من شعر بالا می اورم
گمان کردی در ابستن عشق تو ام ؟
چقدر ساده ایی تو !!!
گمان کردی در ابستن عشق تو ام ؟
چقدر ساده ایی تو !!!
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی
تو می خواهی پر از اخلاص باشی
نگهبان حریم یاس باشی
اگر یار حسینی، می توانی،
برای تشنه ها عباس باشی؟!
دامنی گر چاک شد درعالم رندی چه باک؟یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید//یا نسیمیست کز آن سوی جهان میآید
دامنی گر چاک شد درعالم رندی چه باک؟
جامه ی درنیکنامی نیز می باید درید
یارب این آتش که درجان منستدل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی//این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
یارب این آتش که درجان منست
سرد کن زانسان که کردی برخلیل
دل که ازناوک مژگان تو درخون میگشتلعل و یاقوت و در و لؤلؤمرجان همه را//پرورش در کنف پرتو بیضا باشد
دل که ازناوک مژگان تو درخون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی توبود
آب زنید راه را اینکه نگار میرسدداد دهی ساغر و پیمانه را//مایه دهی مجلس و میخانه را
مار خاک راه را به نظر کیمیا کنیمدردم از يار است درمان نيز هم /دل فداي او شد جان نيز هم
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن /منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
رموز مستی و رندی زمن بشنو نه از واعظنگه مکن تو به خورشید چونک درتابد//به گاه شام ورا زرد و شرمسار نگر
رموز مستی و رندی زمن بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هردم ندیم ماه و پروینم
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داندمنم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن /منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
آمدی حانم به قربانت ولی حالا جرامست کنی نرگس مخمور را//پیش کشی آن بت دردانه را
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد
آقا قبلی اشتباه شد اصلاح کردمدر معارف ز هر لب و گوشی//نکته ها گفت در شنود آمد
آقا قبلی اشتباه شد اصلاح کردم
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای تو سیلاب داشت
ابروی دوست کی شود دستکش خیال منتیغ برآور هله ای آفتاب//نور ده این گوشه ویرانه را
فقط اوراصداکردم نیامدابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزدست ازین کمان تیرمراد برهدف
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزدست ازین کمان تیرمراد برهدف
دلا دیدی که آن فرزانه فرزندفقط اوراصداکردم نیامد
تمام عمردعا کردم نیامد
به من گفت که باید باوفابود
به عهدش هم وفاکردم نیامد
یکی می پرسد اندوه دلت چیستفال بد رنجور گرداند همی//آدمی را که نبودستش غمی
یکی می پرسد اندوه دلت چیست
سبب ساز سکوت مبهمت کیست
برایش صادقانه می نویسم
برای انکه باید باشدونیست
یادایام قشنگی که گذشت کنج قلبم گرم است
تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی
منو به محبت دو روزه مهمون کردی
همه عالم میدونستن که بری میمیرم
اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |