toghrol1
کاربر بیش فعال
درزمان ما اگر یکرو رفیقی یافتی ... درحریم کعبه انسش بجای آورنماز
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش مذهب/ جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب
درزمان ما اگر یکرو رفیقی یافتی ... درحریم کعبه انسش بجای آورنماز
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش مذهب/ جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب
ز بس خو با خیال او گرفتیم/ وصال و هجر یکسان است ما رابارها از لب خود،عشوه شیرین دادی>>><<<فکرجان کندن فرهاد نکردی هرگز
از دوســـــــت به یادگــــار دردی دارم /ز بس خو با خیال او گرفتیم/ وصال و هجر یکسان است ما را
مهمان عزیزی که پی دیدن رویشاز دوســـــــت به یادگــــار دردی دارم /
که ان درد به صد هزار درمان ندهم
ترسم که اشک در غم ما پرده در شودمهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سر کشد از بام و در اینجاست!
دامن مکش به ناز که هجران کشیده امترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیستدامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام!
تو مو میبینی و من پیچش موماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
وقتم امشب همه در صحبت بیگانه برفتتو مو میبینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارت های ابرو!
اگر مجنون دل شوریده ای داشتوقتم امشب همه در صحبت بیگانه برفت
تا چرا شکر نگفتم شب تنهایی را
درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتیاگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود !
انتهای هرچه رسوایی منمدرس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشتانتهای هرچه رسوایی منم
عاشق شب های تنهایی منم!
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستمن چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تومرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست!
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویمتا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو مراد من دهی من به خدا رسیده ام
من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفاییمن نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم!
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشممن ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی ونپایی
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شدیک چشم زدن غافل از آن ماه نباشم
ترسم که نگاهی کند آگاه نباشم!
دوست دارد یار این آشفتگیمرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
یا رب سببی ساز که یارم به سلامتدوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی!
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسدیا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشقتا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت!
مرا باید که جان و تن نماندتا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشدمرا باید که جان و تن نماند
و گر هردو بماند من نماند!
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب اومدیدردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
از خدا جوییم توفیق ادبنوش دارویی و بعد از مرگ سهراب اومدی
بی وفا این زودتر میخواستی حالا چرا ؟!
قلب هر خاکی که بشکافد نشانش عاشقی استاز خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف حق
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد بادقلب هر خاکی که بشکافد نشانش عاشقی است
هر گلی که غنچه زد نامش شقایق می شود!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |