گلابتون
مدیر بازنشسته
رهی تا چند سوزم در دلِ شب ها چو کوکب ها
به اقبالِ شرر نازم که دارا عمرِ کوتاهی
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
رهی تا چند سوزم در دلِ شب ها چو کوکب ها
به اقبالِ شرر نازم که دارا عمرِ کوتاهی
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنی
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
از ان زمان كه ارزو چو نقشي از سراب شد
تمام ارزوي دل سوال بي جواب شد
نه رفته كام تشنه اي به جستجوي چشمه ها
خطوط نقش زندگي چو نقشه اي بر اب شد
ما خواجهی ده نهایم ما قلاشیم
ما صدر سرانهایم ما اوباشیم
نی نی چو قلم به دست آن نقاشیم
خود نیز ندانیم کجا میباشیم
من قامت بلند تو را در قصیده ای
با نقش قلب سنگ تو تصویر میکنم
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم
روی بنمای و مرا گوی که دل از جان برگیرمرد ماند و یک اتاق سوت و کور
خانه ماندو یک سکوت سر به زیر
روی بنمای و مرا گوی که دل از جان برگیر
پیش شمع آتش پروانه بجان کو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز حناکش برگیر
دل ميرود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
دراين سراي بي كسي كسي به در نميزندایکه در سوختنم با دلِ من ساخته ای
کاش یک شب دلت اندیشۀ فردا میکرد
دراين سراي بي كسي كسي به در نميزند
به دشت پر ملال ماپرنده پر نمي زند
دراين سراي بي كسي كسي به در نميزند
به دشت پر ملال ماپرنده پر نمي زند
آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردددوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
حافظ
دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
حافظ
آن چه از هجران تو بر جان ناشــادم رسيد..از گنـــــاه اوليــــن بر حضـــــرت آدم رسيد
در کوی نیکنامی مارا گذر ندادند------------ار خود نمی پسندی تغییر کن قضا را
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
باشد که گوشه چشمی به ما کنند
ای غم ، مگر تو یار شوی ورنه با رهی
دل دشمن است و آن صنمِ دلفروز هم
من بی می ناب زیستن نتوانم-------بی باده کشید بار تن نتوانم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |