مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
ای بنده ی خاکی تو زمانی تو زمینی/صهبای یقین درکش و از دیر گمان خیز
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
ستاره خانم! این نثر بود و شعر یا همون نظم نبود!!!!
میازار موری که دانه کش است .................... که جان دارد و جان شیرین خوش است
تا پناهی یابی آن گه چون پناه/آب واتش مرتورا گردد سپاه
زمانه پندی آزادوار داد مرا .............. زمانه را چو نکو بنگری همه پند استای بنده ی خاکی تو زمانی تو زمینی/صهبای یقین درکش و از دیر گمان خیز
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند .............. وانکه این کار ندانست در انکار بماندتا پناهی یابی آن گه چون پناه/آب واتش مرتورا گردد سپاه
زمانه پندی آزادوار داد مرا .............. زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
یارم چو قدح به دست گیرد ............... بازار بتان شکست گیردتو دانی که بیدا د کوشدهمی/به من جنگ و مردی فروشد همی
یارم چو قدح به دست گیرد ............... بازار بتان شکست گیرد
دلی دارم خریدار محبت .................. کز او گرم است بازار محبتدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
تو در وی هما عیب دیدی ک هست/ت در وی همان عیب دیدی ک هستدلی دارم خریدار محبت .................. کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل ................ ز پود محنت و تار محبت
میشه این بیت رو به صورت درست و دوباره بنویسی؟؟؟؟؟تو در وی هما عیب دیدی ک هست/ت در وی همان عیب دیدی ک هست
میشه این بیت رو به صورت درست و دوباره بنویسی؟؟؟؟؟
من که متوجه نشدم این چه شعریه؟؟؟!!!!!!!! چهار مصرع به یک متن در دو بیت!!!!!!!!!!تو در وی هما عیب دیدی ک هست/ت در وی همان عیب دیدی ک هست/
تودر وی همان عیب دیدی ک هست/ت در وی همان عیب دیدی که هست
من که متوجه نشدم این چه شعریه؟؟؟!!!!!!!! چهار مصرع به یک متن در دو بیت!!!!!!!!!!
تا شدم حلقه به گوش درِ میخانه ی عشق .................. هر دم از نو غمی آید به مبارک بادم
هر کسی روی تو را دید ز سر هوشش رفت ................. بر سوی دشت جنون با دل مدهوشش رفتخخخخخخ از خودمه
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه/عاشق نبود زعیب معشوق اگاه
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و نه غمین/همه ی غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنیهر کسی روی تو را دید ز سر هوشش رفت ................. بر سوی دشت جنون با دل مدهوشش رفت
اینم از من فی البداهه .......... خخخخخخخخخخخ
یار من بودی در این بازار شعر و شاعری ..................... گر کنی دقت تو هم در شعر گفتن ماهریتو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و نه غمین/همه ی غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
با اجازه من برم خوش گذشت
روزتون خوش.....................................
بداهه قشنگی بود، لایک!یار من بودی در این بازار شعر و شاعری ..................... گر کنی دقت تو هم در شعر گفتن ماهری
فی البداهه از خودم برای تقدیر از شما به خاطر همراهیتون و سعی در نوشتن شعر از خودتون
موفق باشید
بداهه قشنگی بود، لایک!
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
سر خوان وحدت آن دم که به دل صلا زدم من
به سر تمام ملک و ملکوت پا زدم من
" حکیم اصفهانی"
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکردنتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی // نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدمدیریست که دلدار پیامی نفرستاد// ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران // پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم
مرا عهدیست با جانان که تا جان دربدن دارم // هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
آدمی را آدمیت لازم است .................. طالب حق را حقیقت لازم استمحرم راز دل شیدای خویش
کس نمی بینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
آدمی را آدمیت لازم است .................. طالب حق را حقیقت لازم است
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود // طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
تصویر خیلی قشنگیهدر باغ دولت دگران بود مدتی
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد
عکس من که با سلیقه شخصی از مسابقه انعکاس حذف شد
.
تصویر خیلی قشنگیه
دعای بد نکنم بر بدان که مسکینان ................. ز دست خوی بد خویشتن گرفتارند
در شیطان در ننگست، بر آن منشین
ره عصیان ره مرگست، بر آن مگذر[/QUOTE
رحمتی کن که به سر می گردم ........................ شفقتی بر که به جان می سوزم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |