تخت شاهی و پادشاهی و ملک
بر تو و بر زمانه فرخ باد
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل به زبان حال با او می گفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکودار
روی بنمای و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیش شمع آتش پروانه بجان گو درگیر
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
تلخیِ گفتار بر من ؛ زندگی را تلخ داشت
لب ز حرفِ تلخ شستم ؛ غوطه در شکر زدم
راه شب چون مهر عالمتاب زد
گریه من بر رخ گل آب زد
راه شب چون مهر عالمتاب زد
گریه من بر رخ گل آب زد
نصیبِ چشمِ رهی ؛جز سرشکِ درد مباددر باز بود و آسمان پروانه باران
اما مگر از این قفس دل میکنم من
نصیبِ چشمِ رهی ؛جز سرشکِ درد مباد
دمی ز گریه ؛ بر آسوده ام اگر بی تو
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه جز تو پاک نیست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |