ای همه ی هستی ام از آن تو .................. جان و دلم بسته ی پیمان تو
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
ای همه ی هستی ام از آن تو .................. جان و دلم بسته ی پیمان تو
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
این که می گویند آن خوش تر ز حسن ................ یار ما این دارد و آن نیز هموفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین
کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
این که می گویند آن خوش تر ز حسن ................ یار ما این دارد و آن نیز هم
من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران ........... که دوستان تو چندان که می کشی بیش اندمن هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام
تو پنداری که بد گو رفت و جان برد ................ حسابش با کرام الکاتبین استدی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می گردمتو پنداری که بد گو رفت و جان برد ................ حسابش با کرام الکاتبین است
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می گردم
تو ای پیدا و ناپیدا به دنبال تو می گردم
ای حرمت قبله ی حاجات ما ................. یاد تو تسبیح و مناجات ماما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
ای حرمت قبله ی حاجات ما ................. یاد تو تسبیح و مناجات ما
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند ............. وانکه این کار ندانست در انکار بماندای از فروغ رویت روشن چراغ دیده
خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند ............. وانکه این کار ندانست در انکار بماند
یاد باد انکه سر کوی تو ام منزل بود ................ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بوددردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
حکم آنچه تو فرمایی لطف آنچه تو بنمایی
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت/، باید بسنده کنم به رویای دیدنتیاد باد انکه سر کوی تو ام منزل بود ................ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
مصرع دوم رو اینجوری بنویسید وزنش درست میشه: باید بسنده کرد به رویای دیدنتدستم نمی رسد به بلندای چیدنت/، باید بسنده کنم به رویای دیدنت
(فکر کنم سنتی نباشه)
مصرع دوم رو اینجوری بنویسید وزنش درست میشه: باید بسنده کرد به رویای دیدنت
تو کز محنت دیگران بی غمی ................... نشاید که نامت نهند آدمی
چو در چشم نقاش و پنهان ز چشم / زهی چشم بند و زهی سیمیادر ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است...
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش// بر در دل روز و شب منتظر یار باش
تا غبار وادی مجنون به یادم می رسد...............آسمان بر سر زمین زیر قدم گم می کنمشب و روز و طبیعت با ماعشقبازی به همین آسانی است...شاعری با کلماتی شیریندست آرام و نوازش بخش بر روی سریپرسشی از اشکیوچراغ شب یلدای کسی با شمعیو دل آرام و تسلاو مسیحای کسی یا جمعیعشقبازی به همین آسانی است...
تا غبار وادی مجنون به یادم می رسد...............آسمان بر سر زمین زیر قدم گم می کنم
من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا
ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا
امروز صد چندان شدی حاجب بدی سلطان شدی
هم یوسف کنعان شدی هم فر نور مصطفی
دل از من برد و روی از من نهان کرد .......................... خدا را با که این بازی توان کردیک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد..........................یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
دل از من برد و روی از من نهان کرد .......................... خدا را با که این بازی توان کرد
تا توانی دلی به دست آور ................. دل شکستن هنر نمی باشددر راه عشق فاصله ی قرب و بعد نیست....................می بینمت عیان و دعا می فرستمت
دردا و دریغا که در این بازی خونینتا توانی دلی به دست آور ................. دل شکستن هنر نمی باشد
تو ای جان و دل من هستی من ................. تو ای در شام غم ها مستی مندردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است
تو ای جان و دل من هستی من ................. تو ای در شام غم ها مستی من
یکی بخشش می کنه جونشو با عزت نفس ...................... دیگری بهر یه لقمه نون شکایت می کنهنازار دلی را که تو جانش باشی
معشوقه پیدا و نهانش باشی
زان میترسم که از دل آزردن تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |