مشاعرۀ سنّتی

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد


آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
 

مخی گیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد


آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان
گر حال ما بپرسی از باد صبحگاهی
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان
گر حال ما بپرسی از باد صبحگاهی
ساقی بیار آبی از چشمه خرابات
تا خرقه ها بشوییم از عجب خانقاهی

یکی کار پیش است و رنج دراز / که هم با نشیب است و هم با فراز
همی شاه مازندران را ز گاه / بباید ربودن، فکندن به چاه
سرِ دیو و جادو، هزاران هزار / بیفکند باید به خنجر، ز بار
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی کار پیش است و رنج دراز / که هم با نشیب است و هم با فراز
همی شاه مازندران را ز گاه / بباید ربودن، فکندن به چاه
سرِ دیو و جادو، هزاران هزار / بیفکند باید به خنجر، ز بار

روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند
وگذشت ایام,چون چروکی است که برچهره من میماند
...
 

ilili

عضو جدید
ای عشق چه دردی تو که درمانت نیست
ای جان به چه زنده ای که جانانت نیست
تازه کن ایمان ، نه از گفت زبان ..........ای هوا را تازه کرده در نهان
تا هوا تازه ست ، ایمان تازه نیست ........کین هوا ، جز قفل آن دروازه نیست

مولانا
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تازه کن ایمان ، نه از گفت زبان ..........ای هوا را تازه کرده در نهان
تا هوا تازه ست ، ایمان تازه نیست ........کین هوا ، جز قفل آن دروازه نیست

مولانا
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد


گله از یار دل‌ آزار- وحشی بافقی
 

ilili

عضو جدید
درنهانخانه ی جانم
گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید..
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
بیتا امیری
 

memarmemar

عضو جدید
کاربر ممتاز
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
بیتا امیری


تو طاعت حق کنی به امید بهشت
نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت

عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم


شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد

آتشی جاوید باشد در دل خاکسترم


- رهی معیری




مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
 

ilili

عضو جدید
دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما

بازپرس آخر که چون شد حال آن بیمار ما


- عراقی

آن مگس بر برگ کاه و بول خر..............همچو کشتیبان همی افراشت سر​
گفت من دریا و کشتی خوانده‌ام...........مدتی در فکر آن می‌مانده‌ام​
اینک این دریا و این کشتی و من...........مرد کشتیبان و اهل و رای‌زن

مولانا​
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آن مگس بر برگ کاه و بول خر..............همچو کشتیبان همی افراشت سر​
گفت من دریا و کشتی خوانده‌ام...........مدتی در فکر آن می‌مانده‌ام​
اینک این دریا و این کشتی و من...........مرد کشتیبان و اهل و رای‌زن

مولانا​
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
تو بندگی چو گدایان، به شرط مزد نکن!!!
که خواجه خود روش بنده پروری داند
حافظ
 

old eng

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دل داده را ملامت گفتن چه سود دارد


می‌ باید این نصیحت کردن به دلستانان




- سعدی






نمي دانم خداوندا!!! به جان لاله هاي پاك و والايت نمي دانم
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
دگر سيرم خداوندا ، دگر گيجم خداوندا
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
خداوندا تو راهم ده پناهم ده اميدم ده
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
خداوندا كه ديگر نا اميدم من و ميدانم كه نوميدي ز درگاهت گناهي
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
بس ستمبار است و ليكن من نميدانم دگر پايان پايانم
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
هميشه بغض پنهاني گلويم را حسابي در نظر دارد و مي دانم
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
چرا پنهان كنم در دل؟ چرا با كس نمي گويم؟ چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
همه ياران به فكر خويش و در خويشند. گهي پشت و گهي پيشند
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
ولي در انزواي اين دل تنها . چرا ياري ندارم من . كه دردم را فرو ريزد
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
دگر هنگامه ي تركيدن اين درد پنهان است
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
خداوندا نمي دانم ، نمي دانم و نتوانم به كس گويم
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
فقط مي سوزم و مي سازم و با درد پنهاني بسي من خون دل دارم.
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
دلي بي آب و گل دارم به پو چي ها رسيدم من
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
به بي دردي رسيدم من به اين دوران نامردي رسيدم من

[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
نميدانم ، نمي گويم ، نمي جويم ، نمي پرسم ،نمي گويند ، نمي جويند
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
جوابي را نمي دانم سوالي را نمي پرسند و از غمها نمي گويند
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
چرا من غرق در هيچم؟ چرا بيگانه از خويشم؟
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
خداوندا رهايي ده
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
كلام آشنايي ده
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
خداوندا پناهم ده
[FONT=Cambria, serif]
[/FONT]
دل گمگشته ي من را نشانم ده !!
نعمت الله مختار زاده
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا