گفتم ای دوست تو هم گاه به یادم بودی؟!؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
پ.ن: دوست داشتم با گ بگم
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم
پ.ن: دوست داشتم با گ بگم
ناچار به مرگم؛ ته اين قصه بيا و
يک معجزه در قسمت پايانى من باش...
آمدي چشم گشودي و خزانم كرديشب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکساران ساحل ها
آمدي چشم گشودي و خزانم كردي
اولين شاعر چشمان وزانم كردي!!
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرویاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |