لطیفه های مدیریتی

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ژاپني ها:
اگر يك نفر مي تواند كاري را انجام دهد، تو هم مي تواني آن را انجام دهي.
اگر هيچ كس نمي تواند كاري را انجام دهد، تو بايد آن را انجام دهي.

ايراني ها:
اگر كسي مي تواند كاري را انجام دهد، اجازه بده آن را انجام دهد.
اگر كسي نمي تواند كاري را انجام دهد، چرا ما وقتمان را براي آن تلف كنيم؟!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
به يك مرد شغلي دهيد و شما يك كارمند داريد. به يك مرد ياد دهيد كه چگونه اشتباهات را به گردن ديگران بيندازد و شما يك مدير داريد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مردي دير به سر كار مي‌رسد.
رئيس به او فرياد مي‌زند: «شما بايد ساعت 8:30 اينجا مي‌بودي!»
مرد جواب مي‌دهد: «چرا؟ مگه 8:30 چه اتفاقي افتاده بود اينجا؟»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
امريكايي: هم خوب كار كنه هم با دوام باشه.
انگليسي: جنسش خوب باشي و مشتري راضي باشه.
ايراني: تا وقتي مشتري ميخره سالم باشه بعد كه خريد مهم نيست.
چيني: فقط ايراني بخره!!!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنواندوره فشرده ارتقاء
متن كامل لطيفهرئيس شركت يكي از كارمندان به نام توماس را به دفترش فرا خواند. وقتي كارمند آمد، رئيس گفت: «توماس، يك سال است كه به اين شركت اومدي. اول در بخش امور اداري مشغول شدي، هفته بعدش به سمت مدير امور اداري ارتقاء پيدا كردي، يك ماه بعد از اون به مقام مدير بازرگاني منصوب شدي. چهار ماه بعدتر، معاون شركت شدي. حالا زمان بازنشستگي من فرا رسيده و مي خوام تو رئيس شركت بشي. نظرت چيه؟
توماس گفت: «متشكرم.»
رئيس گفت: «متشكرم؟ فقط همين؟»
توماس گفت: «نه البته. متشكرم پدر.»

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانكاغذ خردكن
متن كامل لطيفهمدير جواني كه در پايان روز در حال ترك شركت بود، ديد كه آقاي مديرعامل جلوي دستگاه كاغذ خردكن ايستاده و كاغذي در دست دارد. مديرعامل به مدير جوان گفت: «خانم منشي رفته، ميتوني اين دستگاه رو روشن كني.»
مدير جوان گفت: «البته» و دستگاه را روشن كرد، كاغذ را وارد كرد و دكمه استارت را فشار داد.
مديرعامل گفت: «دستت درد نكنه» و در حالي كه كاغذ به درون دستگاه كشيده مي شد گفت: «من فقط يه كپي ازش لازم دارم.»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانپررو بازي كلاغ و خرس
متن كامل لطيفهيه كلاغ و يه خرس سوار هواپيما بودن كلاغه سفارش چايي ميده چايي رو كه ميارن يه كميشو ميخوره باقيشو مي پاشه به مهموندار.
مهموندار ميگه: «چرا اين كارو كردي؟»
كلاغه ميگه: «دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي!»
چند دقيقه ميگذره باز كلاغه سفارش نوشيدني ميده باز يه كميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار
مهموندار ميگه: «چرا اين كارو كردي؟»
كلاغه بازم ميگه: «دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي!»
بعد از چند دقيقه كلاغه چرتش ميگيره. خرسه كه اينو ميبينه به سرش ميزنه كه اونم يه خورده تفريح كنه.
مهموندارو صدا ميكنه ميگه يه قهوه براش بيارن. قهوه رو كه ميارن يه كميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار. مهموندار ميگه: «چرا اين كارو كردي؟»
خرسه ميگه: «دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي»
اينو كه ميگه يهو همه مهموندارا ميريزن سرش و كشون كشون تا دم در هواپيما ميبرن كه بندازنش بيرون. خرسه كه اينو ميبينه شروع به داد و فرياد ميكنه.
كلاغه كه بيدار شده بوده بهش ميگه: «آخه خرس گنده تو كه بال نداري مگه مجبوري پررو بازي دربياري!»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانسخنراني مديرعامل
متن كامل لطيفهمدير يك شركت براي شركت در يك كنوانسيون بزرگ برنامه ريزي كرده بود. بنابراين از يكي از كاركنان خود خواست متني براي سخنراني حدود 20 دقيقه آماده كند. چند روز بعد وقتي مديرعامل از اين رويداد بزرگ برگشت خيلي عصباني بود.
رو به كارمندش كرد و گفت: «انگيزه ات از نوشتن يك سخنراني يك ساعته چي بود؟! نيمي از مخاطبان قبل از تمام شدن سخنراني مجلس رو ترك كردند!»
كارمند با يك حالت متعجب گفت: «من يك سخنراني 20 دقيقه اي براي شما نوشتم. فقط همونطور كه خودتون خواستيد من دو تاكپي هم از متن سخنراني به شما داده بودم.»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنواننادانان همه چيز دان
متن كامل لطيفهاولي: ما يه رئيس داريم كه بسيار مسلط هست. اون مي‏تونه يك ساعت در مورد يك موضوع صحبت كنه.
دومي: اين كه چيزي نيست، ما يه رئيس داريم كه شيش ساعت سخنراني مي‏كنه، بدون اينكه موضوعي وجود داشته باشه.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانارتقاء بر اساس تخصص
متن کامل لطیفه[h=5]از وقتي سرپرست تيم شدي خيلي از افراد سازمان را ترك كرده اند...[/h] [h=5]
[/h] [h=5][/h] [h=5]احتمالاً آنها فهميدند كه با سرپرستي تو هيچ آينده كاري نخواهند داشت...![/h] [h=5]
[/h] [h=5][/h] [h=5]مديريت شرايط را به دقت بررسي كرد و نتيجه گيري كرد كه...[/h] [h=5]
[/h] [h=5][/h] [h=5]تو كمك كردي كه مشكل افزايش نيروي انساني تحت كنترل قرار بگيرد! بنابراين تو را به سمت مدير كل كوچك سازي ارتقاء داد!![/h] [h=5]
[/h]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانارتقاء القابي
متن کامل لطیفه[h=5]بفرما...مديريت تو رو به معاونت ارشد كارشناسي مديريت فروش ارتقاء ميده.[/h] [h=5]
[/h] [h=5][/h] [h=5]خب وظيفه جديد من چه خواهد بود؟[/h] [h=5]
[/h] [h=5][/h] [h=5]هيچي...به عنوان همون مهندس فروش به كارت ادامه ميدي.[/h] [h=5]
[/h]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانپيمانكاري در بهشت و جهنم
متن كامل لطيفهروزي مقرر شد براي كساني كه عذابشان را در جهنم ديده و تمام شده و بايد به بهشت منتقل شوند پلي ارتباطي ساخته شود. جلسه اي تشكيل شد و با توجه به اينكه جهنمي ها اجازه نداشتند قبل از ديدن عذابشان داخل بهشت شوند و بهشتيان هم دوست نداشتند وارد جهنم شوند، مقرر شد كه جهنميان نيمه پلي كه در جهنم واقع شده را بسازند و بهشتي ها هم نيمه خودشان را و مقرر شد سال آينده براي افتتاح پل دوباره گردهم بيايند.
طي آن يكسال در قسمت جهنم چندين بار مناقصه بعلت نداشتن وجدان كاري، تقلب، تباني، پارتي بازي، رشوه و ... لغو و برگزاري مجدد شد.
پس از يكسال و در موعد مقرر در حالي كه هنوز مناقصه هم برگزار نشده بود، مسؤل ساخت نيمه پل در جهنم به ستوه آمد و خطاب به جهنميان گفت: «آبرويمان را برديد، حتماً حالا بهشتي ها پل را سر وقت و با كيفيت بالا ساخته اند.»
وقتي به سر محل پروژه رفتند ديدند خبري از نيمه پل بهشتي ها هم نيست! با تعجب از مسؤل بهشتي ها پرسيدند: «شما چرا نيمه پل را نساختيد؟!»
جواب دادند: «اسناد مناقصه تهيه شده و اعلاميه برگزاري مناقصه را هم همان ماه اول انتشار داديم ولي ظاهراً هيچ پيمانكاري در بهشت نيست. چون هيچكس تا حالا براي گرفتن اسناد مناقصه مراجعه نكرده!»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانسه پاكت نامه
متن كامل لطيفهآقاي اسميت به تازگي مديرعامل يك شركت بزرگ شده بود. مديرعامل قبلي يك جلسه خصوصي با او ترتيب داد و در آن جلسه سه پاكت نامه دربسته كه شماره هاي 1 و 2 و 3 روي آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: «هر وقت با مشكلي مواجه شدي كه نمي توانستي آن را حل كني، يكي از اين پاكت ها را به ترتيب شماره باز كن.»
چند ماه اول همه چيز خوب پيش مي رفت تا اينكه ميزان فروش شركت كاهش يافت و آقاي اسميت بد جوري به درد سر افتاده بود. در نااميدي كامل، آقاي اسميت به ياد پاكت نامه ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره 1 را باز كرد. كاغذي در پاكت بود كه روي آن نوشته شده بود: «همه تقصير را به گردن مديرعامل قبلي بينداز.»
آقاي اسميت يك نشست خبري با حضور سهامداران برگزار كرد و همه مشكلات فعلي شركت را ناشي از سوء مديريت مديرعامل قبلي اعلام كرد. اين نشست در رسانه ها بازتاب مثبتي داشت و باعث شد كه ميزان فروش افزايش يابد و اين مشكل پشت سر گذاشته شد.
يك سال بعد، شركت دوباره با مشكلات توليد توأم با كاهش فروش مواجه شد. با تجربه خوشايندي كه از پاكت اول داشت، آقاي اسميت بي درنگ سراغ پاكت دوم رفت. پيغام اين بود: «تغيير ساختار بده.»
آقاي اسميت به سرعت طرحي براي تغيير ساختار اجرا كرد و باعث شد كه مشكلات فروكش كند. بعد از چند ماه شركت دوباره با مشكلات روبرو شد. آقاي اسميت به دفتر خود رفت و پاكت سوم را باز كرد. پيغام اين بود: «سه پاكت نامه آماده كن.»

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانشما چطور خالي مي كنيد؟
متن كامل لطيفهمردي به هنگام بازديد از يك بيمارستان رواني، از روان‌ پزشك پرسيد: «شما چطور مي‌فهميد كه يك بيمار رواني به بستري شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟»
روانپزشك گفت: «ما وان حمام را پر از آب مي‌كنيم و يك قاشق چايخوري، يك فنجان و يك سطل جلوي بيمار مي‌گذاريم و از او مي‌خواهيم كه وان را خالي كند.»
مرد گفت: «آهان! فهميدم. آدم عادي بايد سطل را بردارد چون بزرگتر است.»
روانپزشك گفت: «نه! آدم عادي درپوش زير آب وان را بر مي‌دارد... شما مي‌خواهيد تختتان كنار پنجره باشد؟»


شرح1. راه حل هميشه در گزينه هاي پيشنهادي نيست.
2. در حل مشكل و در هنگام تصميم گيري هدفمان يادمان نرود. در حكايت فوق هدف خالي كردن آب وان است نه استفاده از ابزار پيشنهادي.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانشكار آماري
متن كامل لطيفهسه آمارگر به شكار رفته و در كمين گوزني قرار گرفتند. اولي به گوزن شليك و گلوله يك متر به راست انحراف داشت. دومي شليك كرد و گلوله يك متر به چپ انحراف داشت. نفر سوم در همين لحظه خوشحال شد و گفت: «عالي شد ما بطور ميانگين به هدف زديم!»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانشايسته سالاري
متن كامل لطيفهاز مدير ارشد يك سازمان سوال شد: «شما در اداره تان شايسته سالاري داريد؟»
مدير كمي فكر كرد و گفت: «اسمش بنظرم آشناست. بايد از كارگزيني بپرسم ببينم كارمندي به اسم خانم شايسته سالاري داريم يا نه؟»

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانمردم ملل مختلف اوقات خود را چگونه مي گذرانند
متن كامل لطيفهامريكا: ۸ ساعت كار، ۸ ساعت استراحت، ۲ ساعت ماندن در ترافيك، ۲ ساعت تفريح ناسالم، ۲ ساعت تماشاي تلويزيون، ۲ ساعت كار با اينترنت
*
فرانسه: ۸ ساعت كار، ۶ ساعت استراحت، ۲ ساعت قدم زدن در خيابان، ۴ ساعت كتاب خواندن، ۲ ساعت حرف زدن عليه تلويزيون، ۲ ساعت خنديدن
*
ايتاليا: ۴ ساعت كار، ۸ ساعت خواب، ۴ ساعت غذا خوردن، ۶ ساعت حرف زدن، ۲ ساعت خيابان گردي
*
آلمان: ۸ ساعت كار، ۸ ساعت خواب، ۲ ساعت اضافه كار، ۲ ساعت تماشاي مسابقات تلويزِيوني، ۲ ساعت مطالعه، ۲ ساعت فكر كردن به خودكشي
*
كوبا: ۸ ساعت كار، ۸ ساعت تفريح، ۴ ساعت خواب، ۴ ساعت گوش كردن به سخنراني كاسترو
*
عربستان سعودي: ۸ ساعت تفريح همراه با كار، ۶ ساعت تفريح همراه با خريد در خيابان، ۱۰ ساعت خواب
*
مصر: ۴ ساعت كار، ۸ ساعت خواب، ۸ ساعت كشيدن قليان، ۲ ساعت گوش كردن به ام كلثوم، ۲ ساعت حرف زدن در مورد گذشته
*
هندوستان: ۸ ساعت جستجوي كار، ۶ ساعت خواب، ۶ ساعت تماشاي فيلم، ۲ ساعت جستجو براي محل خواب، ۲ ساعت براي رد شدن از خيابان
*
پاكستان: ۴ ساعت كار غير مجاز، ۸ ساعت خواب در حين كودتا، ۸ ساعت اعتراض عليه كودتا، ۴ ساعت فرا ر از دست پليس
*
ايران: ۸ ساعت خواب، ۸ ساعت استراحت، ۲ ساعت حركت در ترافيك، ۱ ساعت كار، ۳ ساعت بحث در مورد گذران اوقات تعطيلات و بين التعطيلين، ۲ ساعت بحث در مورد فلسفه و سياست
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنواناز مزاياي وقت شناسي
متن كامل لطيفهدر مراسم توديع پدر پابلو، كشيشي كه ۳۰ سال در كليساي شهر كوچكي خدمت كرده و بازنشسته شده بود، از يكي‌ از سياستمداران اهل محل براي سخنراني دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سياستمدار تأخير داشت و بنابراين كشيش تصميم گرفت كمي‌ براي مستمعين صحبت كند.
پشت ميكروفن قرار گرفته و گفت: «۳۰ سال قبل وارد اين شهر شدم. انگار همين ديروز بود. راستش را بخواهيد، اولين كسي‌ كه براي اعتراف وارد كليسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدي هايش، باج گيري، رشوه خواري، هوس راني‌، زنا با محارم و هر گناه ديگري كه تصور كنيد اعتراف كرد. آن روز فكر كردم كه جناب اسقف اعظم مرا به بدترين نقطه زمين فرستاده است ولي‌ با گذشت زمان و آشنايي با بقيه اهل محل دريافتم كه در اشتباه بوده‌ام و اين شهر مردمي نيك دارد.»
در اين لحظه سياستمدار وارد كليسا شده و از او خواستند كه پشت ميكروفن قرار گيرد. در ابتدا از اينكه تاخير داشت عذر خواهي‌ كرد و سپس گفت: «به ياد دارم زماني كه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولين كسي‌ بودم كه براي اعتراف مراجعه كردم.»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانقديمي ترين حرفه تخصصي
متن کامل لطیفهphysician, a civil engineer, and a consultant were arguing about what was the oldest profession in the world.

The physician remarked,
"Well, in the Bible, it says that God created Eve from a rib taken out of Adam. This clearly required surgery, and so I can rightly claim that mine is the oldest profession in the world."


The civil engineer interrupted, and said,
"But even earlier in the book of Genesis, it states that God created the order of the heavens and the earth from out of the chaos. This was the first and certainly the most spectacular application of civil engineering. Therefore, fair doctor, you are wrong: mine is the oldest profession in the world."

The consultant
leaned back in her chair, smiled, and then said confidently,
"Ah, but who do you think created the chaos?"
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنواناز مزاياي وقت شناسي
متن كامل لطيفهدر مراسم توديع پدر پابلو، كشيشي كه ۳۰ سال در كليساي شهر كوچكي خدمت كرده و بازنشسته شده بود، از يكي‌ از سياستمداران اهل محل براي سخنراني دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سياستمدار تأخير داشت و بنابراين كشيش تصميم گرفت كمي‌ براي مستمعين صحبت كند.
پشت ميكروفن قرار گرفته و گفت: «۳۰ سال قبل وارد اين شهر شدم. انگار همين ديروز بود. راستش را بخواهيد، اولين كسي‌ كه براي اعتراف وارد كليسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدي هايش، باج گيري، رشوه خواري، هوس راني‌، زنا با محارم و هر گناه ديگري كه تصور كنيد اعتراف كرد. آن روز فكر كردم كه جناب اسقف اعظم مرا به بدترين نقطه زمين فرستاده است ولي‌ با گذشت زمان و آشنايي با بقيه اهل محل دريافتم كه در اشتباه بوده‌ام و اين شهر مردمي نيك دارد.»
در اين لحظه سياستمدار وارد كليسا شده و از او خواستند كه پشت ميكروفن قرار گيرد. در ابتدا از اينكه تاخير داشت عذر خواهي‌ كرد و سپس گفت: «به ياد دارم زماني كه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولين كسي‌ بودم كه براي اعتراف مراجعه كردم.»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانشايسته سالاري
متن كامل لطيفهاز مدير ارشد يك سازمان سوال شد: «شما در اداره تان شايسته سالاري داريد؟»
مدير كمي فكر كرد و گفت: «اسمش بنظرم آشناست. بايد از كارگزيني بپرسم ببينم كارمندي به اسم خانم شايسته سالاري داريم يا نه؟»

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانشكار آماري
متن كامل لطيفهسه آمارگر به شكار رفته و در كمين گوزني قرار گرفتند. اولي به گوزن شليك و گلوله يك متر به راست انحراف داشت. دومي شليك كرد و گلوله يك متر به چپ انحراف داشت. نفر سوم در همين لحظه خوشحال شد و گفت: «عالي شد ما بطور ميانگين به هدف زديم!»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنواندر يك سيستم دولتي
متن كامل لطيفه13 تجربه ناب براي موفق شدن در سازمانهاي دولتي:
در صورتي كه كارمند دولت هستيد حتما از اين تجربيات استفاده كنيد.
1- در يك سيستم دولتي؛ سعي كنيد «لال بودن» را تمرين كنيد! اين تمرين در ميزان عزيز بودن شما بسيار موثر است.
2- در يك سيستم دولتي؛ هيچگاه كارمندان را با يكديگر مقايسه نكنيد؛ چون قطعا شاهد تبعيض خواهيد بود.
3- در يك سيستم دولتي؛ اگر مديرتان 3 يا 4 ايراد دارد انتظار رفتنش را نكشيد، چون قطعا نفر بعدي او 43 ايراد دارد!
4- در يك سيستم دولتي؛ مي توانيد با كارهاي كم و كوچك، محبوبيت فراواني به دست آوريد؛ فقط كافي است «زبان» خود را تقويت كنيد!
5- در يك سيستم دولتي؛ ممكن است كه هر چه بيشتر كار كنيد، بيشتر خوار و خفيف باشيد.
6- در يك سيستم دولتي؛ با اشكالات سازمانتان بسازيد و هرگز آنها را با مديرتان در ميان نگذاريد؛ درغير اين صورت يك مشكل ديگر به سازمان اضافه مي شود. آن مشكل، شما هستيد!
7- در يك سيستم دولتي؛ اشتباهات يك مدير را هيچگاه به مدير ديگر نگوييد؛ در غير اينصورت بجاي يك مدير، دو مدير در مقابل شما موضع گيري خواهند كرد.
8- در يك سيستم دولتي؛ با انجام كارهاي مختلف و فعاليتهاي به موقع، نظم شما تشخيص داده نمي شود؛ بلكه براي اين كار راههاي ساده تري هم هست. مثلا فقط كافيست هميشه ميز كارتان را منظم نگه داريد!
9- در يك سيستم دولتي؛ اضافه بر كارهاي معمول كار اضافه اي انجام ندهيد؛ در غير اينصورت انتظار پاداش بيشتري نيز نداشته باشيد.
10- در يك سيستم دولتي؛ هميشه حرفها (فرمايشات) مديرتان را تاييد كنيد، حتي اگر از نظر او «ماست، سياه باشد!»
11- در يك سيستم دولتي؛ تنها كاري كه واجب است سريع انجام دهيد، كاري است كه مدير شما شخصا از شما خواسته است.
12- در يك سيستم دولتي؛ تنها انگيزه اي كه مي تواند شما را وادار به كار كند «كسب روزي حلال» است.
13- در يك سيستم دولتي؛ آسه برو، آسه بيا، كه گربه شاخت نزنه؛ مگر اينكه با گربه نسبتي داشته باشيد!
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانكلاه ايمني !؟
متن كامل لطيفهرييس يك كارخانه بزرگ معاون خود را احضار و به او مي گويد: «روز دوشنبه، حدود ساعت 7 غروب، ستاره دنباله دار هالي ديده خواهد شد. نظر به اينكه چنين پديده اي هر 78 سال يكبار تكرار مي شود، به همه كارگران ابلاغ كنيد كه قبل از ساعت 7، با به سر داشتن كلاه ايمني، در حياط كارخانه حضور يابند تا توضيحات لازم داده شود. در صورت بارندگي مشاهده هالي با چشم عريان (غير مسلح) ممكن نيست و به همين خاطر كارگران را به سالن نهارخوري هدايت كنيد تا از طريق نمايش فيلم با اين پديده شگفت آشنا شوند.»
معاون خطاب به مدير توليد مي گويد: «بنا بدستور جناب آقاي رييس، ستاره دنباله دار هالو روز دوشنبه بالاي كارخانه طلوع خواهد كرد. در صورت ريزش باران، كليه كارگران را با كلاه ايمني به سالن نهار خوري ببريد تا فيلم مستندي را درباره اين نمايش عجيب كه هر 78 سال يكبار در برابر چشمان عريان اتفاق مي افتد، تماشا كنند.»
مدير توليد خطاب به سرپرست: «بنا به درخواست آقاي معاون، قرار است يك آدم 78 ساله هالو با كلاه ايمني و بدن عريان در نهارخوري كارخانه فيلم مستندي درباره امنيت در روزهاي باراني نمايش دهد.»
سرپرست خطاب به سركارگر: «همه كارگران بايستي روز دوشنبه ساعت 7 لخت و عريان در حياط كارخانه جمع شوند و با كلاه ايمني به آهنگ بارون بارونه با صداي يك خواننده پاپ به نام هالو گوش كنن.»
سركارگر خطاب به كارگران: «آقاي رييس روز دوشنبه 78 سالش مي شود و قرار است در حياط كارخانه و سالن نهار خوري بزن و بكوب راه بيفته و گروه هالو پشمالو برنامه اجرا كنه. هر كس مايل بود ميتونه برهنه بياد ولي كلاه ايمني لازمه.»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانپزشك آمارگر
متن كامل لطيفه
بيمار خطاب به دكتر: «من يعني مي تونم از اين عمل زنده بيرون بيام؟»
دكتر: «من مطئنم از اين عمل زنده بيرون مي آييد.»
بيمار: «چطور اينقدر مطمئنيد؟»‌
دكتر: «به طور ميانگين 9 نفر از 10 نفر بيماران من زنده از اتاق عمل بيرون نمي آيند. همين ديروز نهمين نفر جونشو داد به شما. پس شما حتما زنده مي مونين.»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوان
مدير حسود
متن كامل لطيفهمدير منابع انساني به متقاضي استخدام: چرا مدير قبلي تان شما را اخراج كرد‌؟
متقاضي استخدام: خب شما ميدونيد كه يك مدير كسي است كه كنار مي ايسته و نگاه ميكنه بقيه چطور كار مي كنند. درسته؟
مدير: دقيقا، پس شما چرا اخراج شديد؟‌
متقاضي استخدام: آخه اون به من حسوديش مي شد براي اينكه همه فكر ميكردند من مديرم!

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانتعريف مشاغل
متن كامل لطيفهسياستمدار: كسي است كه مي تواند به شما بگويد به جهنم برويد منتها به نحوي كه شما براي اين سفر لحظه شماري كنيد.
مشاور: كسي است كه ساعت شما را از دستتان باز مي كند و بعد به شما مي گويد ساعت چند است.
حسابدار: كسي است كه قيمت هر چيز را مي داند ولي ارزش هيچ چيز را نمي داند.
بانكدار: كسي است هنگامي كه هوا آفتابي است چترش را به شما قرض مي دهد و درست تا باران شروع مي شود آن را مي خواهد.
اقتصاددان: كسي است كه فردا خواهد فهميد چرا چيزهايي كه ديروز پيش بيني كرده بود امروز اتفاق نيفتاد.
روزنامه نگار: كسي است كه %50 از وقتش به نگفتن چيزهايي كه مي داند مي گذرد و %50 بقيه وقتش به صحبت كردن در مورد چيزهايي كه نمي داند.
رياضيدان: مرد كوري است كه در يك اتاق تاريك بدنبال گربه سياهيه مي گردد كه آنجا نيست.
هنرمند مدرن: كسي است كه رنگ را بر روي بوم مي پاشد و با پارچه اي آن را بهم مي زند و سپس پارچه را مي فروشد.
فيلسوف: كسي است كه براي عده اي كه خوابند حرف مي زند.
روانشناس: كسي است كه از شما پول مي گيرد تا سوالاتي را بپرسد كه همسرتان مجاني از شما مي پرسد.
جامعه شناس: كسي است كه وقتي ماشين خوشگلي از خيابان رد مي شود و همه مردم به آن نگاه مي كنند، او به مردم نگاه مي كند.
برنامه نويس: كسي است كه مشكلي كه از وجودش بي خبر بوديد را به روشي كه نمي فهميد حل مي كند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانوقت كار كردن

متن كامل لطيفهرئيس: «چرا كار نمي كني؟»
كارمند: «آخه نديدم شما دارين مياين!»
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
عنوانچند روز در سال كار مي كني؟
متن كامل لطيفهيك مرد پس از 2 سال خدمت پي برد كه ترفيع نمي گيرد، انتقال نمي يابد، حقوقش افزايش نمي يابد، تشويق نمي شود. بنابراين او تصميم گرفت كه پيش مدير منابع انساني برود. مدير با لبخند او را دعوت به نشستن و شنيدن يك نصيحت كرد: «از تو به خاطر 1 يا 2 روز كاري كه تو واقعاً انجام مي دهي، تقدير نمي شود.»
مرد از شنيدن آن جمله شگفت زده شد اما مدير شروع به توضيح نمود.
مدير : يك سال چند روز دارد؟
مرد: 365 روز، بعضي مواقع 366.
مدير: يك روز چند ساعت است؟
مرد: 24 ساعت
مدير: تو چند ساعت در روز كار مي كني؟
مرد: از 10صبح تا 6 بعدازظهر؛ 8 ساعت در روز.
مدير: بنابراين تو چه كسري از روز را كار مي كني؟
مرد: 3/1
مدير: خوبت باشه!! 3/1 از 366 چند روز مي شود؟
مرد: 122 روز.
مدير: آيا تو تعطيلات آخر هفته را كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: در يك سال چند روز تعطيلات آخر هفته وجود دارد؟
مرد: 52 روز شنبه و 52 روز يكشنبه، برابر با 104 روز.
مدير: متشكرم. اگر تو 104 روز را از 122 روز كم كني، چند روز باقي مي ماند؟
مرد:18 روز.
مدير: من به تو اجازه مي دهم كه در تا 2 هفته در سال از مرخصي استعلاجي استفاده كني .حال اگر 14 روز از 18 روز كم كني ، چند روز باقي مي ماند؟
مرد: 4 روز.
مدير: آيا تو در روز جمهوري (يكي از تعطيلات رسمي مي باشد) كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: آيا تو در روز استقلال (يكي ديگر از تعطيلات رسمي مي باشد) كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: 2 روز آقا.
مدير: آيا تو در روز اول سال به سر كار مي روي؟
مرد: نه آقا.
مدير :بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: 1روز آقا.
مدير: آيا تو در روز كريسمس كار مي كني؟
مرد: نه آقا.
مدير: بنابراين چند روز باقي مي ماند؟
مرد: هيچي آقا.
مدير: پس تو چه ادعايي داري؟
مرد: !!!
نتيجه اخلاقي: هرگز از مديريت منابع انساني كمك نخواهيد.
مديريت منابع انساني = HR يعني High Risk = ريسك بالا
__________________________________________
مغلطه اين گفتگو در كجاست؟
 
بالا