مشاعرۀ سنّتی

[salvador]

تخت شاهی و پادشاهی و ملک

بر تو و بر زمانه فرخ باد

 

[taraneh_de]

تخت شاهی و پادشاهی و ملک

بر تو و بر زمانه فرخ باد

دی کوزه گری بدیدم اندر بازار

بر پاره گلی لگد همی زد بسیار

و آن گل به زبان حال با او می گفت

من همچو تو بوده ام مرا نیکودار​

 

[island1991]

دی کوزه گری بدیدم اندر بازار

بر پاره گلی لگد همی زد بسیار

و آن گل به زبان حال با او می گفت

من همچو تو بوده ام مرا نیکودار​

روی بنمای و مرا گو که ز جان دل برگیر

پیش شمع آتش پروانه بجان گو درگیر

 

[salvador]

روی بنمای و مرا گو که ز جان دل برگیر

پیش شمع آتش پروانه بجان گو درگیر

روز مرگم نفسی وعده دیدار بده



وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

 

[island1991]

روز مرگم نفسی وعده دیدار بده



وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم

هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

 

[salvador]

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد



چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت

 

[naghmeirani]

صائب تبریزی

صائب تبریزی

تلخیِ گفتار بر من ؛ زندگی را تلخ داشت

لب ز حرفِ تلخ شستم ؛ غوطه در شکر زدم

 

[taraneh_de]

تلخیِ گفتار بر من ؛ زندگی را تلخ داشت

لب ز حرفِ تلخ شستم ؛ غوطه در شکر زدم

می خزند آرام روی دفترم

دستهایم فارغ از افسون شعر

یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله می زد خون شعر​

 

[salvador]

راه شب چون مهر عالمتاب زد



گریه من بر رخ گل آب زد

 

[taraneh_de]

راه شب چون مهر عالمتاب زد



گریه من بر رخ گل آب زد

دل گمراه من چه خواهد كرد
با بهاري كه ميرسد از راه ؟
يا نيازي كه رنگ ميگيرد
درتن شاخه هاي خشك و سياه ؟​

 

[meddler]

راه شب چون مهر عالمتاب زد



گریه من بر رخ گل آب زد

در باز بود و آسمان پروانه باران
اما مگر از این قفس دل میکنم من

 

[naghmeirani]

در باز بود و آسمان پروانه باران
اما مگر از این قفس دل میکنم من

نصیبِ چشمِ رهی ؛جز سرشکِ درد مباد

دمی ز گریه ؛ بر آسوده ام اگر بی تو

 

[meddler]

نصیبِ چشمِ رهی ؛جز سرشکِ درد مباد

دمی ز گریه ؛ بر آسوده ام اگر بی تو

ولی من جان عارف غیر از آنم
که نامردی کنم با دوستانم

 

[Narges *]

مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست

 

[kiana1362]

دوستی چیست؟

​

شاید شمعی است که هر دم میسوزد و شاید عشقی است که هردم می جوشد و شاید ترانه ایست که آوازه اش در دلها جاری است

​

ولیکن هر چه هست زیباست
​

 

[won-a-pa-lei]

تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود
غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

 

[nichol]

دانی که را سزد صفت پاکی
ان کاو وجود پاک نیالاید

 

[toprak]

دل جای تو شد وگرنه محزون کنمش!
دردیده تویی وگرنه پر خون کنمش!

 

["sarah"]

شكايت شب هجران گذاشته به -------------------------بشكر آنكه بر افكند پرده روز وصال
بيا كه پرده ي گلريز هفت خانه چشم-------------------كشيده ايم بتحرير كارگاه خيال

 

[nichol]

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند

 

["sarah"]

دريغا عيش شبگيري كه در خواب سحر بگذشت

نداني قدر وقت ايدل مگر وقتيكه درماني

 

[toprak]

در کارگه کوزه خری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه_ گویای خموش_
هر یک به زبان حال با من می گفت
کو کوزه گرو کوزه خرو کوزه فروش؟

 

[nichol]

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

 

[Motahare89]

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

 

["sarah"]

تا شود فاش كه ز اسرار ازل آگه كيست................ون در اين بزم كجا نغمه مستانه زدند

 

[ranalean]

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند

در غم ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

 

[toprak]

اقا نا مردیه من با dial up دارم جواب می دم

 

[island1991]

در غم ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه جز تو پاک نیست

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین

کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت

 

["sarah"]

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

 

[nichol]

تو مگر بر لب ابی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی