ازمن اکنون طمع صبرودل وهوش مدار
کان تحمل که تودیدی همه بربادآمد
در عشق تو صد گونه ملامت بکشم/ ور بشکنم این عهد غرامت بکشم.
ازمن اکنون طمع صبرودل وهوش مدار
کان تحمل که تودیدی همه بربادآمد
گر عمر وفا کند جفاهای تو را / باری کم از انکه تا قیامت بکشمدر عشق تو صد گونه ملامت بکشم/ ور بشکنم این عهد غرامت بکشم.
ما ملول از تو و تو از گردون
ما غمین از تو و تو از اغیار
رو نوشته های سنگ قبرمن،تو با خون جگرم رنگی بزن
در کنار دل صد پاره من ، جلوه ای از یک دل سنگی بکن
سنگ تراش پائین این دل بنویس
{عاشق زاری رو کشته با جفاش}
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آيد
فغان که بخت من از خواب در نمی آيد
صبا به چشم من انداخت خاکی از کويش
که آب زندگيم در نظر نمی آيد
دگر این لحظه تن پاک من آلوده مکن
یاری ام کن...یاری ام کن که رود از یادم غم دیرینه این خاطره ها
شوق پرواز سرا پای مرا می کشد تا پس این پنجره ها
پیش رویم بگشا پنجره ای تا از آن پنجره پرواز کنم
روحم از قید تن آسوده شود هستی دیگری آغاز کنم
مواظبی یه وقت ، من بیقرار نشمما به چشم کوته اندیشان چنین آسوده ایم
ورنه در هر کوچه ای پای طلب فرسوده ایم
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیر آهنگ ترمواظبی یه وقت ، من بیقرار نشم
سنگ صبورمی ، که غصه دار نشم
با تو به زندگیم ، دلخوشی اومده
خوشبختی منو ، چشات رقم زده
همه پيش عشقشونن و من چي هانهیچ ساز از دلنوازی نیست سیر آهنگ تر
چنگ را بگذار قانون محبت ساز ده
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیر آهنگ تر
چنگ را بگذار قانون محبت ساز ده
همان بهتر که لیلی در بیابان جلوه گر باشدهمه پيش عشقشونن و من چي هان
بايد از عشق بخونم و سختي هاش
وقت رفتنت گفتم باشي بدون من خوش
دروغه كه نگم زندگيم میدون جنگ شد
اشتباهه جداييمون اينو منم دارم ميگم
بايد فهميده باشي که قصد كلماتم چيه
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
تا سرکش و بدخویی در دوزخ جانسوزی
نقدست بهشت تو گر خلق حسن داری
شده ست گل عبث از برگ سر به سر ناخنيه عشق نيمه كاره،اشكاي باز دوباره
يه قبر بي ستاره
ميون يك شب
يه سيني خرما از سنگ
يه آدم غريبه
سرده ولي ميسوزه باز توي تب
جاي لباش رو لب هاش
رفت و نشست سره جاش
شده ست گل عبث از برگ سر به سر ناخن
گره گشایی دلهاست کار خنده تو
در سراپای تو کم بود بلای دل و دین؟بیكمالیهای انسان از سخن پيدا شود
پسته بیمغز چون لب واكند رسوا شود
در سراپای تو کم بود بلای دل و دین؟
که ز خط طرح بلای دگر انداخته ای
يا رب اين اتش كه بر جان من است
سرد كن زان سان كه كردي بر خليل
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست
نگو از تو چشمام چیزی نمی خونی..تو چون در جلوه آیی از که می آید عنان داری؟
که دنبال تو از بتخانه می آید صنم بیرون
نگو از تو چشمام چیزی نمی خونی..
تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی
اگه این بهارم برنگردی خونه..
دیگه چیزی از من یادت نمیمونه
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
دل در اين پيره زن عشوه گر دهر مبند
كاين عروسي است كه در عقد بسي داماد است
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
دل ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
داني كه چرا سر نهان با تو نگويم
طوطي صفتي طاقت اسرار نداري
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیش تر زانکه چو گردی ز میان برخیزم
ماييم و نواي بي نوايي
بسم الله اگر حريف مايي
یا رب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تا دامن از من کشیدی ای سرو سیمین تن من
هر شب ز خونابه دل پر گل بود دامن من
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |