مسلمانان مسلمانان مسلمانی زسر گیریدتا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم
اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می اید
مسلمانان مسلمانان مسلمانی زسر گیریدتا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم
اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم
من آن نگين سليمان به هيچ نستانم
كه گاه گاه براو دست اهرمن باشد
مسلمانان مسلمانان مسلمانی زسر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار می اید
[FONT="]درخت سرو بودم كنج بيشه[/FONT]
[FONT="]تراشيدن مرا با ضرب تيشه[/FONT]
[FONT="]تراشيدن مرا قليون بسازن[/FONT]
[FONT="]كه آتش بر سرم باشه هميشه[/FONT]
تنور لاله چنان بر فروخت باد بهارتو تماشاگر خلقی و من از باده شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزندتنور لاله چنان بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
دریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانی
چون برق کند جلوه و چون باد گریزد
دل من مستحق این همه آزار نبود
آخه عاشق شده بود و عاشقی آر نبود
در دلی نیست نشانی ز وفا من هم نیز
گر کند عمر وفا ، ترکِ وفا خواهم کرد
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمد
ای ماه بگو با که دست در آغوش میکنی
یا رب که چه داری تو کز لطف بهاری تو
در کار درآری تو سنگ و که خارا را
ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت
بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کردای جان جهان ، جانانه تویی ، وز عشق رخت دیوانه منم
من مست توام ، پابست توام ، از هر دو جهان بیگانه منم
تا چند خورم غصۀ هر ناکس راماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
تا چند خورم غصۀ هر ناکس را
وز خست خود چو خاک شوم هر کس را
دستم به دعا چو بر نمی آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
مکن به چشم حقارت نگاه در من مستتا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز فرقت تو فریاد کنم
وقت است که دست از دهنم بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم
دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست
که سلیمان گل از باد هوا بار آمد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |