bid-majnoon
عضو جدید
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
فاضل نظری
تنهایی ام بلندتر از ارتفاع توست
دارم برای عشق نفس کم می آورم
دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
فاضل نظری
تنهایی ام بلندتر از ارتفاع توست
دارم برای عشق نفس کم می آورم
موي سپيد را فلکم آسان نداد
اين رشته را به نقد جواني داده ام
رهي معيري
زير بارند درختان كه تعلق دارند!"خریده ام " دیگه؟
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می بینم و رویت نمی بینم هنوز
اینم رهی معیری
زير بارند درختان كه تعلق دارند!
اي خوشا سرو كه از بار غم ازاد امد!
دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد...
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
چه دل آزارترین شد... چه دل آزارترین...
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
هوشنگ ابتهاج
تمام سهم من از روشنی همان نوری ست
که از چراغ شما در اتاق می افتد...
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولیدفتر صـــوفی سواد حرف نیســــت
جز دل اســـپید همچون برف نیســــت
تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی میخواهد
ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیمدر آن نفس که بمیرم در آرزوی توباشم / بدین امید دهم جان که خاک کوی توباشم
ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیم
ای باد ! سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
تو صبح عالم افروزي و من شمع سحرگاهي!تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
وگر خطاست مرا از خطا ابایی نیست
تو صبح عالم افروزي و من شمع سحرگاهي!
گريبان باز كن در صبح تا من جان برافشانم!
منال بلبل مسکین به دام غم زین بیش
که ناله در دل گل کارگر نمی آید...
اینو همایون شجریان خونده عالیه! اگه سنتی دوس دارین حتما بشنوین.
دل را به کف هرکه دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
دلم به دور تو سیاره ای ست سرگردان
که شیوه من و این چرخ هرزه گرد یکی ست
تکلیف پایِ عابرِمـان چیست؟ آیه ای از آسِمـــانِ فاصلـــه نـازل نمی شود
دیدم رگ و ریشه نیست در من
آن شور همیشه نیست در من
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودمکه به حرمت سکوتم، تو به دیدنم بیائینه سراغ من گرفتی نه سخن به نامه گفتیبه همان بهـانه ای که،نشنیده ای ندائــیفریدون مشيري
یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت
بغض تلخی در گلویم کرد و رفت
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
از نگاهي، مي نشيند بر دل نازك غبار!هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
از نگاهي، مي نشيند بر دل نازك غبار!
خاطر ائينه را آهي مكدر مي كند!!
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که تن ها بپرهیزد
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
تـمـنـای وصـالـم نـیـسـت عـشـق مـن مـگـیر از من
بـه دردت خـو گـرفـتـم نـیـسـتـم در بند درمانت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |