احسان عباسي
عضو جدید
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
شهریار
ما آزموده ایم درین شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
شهریار
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرایا رب من اگر گناه بی حد کردم
فرمان تورا ز غفلتم رد کردم
بد کردم و باز آمده ام راهم ده
راه ابدی و قلب آگاهم ده
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
دی کوزه گری بدیدم اندر بازاردرویش که می خورد به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد
گر پیر خورد جوانی از سر گیرد
ور زانکه جوان خورد به پیری برسد
در گارگه کوزه گری رفتم دوشدوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
حافظ
می خورو مخور غم جهان گذرانشنيده ام كه مي رسي، نشسته ام به راه تو
سلام بر نگاه تو، بلند آسماني ام
می خورو مخور غم جهان گذران
بنشینو دمی به شادمانی گذران
تا چند اسیر عقل هر روزه شویمنیمه های شامگهان ،آن زمان که ماه
زرد و شکسته ،میدمد از طرف خاوران
استاده در سیاهی شب حميد سپید
آرام و سر گران
او مانده تا که پس دندانه های کوه
مهتاب سر زند ،کشد از چهر شب نقاب
بارد بر او فروغ و بشوید تن لطیف
در نور ماهتاب
بستان به خواب رفته و میدزدد آشکار
دست نسیم ،عطر هر آن گل که خرم آست .
شب خفته در خموشی و شب زنده دار شب
چشمان حميدست
مهتاب کم کمک ز پس شاخه های بید
دزدانه میکشد سر و می افکند نگاه ،
جویای حميدست و همی جویدش به چشم
در آن شب سیاه.
دامن کشان ز پرتو مهتاب ، تیرگی
رو مینهد به سایه اشجار دور دست.
شب دلکشست و پرتو نمناک ماهتاب
خواب آورست و مست
اندر سکوت خرم و گویای بوستان
مه موج می زند چو پرندی به جویبار
می خواند آن دقیقه که ، حميدبه شستشوست
آمدهام که سر نهم ،عشق تو را به سر برمدوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |