواهد عصمت‏حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.

و با توجه به اين كه حضرت معصومه(س) نام شريفشان «فاطمه‏»است و در حال حيات به «معصومه‏» ملقب نبودند، تعبير امام(ع)دقيقا به معناى اثبات عصمت است، زيرا بر اساس قاعده معروف:«تعليق حكم به وصف مشعر بر عليت است‏» دلالت‏حديث‏شريف برعصمت آن بزرگوار بى‏ترديد خواهد بود.

4- فداها ابوها

آيت الله سيد نصر الله مستنبط از كتاب «كشف اللئالى‏» نقل ‏فرموده كه روزى عده‏اى از شيعيان وارد مدينه شدند و پرسشهايى‏ داشتند كه مى‏ خواستند از محضر امام كاظم(ع) بپرسند.

امام(ع) درسفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقديم‏نمودند، چون عزم سفر كردند، براى پاسخ پرسشهاى خود به منزل ‏امام(ع) شرفياب شدند، امام كاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنهاامكان توقف نداشتند، از اين رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشهارا نوشتند و به آنها تسليم نمودند، آنها با مسرت فراوان ازمدينه منوره خارج شدند، در بيرون مدينه با امام كاظم(ع) مصادف‏شدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.

هنگامى كه امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) راملاحظه كردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.
با توجه به اين كه ‏حضرت معصومه(س) به هنگام دستگيرى پدر بزرگوارش خردسال بود،اين داستان از مقام بسيار والا و دانش بسيار گسترده آن حضرت‏ حكايت مى ‏كند.


5- بارگاه حضرت معصومه(س) تجليگاه حضرت زهرا(س)

بر اساس روياى صادقه ‏اى كه مرحوم آيت الله مرعشى نجفى(ره) ازپدر بزرگوارش مرحوم حاج سيدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه - ش) نقل مى ‏كردند، قبر شريف حضرت معصومه(س) جلوه ‏گاه قبر گم شده‏ مادر بزرگوارش حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها مى ‏باشد.

آن مرحوم در صدد بود كه به هر وسيله‏ اى كه ممكن باشد، محل دفن‏ حضرت زهرا سلام الله عليها را به دست آورد، به اين منظورختم مجربى را آغاز مى‏ كند و چهل شب آن را ادامه مى ‏دهد، تا درشب چهلم به خدمت‏ حضرت باقر و يا حضرت صادق(عليهماالسلام)شرفياب مى‏ شود، امام(ع) به ايشان مى‏فرمايد: «عليك بكريمه اهل البيت‏» «به دامن كريمه اهلبيت پناه ‏ببريد.»

عرض مى‏كند: بلى من هم اين ختم را براى اين منظور گرفته‏ام كه قبر شريف‏بى‏بى را دقيقا بدانم و به زيارتش بروم.
امام(ع) فرمود: منظور من قبر شريف حضرت معصومه درقم مى‏ باشد.

سپس ادامه داد: «براى مصالحى خداوند اراده فرموده كه محل دفن حضرت فاطمه‏ سلام الله عليها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه راتجليگاه قبرآن حضرت قرار داده است.هر جلال و جبروتى كه براى ‏قبر شريف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت‏ را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.»

6- پيشگوئى امام صادق(ع)

امام جعفر صادق(ع) در ضمن حديث مشهورى كه پيرامون قداست قم به‏ گروهى از اهالى رى بيان كردند، فرمودند:
«تقبض فيها امراءه هى من ولدى، واسمها فاطمه بنت موسى، تدخل ‏بشفاعتها شيعتنا الجنه باجمعهم‏»
«بانويى از فرزندان من به‏نام «فاطمه‏» دختر موسى، در آنجا رحلت مى‏كند، كه با شفاعت اوهمه شيعيان ما وارد بهشت مى‏شوند.»

راوى مى‏گويد: من اين حديث ‏را هنگامى از امام صادق(ع) شنيدم كه حضرت موسى بن جعفر(ع)هنوز ديده به جهان نگشوده بود.

پيشگوئى امام صادق(ع) از ارتحال حضرت معصومه(س) در قم پيش ازولادت پدر بزرگوارش بسيار حائز اهميت است و از مقام بسيار شامخ‏ آن حضرت حكايت مى‏ كند.


7- رمز قداست قم

در احاديث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصوير آن در آسمان‏ چهارم به رسول اكرم(ص) ارائه شده است.

اميرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئيل ‏در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبيت معرفى كرده و خاك آن را پاك و پاكيزه تعبير كرده ‏است.

امام كاظم(ع) قم را عش‏ آل محمد (آشيانه آل محمد(ص)) ناميده و يكى از درهاى بهشت را از آن اهل‏ قم دانسته.

امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم‏»(آمرزيده) تعبير كرده و امام حسن عسكرى(ع) از حسن نيت آنها تمجيد كرده و با تعبيرات بلندى اهالى قم را ستوده است.

اينها و دهها حديث ديگرى كه در قداست و شرافت قم و اهل قم ازپيشوايان معصوم به ما رسيده، فضيلت و عظمت اين سرزمين را براى‏ همگان روشن مى‏ سازند، جز اين كه بايد ديد راز و رمز اين همه ‏شرافت و قداست چيست؟
حديث فوق كه پيرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پيشگوئى‏ از امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مى‏ دارد و روشن مى‏ سازد كه اين همه فضيلت و شرافت، از ريحانه پيامبر، كريمه اهلبيت، مهين بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمه‏ مى ‏گيرد، كه در اين سرزمين ديده از جهان فرو بسته، گرد و خاك ‏اين سرزمين را توتياى ديدگان حور و ملائك نموده است.


8- تنها خواهر امام هشتم

نجمه خاتون همسرگرامى امام كاظم(ع) تنها دو فرزند در دامان ‏خود پرورش داد و آنها عبارتند از:

1- خورشيد فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع).

2- ماه تابان درج عصمت، حضرت معصومه(س).

محمد بن جرير طبرى، دانشمند گرانمايه شيعه در قرن پنجم هجرى،براين واقعيت تصريح نموده است.

مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس‏ از يك ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره‏ اى تابان از دامن نجمه ‏درخشيد كه هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترين ‏عواطف انباشته شده در سويداى دلش را بر او نثار كند.

بين حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت ‏زايدالوصفى بود كه قلم از ترسيم آن عاجز است.

در يكى از معجزات امام كاظم(ع) كه حضرت معصومه نيز نقشى دارد، هنگامى كه مرد نصرانى مى‏پرسد: «شما كه هستيد؟» مى‏فرمايد: «انا المعصومه اخت الرضا»
«من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مى‏باشم»

اين تعبير از محبت ‏سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش ‏امام رضا(ع) و از مباهات او به اين خواهر برادرى سرچشمه ‏مى ‏گيرد.


9- نامه دعوت

محبت و مودت اين خواهر و برادر در سطح بسيار بالا بود، به طورى ‏كه مفارقت امام هشتم(ع) براى حضرت معصومه(س) بسيار سخت‏ بود، جدائى حضرت معصومه(س) نيز براى امام هشتم(ع) قابل تحمل نبود.

و لذا پس از استقرار امام هشتم(ع) در مرو، نامه ‏اى خطاب به ‏حضرت معصومه(س) مرقوم فرموده، آن را توسط غلام مورد اعتمادى به‏ مدينه ارسال نمود.

جالب توجه است كه حضرت رضا(ع) به غلام دستور داد كه در هيچ‏ منزلى توقف نكند، تا آن مرقومه را در اندك زمان ممكن به مدينه‏ منوره برساند.

حضرت معصومه(ع) نيز به مجرد دريافت دست ‏خط برادر، رخت ‏سفر بست ‏و خود را مهياى سفر نمود.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
جغرافياى تاريخى هجرت حضرت معصومه(س)(1)

اوضاع سياسى و فرهنگى عصر موسوى

- دولت عباسى گروههاى مختلف فكرى و سياسى چون شيعيان، عباسيان و خوارج با امويان مخالف بودند و مخالفت گروههايى چون شيعه اماميه به سالهاى آغازين عصر خلافت مى‏رسيد.
به شهادت رساندن امامان شيعه موج خشم و نفرت را در ميان شيعيان به حركت درآورده بود و گاه اين حركتها به صورت قيامهايى عليه خاندان اموى خودنمايى مى‏كرد.
عباسيان كه به صورت خزنده حيات سياسى خود را در دوره خلافت امويان شروع كرده بودند با دو پشتوانه دينى و دنيايى حكومت را به دست گرفته و احزاب مدعى را يكى پس از ديگرى بركنار كردند.

سابقه دنيايى آنها، اتكاء به سابقه اشرافيت قريشى بود كه ريشه در پيمان سياسى و تجارى يك قرن گذشته اعراب داشت و سابقه دينى آنها، اتصال به خاندان نبوت و وراثت فاطمى و علوى بود كه در دل مردم مؤمن حجاز و عراق و يمن و ايران ريشه دوانده بود.

عباسيان از خاندان عموى پيامبر، «عباس‏» بودند و از خاندان مكى «هاشم‏» محسوب مى‏شدند، همين سبب ادعاى حقانيت‏خود را بر خلافت در چشم مؤمنان مى‏آراستند، حال آنكه بنى‏اميه از اين امتياز محروم بودند.

با اين همه پس از استقرار حكومتشان با علويان همان رفتارى را نمودند كه پيش از آنها خاندان اموى كرده بود.
خلفاى معاصر حضرت معصومه(س) حضرت فاطمه معصومه(س)، دخت گرامى امام موسى كاظم(ع) در سال‏173 هجرى تولد يافت و دولت عباسى از سال 132 هجرى با به خلافت رسيدن ابوالعباس سفاح بوجود آمد و تا سال‏656 هجرى ادامه داشت.

از اين رو تمامى حيات حضرت معصومه(س) در دوره خلافت عباسيان بوده، بر خلاف امام كاظم(ع) كه زوال حكومت اموى را شاهد بوده است.


خلفاى عباسى از آغاز حكومت تا انجام حيات حضرت معصومه(س) به قرار زير است:

1 - سفاح 132 هجرى
‏2 - منصور136 هجرى‏
3 - مهدى 158 ه.ق
‏4 - هادى‏169 ه.ق
‏5 - هارون الرشيد 170 ه.ق
‏6 - امين‏193 ه.ق
‏7 - مامون 128 - 198 ه.ق

علامه سيد جعفر مرتضى عاملى گويد: «عباسيان ناگزير بودند كه ميان انقلاب خود و اهل بيت‏خط رابطى ترسيم كنند به چند دليل: نخست: آنكه بدين وسيله توجه فرمانروايان را از خويشتن به جاى ديگر منصرف مى‏ساختند.

دوم: آنكه مردم بيشتر به آنان اعتماد مى‏كردند و از پشتيبانيشان برخوردار مى‏گرديدند.

سوم: آنكه دعوت خود را بدين وسيله از ابتذال و برانگيختن شگفتى مردم مى‏رهانيدند.
چه اينان در سرزمينهاى اسلامى آنچنان از شهرت كافى برخوردار نبودند و مردم نيز براى هيچيك از آنان، بر خلاف علويان حق دعوت و حكومت را نمى‏شناختند.
از اين رو با وجود علويان، دعوت عباسيان اگر به سود خودشان آغاز مى‏شد امرى فريب‏آميز و باور نكردنى مى‏نمود.

چهارم: آنكه مى‏خواستند اعتماد علويان را نيز به خود جلب كنند و اين از همه برايشان مهمتر بود.
چه مى‏خواستند، بدين وسيله رقيبى در ميدان تبليغ و دعوت نداشته باشند و نمايش اينكه دارند، به نفع علويان تبليغ مى‏كنند، خود آنان را از تحرك باز دارند».


ليكن امام صادق(ع) مخالفت‏ خود را با دستگاه عباسى اعلام كرد، رشته سياست را از دست‏خليفه وقت‏خارج ساخته، خشم وى را به جان خريد.

امام صادق(ع) پس از استوارى حكومت منصور در جواب سؤال وى كه چرا به دربار عباسى رفت و آمد نمى‏كند فرمود: «ما كارى نكرده‏ايم كه به جهت آن از تو بترسيم و از امر آخرت پيش تو چيزى نيست كه بدان اميدوار باشيم و اين مقام تو در واقع نعمتى نيست كه آن را به تو تبريك بگوييم و تو آن را مصيبتى براى خود نمى‏دانى كه تو را دلدارى بدهيم، پس پيش تو چكار داريم؟»

حكومت ‏بر سرزمين پهناور اسلامى چنان منصور را مغرور كرده بود كه مبانى سياسى خلافت عباسى را به فراموشى سپرد و پيشواى علويان و امام شيعيان را به شهادت رساند.

قيام علويان موضعگيرى امام صادق(ع) و عكس العمل منصور، علويان را با فتنه سياست‏بازان عباسى آشنا ساخت و پرده از پنهانكارى آنها برداشت.
از اين رو قيام علويان در مصر موسوى رو به اوج نهاد و مخالفت‏ با خلافت عباسى فراگير شد.

برخى از قيامهاى عصر عباسى به قرار زير است:

1 - قيام محمد بن ‏عبدالله محض (عصر امام صادق - 145 ه)
2 - قيام ابراهيم بن ‏عبدالله محض (عصر امام صادق - اول رمضان 145 ه)
3 - فراخوانى على‏ بن ‏عباس بن‏حسن (عصر موسوى)
4 - قيام فخ به رهبرى حسين بن‏على بن‏حسن مثلث(عصر موسوى،169 ه)

در قيام فخ برخى از شخصيتهاى هاشمى و غير هاشمى به شهادت رسيدند و بعضى چون «يحيى بن‏عبدالله بن‏حسن‏» و «ادريس بن‏عبدالله بن‏حسن‏» به ايران و مصر رفتند تا به خونخواهى رهبر قيام فخ قيامهاى ديگرى برپا دارند.

هر چند يحيى در كار خود توفيق نيافت و پس از هجرت به منطقه «ديلم‏» به بغداد فراخوانده شد و به شهادت رسيد، ولى ادريس از مصر به مراكش رفت و حكومت ادريسيان را بنا نهاد كه تا دو قرن دوام آورد.
حكومتى كه به قول محمد جواد مغنيه نخستين حكومت‏ شيعه شناخته شد.

موقعيت علمى و منابع مالى قيام كنندگان عموم رهبران قيام در عصر موسوى و برخى از پيروان آنها از شاگردان مكتب امام صادق(ع) و شخصيتهاى برجسته علمى مذهبى عصر خود بودند كه به پارسايى زندگى مى‏گذراندند.

فهرست ‏شمارى از شخصيتهاى انقلابى مكتب جعفرى به ترتيب زير است:

1 - ابراهيم بن‏ عبدالله محض‏
2 - محمد بن‏عبدالله محض
‏3 - حسين على، رهبر قيام فخ
‏4 - سليمان بن‏عبدالله
‏5 - يحيى بن‏عبدالله بن‏حسن، صاحب ديلم و مرد شماره 2 قيام فخ
‏6 - ادريس بن‏عبدالله بن‏حسن، پايه‏گذار حكومت ادريسيان

با توجه به اين نكته كه قيام ‏كنندگان عصر موسوى خود از عالمان دينى محسوب مى‏شدند كه مكتب امام معصوم (ع) را درك كرده، از آن بهره برده و آنگاه اقدام به قيام عليه عباسيان نموده بودند و تاييد آنها چون قيام فخ و گسترش آيين وكالت و پذيرش هداياى خلفاى جور از سوى امام كاظم(ع)، ما را به اين نكته هدايت مى‏كند كه منابع مالى قيام‏كنندگان علاوه بر غنايم جنگى، كمكهاى مالى امام(ع) بوده است.

شيخ صدوق نقل مى‏كند زمانى كه امام كاظم(ع) نزد هارون الرشيد حاضر شده هارون غضب خود را پنهان كرد و به دلجويى امام پرداخت و پرسيد: چرا به ديدار ما نمى‏آيى؟ امام فرمود: پهناورى كشورت و دنيا دوستى تو مانع از آن مى‏شود.
پس از آن هارون‏الرشيد هدايايى به آن حضرت داد و امام در رابطه با قبول هدايا فرمود: «به خدا قسم، اگر من در فكر تزويج افراد مجرد خاندان ابوطالب نبودم كه تا نسل او براى هميشه قطع نشود، هرگز اين هدايا را نمى‏پذيرفتم‏».

از طرفى وقتى ائمه طاهرين(ع) مى‏خواهند اصحاب خود را توثيق نمايند از عبارت «حزب آبائى‏» و «من حزبنا» استفاده مى‏كنند.
چنانكه امام رضا(ع) در توثيق اسماعيل بن خطاب و صفوان بن‏يحيى فرمايند:
«رحم الله اسماعيل بن‏الخطاب، رحم الله صفوان، فانهما من حزب آبائى و من كان من حزبنا ادخله الله الجنة‏».

به سبب اينكه قيام‏كنندگان ولايت ائمه طاهرين(ع) را پذيرفته و ائمه پيروى آنها را تاييد كرده‏اند، در رديف افراد حزب آنها، كه همان حزب الله است داخل شده‏اند.
پيشوايان دينى نيز سرپرستى آنها را پذيرفته و منابع مالى آنها را هم تامين مى‏كنند.

از اين رو امام كاظم(ع) حتى هداياى خلفاى جور را مى‏پذيرد تا به خاندان ابوطالب رساند، خاندان پرشور شيعه‏اى كه قيامهاى عصر موسوى را برپا مى‏نمايند.

وكلا و كارگزاران امام كاظم(ع) امام كاظم(ع) براى سامان بخشى به نظام فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى جامعه شيعه و انسجام امت اسلامى، وكلا و كارگزارانى را در مناطق مختلف كشور پهناور اسلامى قرار داده بود تا جهان تشيع در زير لواى سازماندهى واحد با امام عليه السلام در ارتباط باشند.
اين ارتباط موجب مى‏شد تا امام بتواند به سؤالات مستحدثه پاسخ گويد، مسائل مالى چون پرداخت وجوهات از طريق وكلا به آسانى صورت پذيرد و نظام اقتصادى شيعيان سامان يابد.

برخى از اين وكلا كه از اصحاب خاص امام كاظم(ع) شمرده مى‏شوند، به قرار زير هستند:

1 - اسامة بن حفص
‏2 - ايوب بن نوح
‏3 - نضر بن قابوس‏
4 - عبدالرحمن بن حجاج‏
5 - عبدالله بن جندب بجلى‏
6- على بن مهزيار
7 - على بن يقطين

شهر آرمانى غدير

با توجه به توسعه سازمان وكلا در عصر موسوى و قيامهاى مورد تاييد مقام ولايت، هارون الرشيد و دستگاه خلافت‏ بيمناك شدند.

آنها مى‏دانستند كه امام هارون را غاصب خلافت پيامبر و زمامدارى جهان اسلام مى‏داند و اگر توان براندازى حكومت عباسى را داشته باشد، در آن تامل نخواهد كرد و با براندازى دولت عباسى، حكومت اسلاى بر مبناى اصول تعيين شده در فلسفه سياسى اسلام را بنا خواهد نهاد.

قيام‏هاى پى‏درپى علويان نظام پوشالى عباسى و شعارهاى دروغين رژيم سفاك هارونى را بر ملا ساخته بود و سازمان وكلا اين فرصت را مى‏داد تا امام براى آينده جهان اسلام انديشه كند و در صدد مقابله با عباسيان برآيد.

هارون در طى جلسات متعدد مسائلى را با امام كاظم(ع) در ميان نهاد تا از انديشه سياسى امام آگاهى يابد.

روزى به آن حضرت گفت: حاضر است «فدك‏» را به او برگرداند.

امام فرمود: در صورتى حاضرم فدك را تحويل بگيرم كه آن را با تمام حدود و مرزهايش پس بدهى! هارون پرسيد: حدود و مرزهاى آن كدام است؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگويم هرگز پس نخواهى داد.

هارون اصرار كرد و سوگند ياد نمود كه اين كار را انجام خواهد داد.

امام در تعيين حدود آن فرمود: حد اولش: عدن، حد دوم آن: سمرقند، حد سوم: افريقا و حد چهارم آن نيز مناطق ارمنيه و بحر خزر است.

هارون كه با شنيدن هر يك از اين حدود، تغيير رنگ مى‏داد و به شدت ناراحت مى‏شد، نتوانست‏خود را كنترل كند و با خشم و ناراحتى گفت: با اين ترتيب چيزى براى ما باقى نمى‏ماند!
امام كاظم(ع) فرمود: مى‏دانستم كه نخواهى پذيرفت و به همين سبب از گفتن آن امتناع داشتم.

امام مجموع قلمرو اسلامى را حدود فدك معرفى كرد و با اين بيان مشروعيت امامت و رهبرى اهل بيت عصمت(ع) و تصاحب غاصبانه آن از سوى خلفا را بر ملا ساخت.
روزى ديگر هارون، امام موسى كاظم(ع) را كنار كعبه ديد، رو به امام كرده و گفت: «تو هستى كه مردم پنهانى با تو بيعت كرده، تو را به پيشوايى برمى‏گزينند؟»

امام فرمود:

«انا امام القلوب و انت امام الجسوم‏».
«من امام دلها هستم و تو پيشواى تن‏هايى‏».


زندانى شدن و شهادت امام كاظم(ع)

امام كاظم(ع) در زمان خلافت هارون دو بار زندانى شد.
مدت زندانى شدن آن حضرت در مرتبه اول مشخص نيست ولى در مرتبه دوم از سال‏179 تا183 هجرى قمرى يعنى مدت چهار سال در زندان بود كه به شهادت ايشان منجر شده است.

تاكيد رسول اكرم(ص) بر اينكه امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرزندان اويند، موجب شكوه و عظمت اهل بيت در ميان مسلمانان شد.
چنانكه روايات زيادى در باره نهادى شدن بزرگداشت اهل بيت(ع) در جوامع روايى شيعيان و اهل سنت آمده است.
از جمله حديث ثقلين و حديث‏سفينه كه از طريق دهها راوى نقل شده است.

عباسيان در مقابل اين مقام الهى اهل بيت(ع) كه شايستگى آنها را براى امامت و خلافت‏به اثبات مى‏رساند، خود را بنى اعمام رسول خدا(ص) دانسته و اينگونه استدلال مى‏كردند، زمان رحلت پيامبر(ص)، عباس عموى او زنده بود و با وجود او حقى براى فرزندان عموهاى ديگر رسول خدا(ص) باقى نمى‏ماند.
حال آنكه شيعه براى اثبات امامت هرگز به قانون وراثت توجهى نداشت.

بلكه نصوص وارده از پيامبر و امام سابق در رابطه با تعيين امام بعدى را شرط امامت ائمه اثنى‏عشر مى‏دانست.
دولت عباسى سعى داشت‏حسنين و فرزندان آنها را، فرزندان على‏بن‏ابيطالب(ع) قلمداد نمايند و اذهان مردم را از اهل بيت‏به خود متوجه سازند.
ابن‏اثير سبب زندانى شدن امام كاظم(ع) را اينگونه نقل مى‏كند: هارون الرشيد در رمضان‏179 ه.ق

به مقصد حج عمره به مكه مى‏رفت كه در سر راه خود به مدينه آمده و وارد روضه رسول خدا(ص) شد پس از زيارت مرقد مطهر براى جلب توجه مردم در رابطه با نسب خويش به رسول خدا(ص) اين چنين سلام داد: «السلام عليك يا رسول الله يابن عم‏» «سلام بر تو اى رسول خدا، اى پسر عمو».
در اين هنگام موسى بن‏جعفر(ع) كه در آن مجلس حاضر بود، پيش آمده و خطاب به رسول خدا(ص) فرمود: «السلام عليك يا ابة‏» «سلام بر تو اى پدرم‏».
با شنيدن اين سخن رنگ از رخسار هارون پريده و خطاب به امام كاظم(ع) گفت: «هذا الفخر، يا اباالحسن جدا» به واقع اين مايه افتخار است‏يا اباالحسن، و سپس دستور توقيف آن حضرت را صادر كرد.

امام از زندانى به زندان ديگر انتقال يافت و به سبب فضايل اخلاقى زندانبانان را تحت تاثير قرار داد تا در بيست و پنجم رجب سال‏183 هجرى قمرى در زندان سندى بن‏شاهك به شهادت رسيد.

و در باب التين بغداد مقبره قريشى‏ها به خاك سپرده شد.


حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر

حضرت فاطمه معصومه(س) در سال‏173 هجرى قمرى به دنيا آمد و حضرت امام موسى كاظم(ع)183 هجرى به شهادت رسيد، از اين رو حضرت معصومه(س) در عصر شهادت پدر بزرگوارش ده سال و برادر ارجمندش حضرت امام رضا(ع) سى‏ و پنج‏ سال داشتند.

در ميان خاندان طهارت و امامت فرزندان توسط بزرگان خانواده آموزش داده مى‏شدند و علوم الهى را از پدر، مادر و برادر فرا مى‏گرفتند.
در عصر موسوى نيز اين سيره حسنه ادامه داشت و حضرت معصومه(س) از همان دوران كودكى به آموزش علوم دينى مى‏پرداخت.

استعداد ذاتى، طهارت روح و برخوردارى از استادان معصوم كه از علوم الهى بهره وافى دارند، وى را به مرحله‏اى از كمال علمى رساند كه روزى جمعى از شيعيان وارد مدينه شدند و تعدادى پرسش در نامه‏اى نوشته و به خاندان امامت‏ بردند.

حضرت موسى بن‏جعفر(ع) در سفر بود و امام رضا(ع) در مدينه تشريف نداشت.

هنگامى كه آن گروه از مدينه قصد عزيمت داشتند، از اينكه خدمت امام رضا(ع) نرسيده بودند و دست‏خالى بدون پاسخ به سؤالات علمى و دينى خويش به وطن برمى‏گشتند، بسيار اندوهگين بودند.

حضرت فاطمه معصومه(س) كه در آن ايام هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، از مشاهده غم و اندوه آنان متاثر شده و پاسخ پرسشهاى آنان را نوشت و به آنها عنايت فرمود.
شيعيان مدينه را با سرور و شادى ترك كردند، در بيرون مدينه با امام كاظم(ع) مواجه شده و واقعه را به اطلاع حضرت رساند و دستخط حضرت معصومه(س) را به امام ارائه دادند.
حضرت امام كاظم(ع) پس از مطالعه جواب سؤالات، شادى و ابتهاج خود را با اين جمله بيان فرمودند: «فداها ابوها; پدرش به فدايش‏».

از اين رو حضرت معصومه(س) در عصر رضوى علاوه بر اينكه از خاندان امام كاظم(ع) شناخته مى‏شد، از بانوان دانشمند، محدثه و پارساى عصر خويش محسوب مى‏گشت و با وجود ناآرامى‏ها و ناملايمات فراوان چهار روايت از آن بانوى مكرمه به دست ما رسيده كه در محور اصول اعتقادى شيعه و تاكيد به وصايت‏حضرت اميرالمؤمنين و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع است.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
جغرافياى تاريخى هجرت حضرت معصومه(س)(2)

سيد عليرضا سيد كبارى


عصر رضوى

حضرت امام رضا - عليه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال‏183 هجرى در 35 سالگى، عهده‏دار مقام امامت ‏شد.

دوره امامت ايشان بيست‏سال بود كه ده سال نخست آن با خلافت «هارون‏الرشيد»، پنج‏سال با خلافت «محمد امين‏» و پنج‏سال آخر با خلافت «عبدالله المامون‏» معاصر بود.
با شهادت امام موسى كاظم(ع)، سياست ضد علوى عباسيان با شكست مواجه شد.

مردم بيش از پيش به اهل بيت عصمت(ع) گرايش پيدا كردند و اين گرايش حتى در ميان خانواده خلفا و درباريان نيز رسوخ كرد.
چنانكه گويند: زبيده، همسر رشيد و نوه منصور و بزرگترين زن عباسى، شيعه شد و چون هارون الرشيد از آن آگاهى يافت، سوگند خورد كه طلاقش دهد.

روايت ‏شده است كه وقتى جسد مطهر امام كاظم(ع) را به جمع پاسبانان حكومت آوردند و با سخنان زشت‏خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام كردند، سليمان، پسر منصور دوانيقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى اين كار را بگيرند.

او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حركت كرد و قضيه را كتبا به اطلاع هارون الرشيد رساند.
هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم كردى، خداوند به تو پاداش نيك دهد؛ به خدا سوگند، سندى بن ‏شاهك اين كار را به دستور ما انجام نداده است.
همه اين كارها به خاطر هراس از شورش علويان سامان يافت.

چه اينكه سليمان بن ابى‏جعفر نيز از برگزيدگان دولت عباسى بود.
مؤيد اين سخن اظهارات هارون در پاسخ به يحيى بن‏خالد برمكى است.

يحيى نخست در باره امام كاظم(ع) سعايت كرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد؛ آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسى بن‏جعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مى‏كند.

هارون، از عواقب قتل موسى بن‏جعفر(ع) بيم داشت، به يحيى گفت: آنچه با پدرش كرديم كافى نيست؟ مى‏خواهى يكباره شمشير بردارم و همه علويان را بكشم؟ امام رضا(ع) با استفاده از فرصت‏بدست آمده، آشكارا اظهار امامت كرده؛ در حالى كه مى‏دانيم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزيده از گزند دشمنان در امان ماند.
بدين ترتيب بايد گفت كه عباسيان طى 15 سال آغازين امامت امام رضا(ع) يا در هراس از علويان به سر مى‏بردند و يا به منازعات داخلى بين دو برادر، امين و مامون، مشغول بودند.
سرانجام، پنج روز پيش از پايان محرم سال 198 ق، امين از خلافت‏ خلع و به قتل رسيد.

در اين دوره حكومتهاى مستقلى چون «ادارسه‏» و «اغالبه‏» پاى گرفتند و قيام ابوالسرايا روى داد.

در اين قيام بيش از بيست‏هزار نفر شركت داشتند و شهرهاى زيادى به تصرف قيام‏كنندگان در آمد.

در سال‏199 هجرى، ابوالسرايا به دست نظاميان مامون كشته شد.


نام برخى از واليان شهرهاى تصرف شده چنين بود:

والى كوفه؛ اسماعيل بن‏على بن‏اسماعيل بن‏امام جفعرصادق(ع)

والى يمن؛ ابراهيم بن‏موسى بن‏جعفر(ع)

والى اهواز؛ زيد بن‏موسى بن‏جعفر(ع) (زيدالنار)

والى بصره؛ عباس بن‏محمد بن‏عيسى بن‏محمد بن‏على بن‏عبدالله بن‏جعفر بن‏ابيطالب

‏والى مكه؛ حسن بن‏حسن افطس‏

والى واسط؛ جعفر بن‏محمد بن‏زيد بن‏على



ولايتعهدى امام رضا(ع)

تزلزل شخصيت مامون و قيامها و حكومتهاى مستقلى كه در اندك مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سياست پيشين عباسيان، كه با شعارهايى به نفع علويان حكومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسك جويد و رژيم عباسى را با تدبيرى زيركانه از سقوط حتمى نجات بخشد.
بيشتر حكومتهاى به استقلال رسيده و عموم قيام كنندگان و رهبران آنها از خاندان پيامبر بودند.

چنانكه در قيام ابوالسرايا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولايت‏يمن و اهواز را به دست گرفته بودند.
مامون، كه پس از شهادت امام كاظم(ع) از امامت على بن‏موسى الرضا(ع) آگاهى داشت، وى را وليعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شيعى را فرو نشاند.

احمد شبلى مى‏گويد: ...چه بسا انگيزه بيعت گرفتن مامون براى ولايتعهدى امام رضا(ع) آن بود كه مى‏خواست‏به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد؛ زيرا آنان به اولاد على(ع) تمايل بيشترى داشتند.

علامه جعفر مرتضى حسينى مى‏گويد: در ارزيابى شورشهاى ضد عباسى به اين نكته پى مى‏بريم كه از سوى علويان خطرى جدى آنان را تهديد مى‏كرد؛ زيرا اين شورشها در مناطق بسيار حساسى برمى‏خاست و رهبريشان نيز در دست افرادى بود كه از استدلال قوى و شايستگى غير قابل انكارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسيان قابل مقايسه نبودند.

اينكه مردم رهبران اين شورشها را تاييد مى‏كردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مى‏گفتند، خود دليلى بود بر ميزان درك طبقات مختلف ملت از خلافت عباسيان و نيز شدت خشمشان كه بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بويژه با علويان برانگيخته شده بود.

در اين ميان، مامون بيش از هر كس ديگرى مى‏دانست كه اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده كند و به تحكيم موقعيت و نفوذ خويش بر ضد حكومت جارى بپردازد، چه فاجعه‏اى در انتظارش است.

با توجه به موقعيت پيش آمده، مامون بايد دست‏به كارى مى‏زد تا از ورطه هلاكت رهايى يابد.
فرو نشاندن شورشهاى علويان، مشروعيت‏بخشيدن‏به حكومت عباسى، از ميان بردن محبوبيت علويان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسيان، مستمر ساختن تاييد ايرانيان، تقويت‏حسن اطمينان مردم به خليفه‏اى كه برادر خود را كشته است و از ميان بردن خطر قيام رضوى بخشى از حقايقى بود كه مامون را در انديشه نيرنگ فرو برد.

او چنان انديشيد كه براى خلافت امام رضا(ع) از مردم بيعت‏بگيرد، تا امام را خليفه مسلمانان و امير بنى‏هاشم، اعم از عباسيان و طالبيان، قرار دهد.
حضرت امام رضا(ع) با پيشنهاد مامون مخالفت كرد.

اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجاميد.

سرانجام خليفه به حضرت رضا(ع) چنين پيام داد: «...تو هميشه به گونه ناخوشايندى با من برخورد مى‏كنى، در حالى كه تو را از سطوت خود ايمنى بخشيدم.
به خدا سوگند، اگر وليعهدى را پذيرفتى كه هيچ، و گر نه مجبورت خواهم كرد كه آن را بپذيرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پيداست كه پيشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممكن بود مامون، كه براى به دست آوردن خلافت‏برادرش را از ميان برد و عباسيان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار كند؟ اين برنامه، مقدمه مساله ولايتعهدى امام رضا(ع) بود؛ مساله‏اى كه حضرت(ع) دلايل پذيرش آن را چنين بيان كرده است:

1.روزى «ابن‏عرفه‏» از امام پرسيد: به چه انگيزه‏اى وارد ماجراى ولعيهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگيزه‏اى كه جدم على(ع) را به ورود در شورا وادار كرد.

2.امام در پاسخ ريان، يكى از يارانش، فرمود: ...خدا مى‏داند چقدر از اين كار بدم مى‏آمد.ولى چون مرا مجبور كردند كه ميان كشته شدن يا ولايتعهدى يكى را برگزينم ... در واقع اين ضرورت بود كه مرا به پذيرفتن آن كشانيد و من تحت فشار بودم.

در اين روايت امام پذيرش ولايتعهدى را به پذيرش خزانه‏دارى از سوى حضرت يوسف مانند مى‏كند.

مامون در برابر اعتراض عباسيان به مساله ولايتعهدى امام رضا(ع) چنين گفت: «اين مرد كارهاى خود را از ما پنهان كرده، مردم را به امامت‏خود مى‏خواند.
ما او را بدين جهت وليعهد قرار داديم كه مردم را به خدمت ما بخواند و به ملك و خلافت ما اعتراف كند.

در ضمن شيفتگانش بدانند كه او چنانكه ادعا مى‏كند نيست و اين امر (خلافت) شايسته ماست نه او.
همچنين ترسيديم اگر او را به حال خود بگذاريم، در كار ما شكافى به وجود آورد كه نتوانيم آن را پر كنيم و اقدامى عليه ما بكند كه تاب مقاومتش را نداشته باشيم.

اكنون كه اين شيوه را پيش گرفته، در كارش مرتكب خطا شديم، و با بزرگ كردن او خود را در لبه پرتگاه قرار داديم، نبايد در كارش سهل‏انگارى كنيم.
بدين جهت‏ بايد كم‏كم از شخصيت و عظمت او بكاهيم؛ بايد او را پيش مردم به صورتى درآوريم كه از نظر آنها شايستگى خلافت نداشته باشد.
سپس در باره او چنان چاره‏انديشى كنيم كه از خطرات احتمالى‏اش جلوگيرى كرده باشيم‏».


هجرت امام رضا(ع) به ايران

وقتى كار امين پايان يافت و حكومت مامون استقرار پذيرفت.
مامون ضمن نامه‏هاى متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بيايد و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پيكى براى انتقال امام رضا(ع) روانه مدينه كرد.
صدوق از محول سجستانى نقل مى‏كند: زمانى كه پيكى براى بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدينه شد، من آنجا بودم.
امام براى خداحافظى از رسول خدا(ص) به حرم آمد.
او را ديدم كه چندين بار از حرم بيرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداى بلند گريست.
من به امام نزديك شده، سلام كردم و علت اين امر را جويا شدم.
امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بيرون مى‏روم و در غربت از دنيا خواهم رفت...»

حسن بن‏على وشاء نقل مى‏كند كه، امام به من فرمود: وقتى خواستند مرا از مدينه بيرون ببرند، اعضاى خانواده‏ام را جمع كردم و دستور دادم برايم چنان گريه كنند كه صدايشان را بشنوم.
سپس ميان آنها دوازده هزار دينار تقسيم كردم و گفتم: من ديگر به سوى شما باز نخواهم گشت.
مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسير بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند.

چون بيم آن داشت اگر امام از راه كوفه، جبل و قم حركت كند، مهرورزى شيعيان شهرهاى فوق، حكومت مامون را به خطر اندازد.

«تاريخ قم‏»، كه از كهن‏ترين كتب موجود جهان تشيع است، هجرت امام رضا(ع) را چنين نقل مى‏كند: «...مامون رضا را از مرو به مدينه در صحبت رجاء بن‏الضحاك به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتين بيعت‏به ولايت عهد بستند و امام على بن‏موسى الرضا عليهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتين مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولايت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به ديهيست از ديههاى طوس كه آنرا سناباد مى‏خوانند، به نزديك نوقان در سراى حميد بن‏عبدالحميد الطائى الطوسى در پهلوى رشيد...».

هجرت امام رضا(ع) يك مهاجرت سياسى اجبارى بود كه در سال 200 هجرى به دستور خليفه وقت انجام شد.
مسير هجرت امام از مدينه به مرو چنين است:

1.مدينه
‏2.مكه (برخى اين شهر را مسير هجرت نمى‏دانند).
3.نباج
‏4.بصره
‏5.اهواز
6.اربق (اربك)
7.ارجان (بهبهان)
8.ابركوه (ابرقوه)
9.ده شير (فراشاه)
10.يزد
11.قدمگاه خرانق (مشهدك)
12.رباط پشت‏ بادام
‏13.نيشابور
14.قدمگاه نيشابور
15.ده سرخ
‏16.طوس‏
17.سرخس‏
18.مرو

در جريان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روى داد كه به ترتيب عبارت است از:

بيمارى آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نيشابور و بيان حديث ‏سلسلة الذهب و زندانى شدن در سرخس.

با توجه به استقبال بى‏نظير مردم نيشابور از امام رضا(ع) و بيان حديث‏سلسلة الذهب از سوى آن حضرت، رژيم عباسى چنان شايع كرد كه امام رضا(ع) ادعاى الوهيت كرده، او را بدين اتهام در سرخس زندانى ساخت.
اينكه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نيست.

ولى اين واقعه نشان مى‏دهد كه پذيرش ولايتعهدى امرى تحميلى بود.

با ورود امام به مرو، مامون براى انجام يافتن نقشه‏اش استقبال باشكوهى از وى به عمل آورد و پس از پذيرش ولايتعهدى از سوى امام، به نام آن جناب سكه زد.
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
جغرافياى تاريخى هجرت حضرت معصومه(س)(3)


سيد عليرضا سيد كبارى


هجرت حضرت امام على بن‏موسى‏الرضا(ع) از مدينه به مرو، هجرتى اجبارى بود كه هر نوع تصميم‏گيرى را از وى سلب كرده بود.

لذا خاندان پيامبر و خاصان امام كه بى‏فروغ او زندگى برايشان مفهومى نداشت، قصد هجرت به ايران كردند و ليكن مخالفت دستگاه خلافت‏باعث‏شد تا هجرت حضرت فاطمه معصومه(س) با يكسال تاخير صورت پذيرد.

حسن بن‏محمد بن‏حسن قمى گويد: «از سادات حسينيه از فرزندان موسى بن‏جعفر عليهما السلام كه به قم آمدند، فاطمه بود دختر موسى بن‏جعفر عليها السلام.
چنين گويد بعضى از مشايخ قم كه چون امام على بن‏موسى‏الرضا عليهما السلام را از مدينه بيرون كردند تا به مرو رود از براى عقد بيعت‏به ولايت عهد براى او سنة ماتين، خواهر او فاطمه بنت موسى‏بن‏جعفر عليهم السلام در سنه احدى و ماتين به طلب او بيرون آمد.
چون به ساوه رسيد، بيمار شد.
پرسيد كه ميان من و ميان شهر قم چه قدر مسافت است، او را گفتند كه ده فرسخ است.
خادم خود را بفرمود تا او را بردارد و به قم برد.
خادم او را به قم آورد و در سراى موسى بن‏خزرج بن‏سعد اشعرى فرود آمد و نزول كرد ...»

هجرت علويان مؤلف تاريخ قم علاوه بر هجرت حضرت فاطمه معصومه(س)، از مهاجرت گروهى از فرزندان ابوطالب به اين شهر مقدس خبر مى‏دهد كه جز نام برخى از آنها در كتب انساب، هيچ اطلاعى نيست.

به احتمال زياد تمامى اين مهاجرتها پس از هجرت امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) صورت گرفته باشند.

از مهمترين و معتبرترين كتب انساب كه مهاجرت آل ابوطالب را به ترتيب نام شهرها تنظيم كرده، ابو اسماعيل ابراهيم بن‏ناصر بن‏طباطبا مى‏باشد.
وى در «منتقلة الطالبيين‏» به مهاجرت قريب به پنجاه تن از خاندان موسوى به ايران اشاره مى‏كند كه به شهرهايى چون آذربايجان، ارجان (بهبهان)، آبه (از نواحى قم)، آمل، بلخ، بخارا، ترنجه (از نواحى بين آمل و سارى) ترمذ، جندى‏شاپور، جره (از روستاهاى شيراز). خراسان، رامهرمز، رى، شاپور (از نواحى فارس)، سيرجان، شيراز، طبرستان، طوس، فسا، قزوين، قم، نيشابور، همدان و هرات هجرت نموده و در آن شهرها سكنى گزيده‏اند.

البته در ايران علاوه بر دو مرقد مطهر امام على بن‏موسى الرضا(ع) وحضرت فاطمه معصومه(س)، آرامگاههاى ديگرى نيز به عنوان فرزندان امام كاظم(ع) معروف هستند كه پس از هجرت امام رضا(ع) به ايران آمده و در ايران قبل از رسيدن به امام(ع) به شهادت رسيده و يا از دنيا رفته‏اند.


براى نمونه به موارد زير اشاره مى‏شود:

1-حضرت احمد بن‏ موسى(ع)

حضرت سيد ميراحمد بن‏موسى(ع) معروف به «شاه‏چراغ‏»، برادر امام رضا(ع) و بزرگترين پسر امام كاظم(ع) پس از ايشان است كه بعد از ولايتعهدى امام رضا(ع) عزم خراسان نمود و در دو فرسنگى شيراز، خبر شهادت امام رضا(ع) به ايشان رسيد و چون مامون دستور قلع و قمع علويان را داده بود، لذا اين بزرگوار در خطه شيراز به دست‏حاكم آنجا شهيد گرديد.
شايد پس از اين واقعه بود كه فرزندش «شاهزاده ابراهيم‏» به قم مهاجرت نمود.

2-حضرت سيد على‏اكبر

امامزاده سيد على‏اكبر كه آرامگاهش در 18 كيلومترى شمال شرقى شهرضا (قمشه) واقع است، نيز از برادران حضرت امام رضا(ع) و شاه‏چراغ دانسته شده است.
كه به مناسبت‏حضور امام(ع) به ايران مهاجرت كرده، و قبل از رسيدن به طوس در شهر مذكور از دنيا رفته است.
اطلاع دقيقى از رحلت‏يا شهادت ايشان در دست نيست. به همراه كاروان حضرت فاطمه معصومه(س) بيست و سه نفر علوى از خاندان موسوى شامل برادران و برادرزادگان بودند.

3-حضرت شهرضا

حضرت شهرضا به روايتى فرزند امام موسى كاظم(ع) است كه به امر برادر خود حضرت امام رضا(ع) براى ارشاد مردم اين حدود به ديار اصفهان (قمشه) رهسپار شده و سپس به دست ظلمه در كنار كوه شهرضا شهيد گرديده است.

4-حضرت صالح

مطابق كتيبه بالاى سر در صحن و زيارتنامه، از پسران حضرت موسى بن‏جعفر(ع) و برادر امام هشتم(ع) به شمار مى‏رود.


5-امامزاده عبدالله

نسب امامزاده عبدالله، واقع در ناحيه اسدآباد، چنين ياد شده است: «عبدالله بن‏موسى الكاظم(ع)».

6-امامزاده عبدالله

امامزاده عبدالله واقع در دماوند را از فرزندان امام موسى كاظم(ع) مى‏دانند.

شيخ مفيد ضمن برشمردن فرزندان امام موسى كاظم(ع) از عبدالله نيز نام برده است.
در شرح احوالش نوشته‏اند كه آن بزگوار، روى به ولايت دماوند نهاد، چون بدانجا رسيد، قاسم هالى و سهراب هالى و فرزندان و برادرانشان خبر يافتند و راه برايشان گرفتند و شهيد كردند.

مؤلف كتاب منتقلة الطالبيين به مهاجرت شمار ديگرى از سادات اشاره مى‏نمايد كه با توجه به سلسله انساب آنها، از مهاجران عصر رضوى محسوب مى‏شوند.
هجرت اصحاب امام كاظم(ع) علاوه بر سادات موسوى، حسينى و حسنى، بعضى از اصحاب امام كاظم(ع) كه از اصحاب امام رضا(ع) نيز هستند به ايران مهاجرت نموده‏اند و به طور غالب در قم سكونت نموده‏اند و يا نخست در شهر ديگرى چون اهواز سكونت نموده و سپس به قم منتقل شده‏اند.
اصحاب امام كاظم(ع) كه هجرت اختيار نموده‏اند، به قرار زير است:

-ابراهيم بن‏محمد اشعرى
-ابراهيم بن‏هاشم
-ابوحرير قمى (زكرياى ادريس)
-احمد بن‏اسحاق بن‏عبدالله اشعرى، ابوعلى قمى
-حسين بن‏سعيد اهوازى
-حسين بن‏مالك قمى
-ريان بن‏شبيب
-ريان بن صلت
-زكريا بن‏آدم
-سعد بن‏سعد اشعرى قمى
-سهل بن‏يسع
-عبدالعزيز بن‏مهتدى
-عبدالله بن‏صلت
-على بن‏ريان بن‏صلت
-محمد بن‏حسن اشعرى
-محمد بن‏سهل قمى
-محمد بن‏على بن‏عيسى اشعرى قمى
-مرزبان بن‏عمران بن‏عبدالله بن‏سعد اشعرى

البته ممكن است‏برخى از اين اصحاب در طى مسافرتهاى عديده‏اى كه به حجاز و عراق داشته‏اند از امام كاظم(ع) حديث آموخته باشند و موطن اصلى آنها قم بوده باشد.


شخصيتهاى همراه حضرت معصومه(س)

به همراه كاروان حضرت فاطمه معصومه(س) بيست و سه نفر علوى از خاندان موسوى شامل برادران و برادرزادگان بودند.
نام برادران همراه كريمه اهل بيت‏به نقل مؤلف «بحر الانساب‏» به ترتيب زير است:
1-فضل
2-على
3-جعفر
4-هادى
5-قاسم
6-زيد به حسب ظاهر، «هادى‏» تصحيف «هارون‏» باشد.چون در كتب انساب از هادى به عنوان يكى از فرزندان امام كاظم(ع) نام برده نشده و غير از امام على بن‏موسى‏الرضا(ع) فرزند ديگرى به نام على نداشته است و چون زيد معروف به «زيد النار» در بصره قيام كرده بود و وى را نزد امام رضا(ع) برده بودند، بعيد به نظر مى‏رسد كه همراه كاروان حضرت معصومه(س) بوده باشد.

منبع
 

magnet

عضو جدید
همزمان با شب میلاد حضرت معصومه (س) حرم مطهر این بانوی بزرگوار غبار روبی شد.

همزمان با شب میلاد حضرت معصومه (س) حرم مطهر این بانوی بزرگوار غبار روبی شد.






























































کد خبر:103044 - رجانیوز
 

saghar 64

عضو جدید
کاربر ممتاز
اميدوارم اين بزرگوار به منم نظركوچكي داشته باشه:redface:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا