به انزوای بی خطر پلکها پناه می بردندتمام روز نگاه من
به چشمهای زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من میگریختند
و چون دروغگویان
به انزوای بی خطر پناه میآورند
در اتاقی که به اندازه ی یک تنهاییست
دل من، که به اندازه ی یک عشقست
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشتی
و به آواز قناری ها
که به اندازه ی یک پنجره میخوانند
ديروز بياد تو و آن عشق دل انگيزبر پيكر خود پيرهن سبز نمودمدر آينه بر صورت خود خيره شدم بازبند از سر گيسويم آهسته گشودمعطر آوردم بر سر و بر سينه فشاندمچشمانم را نازكنان سرمه كشاندمافشان كردم زلفم را بر سر شانهدر كنج لبم خالي آهسته نشاندم
هر كجا می نگرم، باز هم اوست
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
می برم تا که در آن نقطه ی دور
شست و شویش دهم از رنگ گناه
شست و شویش دهم از لکه ی عشق
زین همه خواهش بی جا و تباه
در کوچه ها باد می امد
اين ابتدای ويرانيست آن روز هم که د ست های تو ويران شد
باد می آمد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 17 | ||
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
مشاعره با اشعار ترکی | مشاعره | 215 | ||
**مشاعره با اشعار سهراب سپهری** | مشاعره | 815 | ||
مشاعره با نام کاربر قبلی | مشاعره | 2075 |