همیشه روی کاغذت مرا سیاه می کشی
وباغ راتوخالی ازگل وگیاه می کشی
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش....
همیشه روی کاغذت مرا سیاه می کشی
وباغ راتوخالی ازگل وگیاه می کشی
همیشه روی کاغذت مرا سیاه می کشی
وباغ راتوخالی ازگل وگیاه می کشی
نوبت عاشقی ماست که شب کوتاه استمن غمت را روی زانو مینشانم، او تو را
سهم من از تو همین و سهم او از تو همان...
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن ها
ایوان مداین را ائینه ی عبرت دان....
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش....
نوبت عاشقی ماست که شب کوتاه است
فصل روییدن ما شدکه تبردرراه است
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدانوبت عاشقی ماست که شب کوتاه است
فصل روییدن ما شدکه تبردرراه است
تراچون ساحلی سنگی تجسم می کندامشبیادت هست وقتی که خیس می شدند...
با دستهای کوچکت روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند٬ من که خوب یادم هست
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورتا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم
مثل همیشه که دلتنگت می شدم
تا صبح نشستم
اما نیامدی....
تقدیم به شما
بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریمتراچون ساحلی سنگی تجسم می کندامشب
براوج برف گیر شانه هایت خیره می مانم
تنت مارا اسیرخوان چندم می کندامشب
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل...
2یاریم کن اشنای این حوالی نیستمتا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم
مثل همیشه که دلتنگت می شدم
تا صبح نشستم
اما نیامدی....
تقدیم به شما
رهایی خلق را.یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گل افشان غم مخورررررر...
2یاریم کن اشنای این حوالی نیستم
1گم شدم درنقش زیبایی که چشمان توداشت
دستان بی روحش اگرچه جنسی ازسیمان واهن داشترهایی خلق را.
مژده رسانان صبح سپید
جامهای مگر از خون به تن کردید
چنین که ندا در دادید
2یاریم کن اشنای این حوالی نیستم
1گم شدم درنقش زیبایی که چشمان توداشت
یادش به خیر ان روز رفت وبرد قلبم را حلالش بادتو هر لحظه كه از من دوري،من به ويرانگري فاصله مي انديشم
در كتاب احساس واژه فاصله يك فاجعه معنا شده است
تو توانايي آنرا داري كه به اين فاجعه پايان بخشي
دستان بی روحش اگرچه جنسی ازسیمان واهن داشت
اما نگاهش اشنا بودو................
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است1 و 2 چی بود!؟
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده برون خواهد بود....
دل چو پرگار به هر سو و روانی میکرد
واندر ان دایره صد گونه تماشا میکرد
یک ودو یعنی جابه جا نوشتم1 و 2 چی بود!؟
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده برون خواهد بود....
دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفاتر است...یک ودو یعنی جابه جا نوشتم
درانتهای موعظه دیگر مجال درس نیست
کافراگرعاشق شودبی پرده مومن می شود
خردمی شود............دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچپچِ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دلِ بیتاب من به هم خورده است
تو قابِ عکس مرا دیدهای، نمیدانی
اینقدر به دوست ما سخت نگیر
دستم به دست دوست ماندو پایم به پای راه رفت.................دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفاتر است...
امروز دست هایت را میگیرند...
قصه عادت که شدی...
همان دست ها را برایت تکان میدهند...
خردمی شود............
اعصاب تو...........
فنجان چای و..............
می شکندقلب من.................
عزیزم این خانه به کمی سکوت نیاز دارد!
دیو هستندولی مثل پری می پوشنددر این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
دگر آيينه ز من بي خبر استدیو هستندولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
دردم از یارست و درمان نیز همدیو هستندولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
روز خوبی داشته باشیددردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم....
روز خوش....خوش گذشت ممنون
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمیندردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم....
روز خوش....خوش گذشت ممنون
همین بس است که اینک تویی خداوندمروز خوبی داشته باشید
می تونه رویا نباشه
من وتو یه پنجره
گرچه تو این دورو زمون
هرکی به فکر خودشه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |