تو كيستي كه من اينگونه بي تو بي تابم
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
تو كيستي كه با هر موج تبسم تو
مثال قايق سرگشته روي گردابم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
تو كيستي كه من اينگونه بي تو بي تابم
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
تو كيستي كه با هر موج تبسم تو
مثال قايق سرگشته روي گردابم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا
امشب از حسرت رویت دگر ارامم نیست
دلم ارام نگیرد که دلارامم نیست
تاتونگاه میکنی کار من اه کردن است
ای بفدای چشم تو این چه نگاه کردن است!
امشب از حسرت رویت دگر ارامم نیست
دلم ارام نگیرد که دلارامم نیست
تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
دلم گرفته،
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز،
نه اين دقايق خوشبو، كه روي شاخه نارنج مي شود خاموش،
نه اين صداقت حرفي، كه در سكوت ميان دو برگ اين گل شب بوست،
نه، هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف نمي رهاند.
و فكر مي كنم
كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد.»
نگاه مرد مسافر به روي ميز افتاد:
چه سيب هاي قشنگي !
در همه دیز مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی...
یک شب به شتاب رفتنم را دیدی
دل را به افق سپردنم را دیدی
...
تا آمدم از مهر تو تقدیر کنم
شب رفت و به چشم مردنم را دیدی
یا رب مگیرش،ارچه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
ترانه های بهار کجایند
کجایند آه
تو ترانه ی دیگری داری به آنها میندیش
آنگاه که روز های رو به انتها را آبیاری می کنند بلند ابر ها
در ادراک دشتهای دروه شده گلگون
در ناله مگس های سوگوار
در میان درختان سر فراز بید
و در فرو رفتن زندگی و مرگ در تند باد های هستی
صدای دل انگیز بره های فربه از بلندای تپه و رود
و زیر خوانی جیزجیزک ها
و آواز سینه سرخی که از انسوی دیوار باغ آوازش به گوش می رسد
و چلچله هایی که در عمق آسمان هیاهویی راه انداخته اند
از جان کیتس
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یادت به خیر باد، که با ماه روی تو
این تیره آسمان دلم پر شهاب بود
دلا خوبان دل ، خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی اون ، گروهی این پسندند
درخت ها به من آموختند فاصله ای
به کوروش به ارش به جمشید قسم به نقش و نگار تخت جمشید قسم
که ایران، همی قلب وخون من است گرفته ز جان از وجود من است
بخوانیم این جمله در گوش باد چو ایران نباشد تن من مباد
برگرفته از امضاء یکی از دوستان تالار عکس
توگل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه از آن پاکتری
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهایارمرا غار مرا عشق جگرخوار مرا// یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
روز وشب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری عشق تو گریانم چو شمع
عشق شوری در نهاد ما نهاد //جان ما در بوته ی سودا نهاد
دوسـتان عــیب کـنندم کـه چـرا دل به تـو دادم
باید اوّل به تو گفتن که چنین خـوب چـرایـی!
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم
همچو گل بر چمن از باد میافشان دامنما را به غم کردی رها شرمی نکردی از خدا
اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده
همچو گل بر چمن از باد میافشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان افشانی
يک مسافر تنها درحوالي جادهیارِ من چون بخرامد به تماشایِ چمن
برسانش ز من ای پیکِ صبا پیغامی
يک مسافر تنها درحوالي جاده
مثل پنجره : دلباز ، مثل سايه ها : ساده
بي خيال از دنيا ، با تبسمي شيرين
آمده پر از احساس ، دل به زندگي داده
واي از اين باران! قصه گوي سال هاي بي حضور
که با وسواسي شگرف حلقه هاي دلبستگي را خيس مي کنند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |