مشاعرۀ سنّتی

suratak

عضو جدید
شبانگاهان ‚ تا حريم فلك ‚ چون زبانه كشد سوز و آوازم
شرر ریزد بي امان به دلِ ‚ ساكنان فلك ‚ ناله ی سازم
دل شيدا ‚ حلقه را شكند ‚ تا بر آيد و راه سفر گيرد
مگر يك دم گرم و شعله فشان ‚ تا به بام جهان بال و پر گيرد
خوشا اي دل بال و پر زدنت ‚ شعله ور شدنت در شبانگاهي
به بزم غم ‚ ديدگان تري ‚ چاره پر شرري ‚ شعله آهي
بيا ساقي تا به دست طلب ‚ گيرم از كف تو جام پي در پي
به داد دل ‚ اي قرار دلم ‚ نو بهار دلم مي رسي پس كي ؟
 

Mehr noosh

عضو جدید
یا رب من اگر گناه بی حد کردم
فرمان تورا ز غفلتم رد کردم

بد کردم و باز آمده ام راهم ده
راه ابدی و قلب آگاهم ده
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
یا رب من اگر گناه بی حد کردم
فرمان تورا ز غفلتم رد کردم

بد کردم و باز آمده ام راهم ده
راه ابدی و قلب آگاهم ده
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
 

Mehr noosh

عضو جدید
باد صبـــــــــــــا مسكين دو سرگردان بيحاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوي گيسويت
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
ترکیب پیاله‌ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست

چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

کاری چکنی که با اجل باشد جفت
می خور که بزیر خاک میباید خفت(خیام):whistle:
 

Mehr noosh

عضو جدید
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته

جهانی که هرانسانی تو اون خوشبخته خوشبخته

جهانی که تو اون پول ونژادو قدرت ارزش نیست

جواب هم‌صدایی‌ها پلیس ضِد شورش نیست

نه بمب هسته‌ای داره، نه بمب‌افکن نه خمپاره

دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمی‌زاره

همه آزاده آزادن، همه بی‌درد بی‌دردن

تو روزنامه نمی‌خونی، نهنگا خودکشی کردن

جهانی را تصور کن، بدون نفرت و باروت

بدون ظلم خود کامه، بدون وحشت و تابوت

جهانی را تصور کن، پر از لبخند و آزادی

لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی
 

Sharif_

مدیر بازنشسته
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

یاس سپید جان ممنون به خاطر شعر
شبت خوش
اسمان رو هم اینجا دیدی سلام برسون
 

Mehr noosh

عضو جدید
راه ابدی و قلب آگاهم ده

بد کردم و باز آمده ام راهم ده

باشه حتما.اگر بودم بهش سلامتو میرسونم.
شب شما هم بخیر
 

احسان عباسي

عضو جدید
درویش که می خورد به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد
گر پیر خورد جوانی از سر گیرد
ور زانکه جوان خورد به پیری برسد
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
وآن گل بزبان حال با او میگفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکودار
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می خورو مخور غم جهان گذران
بنشینو دمی به شادمانی گذران

نرم نرم از راه دور
روز چون گل می شکوفد بر فراز کوه
روشنایی می رود از آسمان بالا
ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشاراست
اما من ...
همچنان در ظلمت شبهای بی مهتاب
همچنان پژمرده در پهنای این مرداب
همچنان لبریز از اندوه می پرسم
جام اگر بشکست ؟
ساز اگر بگسست ؟
شعر اگر دیگر به دل ننشست ؟
فریدون مشیری
 

احسان عباسي

عضو جدید
نیمه های شامگهان ،آن زمان که ماه
زرد و شکسته ،میدمد از طرف خاوران
استاده در سیاهی شب حميد سپید
آرام و سر گران
او مانده تا که پس دندانه های کوه
مهتاب سر زند ،کشد از چهر شب نقاب
بارد بر او فروغ و بشوید تن لطیف
در نور ماهتاب
بستان به خواب رفته و میدزدد آشکار
دست نسیم ،عطر هر آن گل که خرم آست .
شب خفته در خموشی و شب زنده دار شب
چشمان حميدست
مهتاب کم کمک ز پس شاخه های بید
دزدانه میکشد سر و می افکند نگاه ،
جویای حميدست و همی جویدش به چشم
در آن شب سیاه.
دامن کشان ز پرتو مهتاب ، تیرگی
رو مینهد به سایه اشجار دور دست.
شب دلکشست و پرتو نمناک ماهتاب
خواب آورست و مست
اندر سکوت خرم و گویای بوستان
مه موج می زند چو پرندی به جویبار
می خواند آن دقیقه که ، حميدبه شستشوست
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یک روزه شویم
 

Mehr noosh

عضو جدید
مشک ساید هر زمانی بر هوا باد زمین
در ببارد بر زمین هر ساعتی ابر از هوا

سیزه بر صحرا رها گشت از بروز بهمنی
چون حواصل از کنار او شود طوطی رها
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
اميد روشنايی گر چه در اين تيرگی ها نيست
من اينجا باز در اين دشت خشك تشنه ، می رانم
من اينجا روزی آخراز دل این خاك
با دست تهی ،
گل بر می افشانم......
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
آمده‌ام که سر نهم ،عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم

آمده‌ام چو عقل و جان، از همه دیده‌ها نهان

تا سوی جان و دیدگان ،مشعله نظر برم
"مولوی"
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا