مشاعرۀ سنّتی

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی گیسو فرو هشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن
شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک
چو بیژن در میان چاه او من
ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من بدو چون چشم بیژن
همی برگشت گرد قطب، جدّی
چو گرد با بزن مرغ مسمّن

نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم

منتظران را به لب آمد نفس
ای شه خوبان تو به فریاد رس
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیلاب گرفت گرد ویرانه ء عمر
و آغاز پرى نهاد پیمانه ء عمر


رخ گر به خون شويم همي، آب از جگر جويم همي
در حال خود گويم همي، يادي بود کارم ترا

آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تيمار کار من بخور، کز جان خريدارم ترا

انوری
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
رخ گر به خون شويم همي، آب از جگر جويم همي
در حال خود گويم همي، يادي بود کارم ترا

آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تيمار کار من بخور، کز جان خريدارم ترا
انوری
امر و نهی شرع و عقل و دین ز رب
شرط شوق این و آن دان، نه سبب
 

rabin_huood

عضو جدید
کاربر ممتاز
رخ گر به خون شويم همي، آب از جگر جويم همي
در حال خود گويم همي، يادي بود کارم ترا

آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تيمار کار من بخور، کز جان خريدارم ترا
انوری
ای آفتاب زمینی ، چقدر سایه نشینی ؟
طلوع کن که نشسته است آسمان سرراهت
:gol:
تورا به حرمت خورشید مرحمت کن و بگشا
در امتداد نگاهم دریچه ای به نگاهت
 
  • Like
واکنش ها: floe

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
امر و نهی شرع و عقل و دین ز رب
شرط شوق این و آن دان، نه سبب

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

سعدی
ساسان تشکر نداشته بیده بودیم:D
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای آفتاب زمینی ، چقدر سایه نشینی ؟

طلوع کن که نشسته است آسمان سرراهت
:gol:
تورا به حرمت خورشید مرحمت کن و بگشا

در امتداد نگاهم دریچه ای به نگاهت
تو را ز كنگره عرش می زنند صفیـر
ندانمت كه در این دامگه چه افتاده است

 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
و گر به رهگذری یک دم از وفاداری
چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد

و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فروریزد
دوش می امد و رخساره برافروخته بود

تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
 
  • Like
واکنش ها: floe

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جهان روشنی باید برات حسن و جاه
تا چو حسانی نگویندت «فهم لایعقلون»

نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم





مپندار از لب شیرین عبارت

که کامی حاصل آید بی مرارت
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا گوشه چشمي به من آن سيم تن انداخت
خوبان جهان را همه از چشم من انداخت

تا شام درآید، ز غمت، زار بگریم
باشد که به گوش تو رسد ناله‌ی زارم

کم کن تو جفا بر دل مسکین عراقی
ورنه، به خدا، دست به فریاد برآرم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا گوشه چشمي به من آن سيم تن انداخت


خوبان جهان را همه از چشم من انداخت

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق،

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر ـ هر لحظه ـرنگی تازه گیری،

به غیر از زهر شیرینت نخوانم


 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا شام درآید، ز غمت، زار بگریم
باشد که به گوش تو رسد ناله‌ی زارم

کم کن تو جفا بر دل مسکین عراقی
ورنه، به خدا، دست به فریاد برآرم

مائيم و موج سودا شب تا بروز تنها
خواهي بيا ببخشاي خواهي برو جفا كن


ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق،


که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر ـ هر لحظه ـرنگی تازه گیری،

به غیر از زهر شیرینت نخوانم

من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مائيم و موج سودا شب تا بروز تنها

خواهي بيا ببخشاي خواهي برو جفا كن




من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش

كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی



 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی
تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی



ياد باد آنكه زما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غم ديده ما شاد نكرد
دل به اميد صدايي كه مگر در تو رسد
ناله ها كرد درين كوه كه فرهاد نكرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ياد باد آنكه زما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غم ديده ما شاد نكرد
دل به اميد صدايي كه مگر در تو رسد
ناله ها كرد درين كوه كه فرهاد نكرد

دارم هوس وصالت ای دوست
دائم منم و خیالت ای دوست
رندی چو مرا بدید این حال
گفتا که خوشا به حالت ای دوست:gol:
 

sarahasani97

عضو جدید
دارم هوس وصالت ای دوست

دائم منم و خیالت ای دوست

رندی چو مرا بدید این حال
گفتا که خوشا به حالت ای دوست:gol:
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا