در آتشم از بر قنگاهی بنشاندی ننشستی
در خلوت شبهای سیاهی بنشاندی ننشستی
در خلوت شبهای سیاهی بنشاندی ننشستی
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست.........................بشکستن آن روا نمی دارد دست
چندین سر وپای نازنینان جهان...............................در مهر که پیوست و به کین که شکست
دوران جهان بی می و ساقی هیچ استمی تراود مهتاب می درخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم میشکند...
من بودم و دوش آن بت بنده نواز............................از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید.......................شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |