در شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرددوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
ممنون از همراهیتون.
دختری در عذاب تنهایی غرق در التهاب می میرد!
در شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرددوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
ممنون از همراهیتون.
در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زنددر شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرددختری در عذاب تنهایی غرق در التهاب می میرد!
در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کجا ......
سرها بریده بینی بی جرم و جنایت
دگر به صید حرم،تیغ برمکش ،زنهار>>><<<وزآن که بادل ما کرده ای،پشیمان باش
تا ره قلندری نپویی نشود
رخساره به خون دل نشویی نشود
سودا چه پزی تا که چو دل سوختگان
آزاد به ترک خود نگویی نشود
دگر به صید حرم،تیغ برمکش ،زنهار>>><<<وزآن که بادل ما کرده ای،پشیمان باش
نامشان زمزمه ی نیم شب مستان باد>>><<<تا نگویند که ازیاد فراموشانندشاهان و سران و سروران زیر گلند
روهای چو مه در دهن مور بین
نامشان زمزمه ی نیم شب مستان باد
تا نگویند که ازیاد فراموشانند
دل سِرِّ حیات اگر کَماهی دانست
در مرگ هم اسرار الهی دانست
امروز که با خودی ندانستی هیچ
فردا که ز خود شوی چه خواهی دانست
.
.
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدندتو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینیدلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شراب از کف ان ساقی مهوش باشد
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشدیارب به وفت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش
شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
در ان مقام که خوبان به غمزه تیغ کشند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
یک قطره آب بود و وا دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندر این عالَم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
دوش می امد و رخساره برافروخته بوددر این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
دوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
انصاف نباشد که من خسته ی رنجور>>><<<پروانه ی او باشم و او،شمع جماعتدر پاکی بی مهر و کین در بزم عشق او نشین / در پرده منکر ببین آن پرده صدمسمار رادیوان شمس تبریزی
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است /اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تخته ی عشق در نبشتم باز >>><<<در نبیس ای نگار تختهی نازترکیب پیاله ئی که در هم پیوست
بشکستنِ آن روا نمیدارد دست
چندین سر و پای نازنینانِ جهان
در مِهر که پیوست و به کینِ که شکست
تخته ی عشق در نبشتم باز >>><<<در نبیس ای نگار تختهی ناز
تابراستاد،عاشقی خوانیم>>><<<روزکی چند،باز ناز و نیاز
دلتنگم وبا هیچ کسم میل سخن نیست /کس درهمه آفاق به دلتنگی من نیست
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نی ای ای غافل نادان که تو را
در خاک نهند و باز بیرون آرند
دلتنگم وبا هیچ کسم میل سخن نیست /کس درهمه آفاق به دلتنگی من نیست
تا توانی دلی به دست آور... دل شکستن هنر نمیباشد
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
در دایره ئی کآمدن و رفتنِ ما است
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجا است
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |