مشاعره ی دخترانه و پسرانه میدونی چیه؟......

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک...نوای من به سحر آه عذر خواه من است

چون به هوای مدحتت زهره شود ترانه‌ساز
حاسدت از سماع آن محروم آه و ناله باد

نه طبق سپهر و آن قرصهٔ ماه و خور که هست
بر لب خوان قسمتت سهلترین نواله باد
 

sahar hosseiny

عضو جدید
نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت
سه پیراهن سلب بوده است یوسف را به عمر اندر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غم و شادی نگار و بیم و امیدد
شب و روز آفرین و ماه و خورشید

نگه دارنده بالا و پستی
گوا بر هستی او جمله هستی

وجودش بر همه موجود قاهر
نشانش بر همه بیننده ظاهر

کواکب را به قدرت کارفرمای
طبایع را به صنعت گوهر آرای
 

sahar tala

عضو جدید
به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم

بيا كز چشم بيمارت هزاران درد بر چينم
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود...جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
 

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت: «برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرامتا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشایکه ز صحرای خُتَن آهوی مشکین آمد»
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آلاله کوهسارانم ته ای یار
بنفشه چو کنارانم ته ای یار
آلاله کوهساران هفته ای بی
امید روزگارانم ته ای یار
 

mx_2000

عضو جدید
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
 

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو ... به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت
 

mx_2000

عضو جدید
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسر شیرین آمد
 

mx_2000

عضو جدید
نسترن جام عقیـــقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
 

mx_2000

عضو جدید
عقل باری خسروی می‌کرد بر ملک وجود
باز چون فرهاد عاشق بر لب شیرین اوست


 

mx_2000

عضو جدید
ساقی به نور باده برافـــــــــروز جام ما
مطرب بزن که کار جهان شد به کام ما
 

mx_2000

عضو جدید
به خسرو داد مغروری که می تاز
به
شیرین داد مسکینی که می ساز
 

mx_2000

عضو جدید
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر

سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا

نگر به موسی عمران که از بر مادر

به مدین آمد و زان راه گشت او مولا

نگر به عیسی مریم که از دوام سفر

چو آب چشمه حیوان‌ست یحیی الموتی

نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت

کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گهی بر دامن گل گاه در پای گیا افتم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]نسیم ناتوانم تا کجا خیزم کجا افتم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]به هر بانگ و سرودی خاطرم آشفته میگردد[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]گلم گویی که از آمد شد باد صبا افتم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]اگر صدبار سوزی باز بر گرد سرت گردم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]نیم پروانه کز یک سوختن در دست و پا افتم[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif]نظیری نیشابوری[/FONT]
 

MaC_MaC

عضو جدید
دیشب صذای تیشه ازبیستون نیامد
شاید به خواب شیرین؛فرهاد رفته باشد
 

mx_2000

عضو جدید
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل سرگشته حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل بر سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
 

jungle bird

عضو جدید
چقدر فاصله اینجاست بین آدمها
چقدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به خاطرپروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدمها!
 

Similar threads

بالا