معماری با مصالحی از جنس دل

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
وقتی دنیایت را به اندازه یک نفر کوچک میشود
و یک نفر به اندازه خدا برایت بزرگ میشود
قمار سنگینی کرده ای
اگر برود دین و دنیایت را یکجا باخته ای...
 

ریحانه سعادت

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید ..

معشوقه اش از درخت متنفر نبود
و در دفتر خاطراتش نمی نوشت :
" اشک های من هم / به زمین می افتاد
اما تو سیب را ترجیح دادی ."


هومن شریفی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد تنهایی کشیدن
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی‌ روی کاغذِ سفید
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانگی…!
و من این شاهکارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خریده ام…
تو هر چه میخواهی‌ مرا بخوان
دیوانه
خود خواه
بی‌ احساس
نمیــــــــفروشــــــــــ م​..!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!

به رفتن که فکر می کنی

اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…

میخواهی بمانی،

رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!

این بلاتکلیفی خودش جهنـــــــــــــــم است..
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ایستاده ام در انتهای راه ،
و ورق می زنم تقویم زندگی ام را ..
سپید،سپید،سپید ..
بی هیچ اتفاق عاشقانه ای !
غرورم نگذاشت ..
هر سال كه می گذرد
تنها تنهایی ام تكرار می شود
در آیینه تمام قد زندگی
بهار هم كه بیاید
گلی نخواهد روئید
در گلدان شكسته احساسم
بعد از تو
هیچ آغوشی علاج دردهایم نبود ..

{ رضا جوکار }
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همدیگر را می پوسانند سیب های یک جعبه

آدم های این زمین
..

{ علیرضا روشن }
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کی من خلاص میشوم از انتظار تو؟
کی میرسد بمقصد دل این قطار تو
خواهد رسید فصل بهاری که میشود
آرام تکیه کردو رها شد در کنار تو
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
بــُـزرگتـــــریــטּ " اشــــتبـــآهــــم" در زنـــــدگــــے

ایــــטּ بــــــــود::

هـــــرجــــآ رنـــجـــیــدم "لـــبخــند" زدم!!!
فکــــر کــــردنــد " درد" نـــدارم...
ضــــربـــہ را "محــــکمــــتر" زدنـــــد
 

jhigol

عضو جدید
پی به راز سفرم برد و چنان ابر گریست
دید باز آمدنی در پی این فتن نیست

همه گفتند:مرو!دیدم و نشنیدم شان
مثل این بود به یک رود بگویند:بایست!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امســـــ ــــال هــم
همچـــو سالهـــای ِ پیـش به دیدنــت می آیــَم
با یک بغــل بُغـــ ــض
و حــرف هایی که نمی تـوان گفــت و بَــر زبــان آوَرد
امــا تــ ــــو
بخــــــــــوان آن را
از زورَق ِ چَشمــــ ـــانم
بخـــوان و دعــــ ـــــ ـــــایـم کـن
که دعــــای ِ تــو
تسکیــن ِ تمـام ِ دَردهـــایم اسـت
تسکیــن ِ زخــــــــــــــــم هایی که بعــد از رفتـَنـــَــت دل و جــانم را ویـــــــــران کـرد
 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بگذار بگویم :
آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم !
که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی ...
تو ادامه ی وجود منی "
دل من با تو آرام گرفت
این نوشته های گاه و بی گاه
قلب من است برای تشکر از تو
که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی
صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم کردی
و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی ...
تسکینم دادی
من نمی دانم چه شد یا از کجا پیدا شدی !
فقط خوب کردی ادامه ی وجود من شدی
خوب کردی !
حالا که می آیی
دیگر شعر نخواهم گفت
نخواهم نوشت
میخواهم به همان تک درخت توت خانه ی کودکی هایم بگویم
بی فصل
میوه بدهد ... سبز شود
آن چند پرنده نیز
آواز خواهند خواند برایمان
همه دوستت خواهند شد ..
و من عاشق تر
شاید تو همان گمگشته ی ازلی من باشی.
همان نیمه ی گمشده ی روح نا آرامم.
همانی که در طلبش روزگاری هرچقدر گشتم،
نیافتم و ناگزیر ایمان آوردم به افسانه بودنش.
همانی که هرگز نبود
ولی بودنش ناگریز بود و می ارزید به تمام بودنها و داشتنها...
به حرمت تمام عاشقانه ها
بمان و عاشقی کن
شاید حال دلم خوب شود
کسی چه می داند !!!
 
بالا