shokraneh.28
عضو جدید
ای صاحب کرامت شکرانه سلمت
روزی تفقدی کن درويش بی نوا را
آتش است این باگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد، نیست باد...
ای صاحب کرامت شکرانه سلمت
روزی تفقدی کن درويش بی نوا را
در اندیشه چنان مستِ خرابممرا نه سر نه ســــامان آفریدن
پریشانم پریشــان آفریدند
پریشان خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند بابا طاهر
در اندیشه چنان مستِ خرابم
که دیگر می نیاید نیز خوابم
دل گرفتار خواهش جانسوز
از خدا راه چاره می جويم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گويم
آه ... هرگز گمان مبر كه دلم
با زبانم رفيق و همراهست
هر چه گفتم دروغ بود، دروغ
كی ترا گفتم آنچه دلخواهست
تو می روی و دیده من مانده به راهت
ای ماه سفر کرده خدا پشت و پناهت
ای روشنی دیده سفر کردی و دارم
از اشک روان اینه ای بر سر راهت
شفیعی کد کنی
یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند.
آنگاه، من، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لبم شررافشان:
آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...
با "ت" باید جواب می دادید دوستِ عزیز.
شکر فروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطیِ شکر خا را
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را؟
برای این همه ناباور خیال پرست
بهمنی
در دلــم بود که بی دوست نباشم هرگـــزتا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
خیام
در دلــم بود که بی دوست نباشم هرگـــز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دل گرفتار خواهشی جانسوز
از خدا راه چاره می جویم
پارسا وار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گویم...
نوشدارویی و بعداز مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟
شهریار
اگر دل سپردن به دستت خطاست
به تکرار باران، خطا می کنم...
مهربانا با دلم
چه میکنی
نمیخواهی کمی مرا در اغوش بگیری
دانسته سفر كردم و از كوي تو رفتمیاد باد آن روزگاران یاد باد
یاد وصل دوستداران یادباد
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرددانسته سفر كردم و از كوي تو رفتم
تا گوش تو از ناله در آزار نباشد
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
و او يکريز و پي در پي ،دی خیال تو بیامد به در خانه دل
در بزد گفت بیا در بگشا هیچ مگو
دست خود را بگزیدم که فغان از غم تو
گفت من آن توام دست مخا هیچ مگو
و او يکريز و پي در پي ،
دَم گرم خوشش را بر گلويم سخت بفشارد ،
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .
بدين سان بشکند در من ،
سکوت مرگ بارم را
من عاشقماسوده بخوابید
ادمها
اینجا کسی نه فریاد میزند
نه ناله
تنها ارام و بی صدا میرود به سوی
سرنوشت شوم
من عاشقم
عاشق صدای شرشر بارن
عاشق پنجره های خیس باران خورده
و عاشق کوچه های نمناک انتظار
من عاشقم
عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی
در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا
من عاشقم
عاشق پاکی و معصومیت
عاشق نگاهی پاک و بی ریا
عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا
آن دفع گفتنــت که بروشه به خانـــه نیستارزو میکنم همیشه شاد باشی
همیشه بخندی
تا بتوانم شاد بگویم
تمام کسانی را که شادیشان را میخواهم
عاشقتان هستم و دوستتان دارم
همیشه زندگی کنید
ان هم زیبا
آن دفع گفتنــت که بروشه به خانـــه نیست
آن نـــــاز وباز تـــــندی دربـــانم آرزوسـت
زین همــــرهان سست عناصر دلــــم گرفت
شیــر خـــدا و رستم دستــانــم آرزوســـــت
در مــن زنـــی پنهــــان استـــتنهای به سوی زندگی میروم
انجا کسی منتظر ننیست
انجا همه تنها هستند
نمیشود اینجا زندگی کرد
که میشود به سوی
اسمان پرواز کرد
شاید انجا همه با هم شاد باشند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |