تا زد به نام من غم او قرعه ی جنون ...شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرادل منه بر وفای صحبت او
کانچنان را حریف چون تو بسیست
مهربانی و دوستی ورزد
تا تو را مکنتی و دسترسیست
"سعدی"
تا زد به نام من غم او قرعه ی جنون ...شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرادل منه بر وفای صحبت او
کانچنان را حریف چون تو بسیست
مهربانی و دوستی ورزد
تا تو را مکنتی و دسترسیست
"سعدی"
تا زد به نام من غم او قرعه ی جنون ...شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم جان
مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم
منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان، سازی بزن، جامی بگردان
آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست
بیزارم از بازار این بی هیچ دردان
هوشنگ ابتهاج - کنسرت استاد شجریان با پورناظری ها
همه گفتنیها بدو بازگفت
همه رازها بر گشاد از نهفت
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
در دام خرابات فتادیم دگربار
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم
در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
زاهد پشیمان را ذوق باده در جام است ............. عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانیروندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
حافظ - استاد شجریان محفل خصوصی با تار آستاد شهناز
زاهد پشیمان را ذوق باده در جام است ............. عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی
ای که به دام تو اسیرم اسیر ................... لذت دیوانگی از من نگیریار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
ای که به دام تو اسیرم اسیر ................... لذت دیوانگی از من نگیر
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ................. شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل استراست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است ................. شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
مرا به هرچه کنی دل نخواهی آزردن
که هرچه دوست پسندد به جای دوست رواست
هزار دشمنی افتد میان بدگویان
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
این زمان با جوانان ناز کن با ما چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
"شهریار"
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدن
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خاک شدند.
دُرم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی دُر بچکانم
سعدی
مست عشقم، مست شوقم، مست دوستمن آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم ..................... کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینممن آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی آید ...................... روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینممست عشقم، مست شوقم، مست دوست
مست معشوقی که عالم دست اوست
می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان *** هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی روی تو دمید
هوشنگ ابتهاج - استاد شجریان کاست راز دل
راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست *** آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیستدل به آن غمزه ی خون ریز کشد جامی را ................. صید را چون اجل آید سوی صیاد رود
" جامی "
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است..........ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن استراهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست *** آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است..........ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم *** که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا راتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیدهام
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |