ها من دقیقا مشکلم همینه
بشدت احساسی ام
، میترسم همین بلا سرم بیاد،واسه همین تا الآن عاشغ نشدم
چون نمیتونم فارغ بشم
اوکی،نه فامیل واسم هیچ اهمیتی نداره.ولی هواسم هس
خب منم دل دارم
نه خو ببین مثلا الآن من شور و شوقش رو دارم که مثلا متعهد و عاشغ و این صحبتا بشم
ولی اگر سنم بره بالا چون هدف زندگیم از زندگی کردن به کار کردن و پولدار شدن Shift میکنه،واسه همین اون موقع ممکنه خانواده دار بودن واسم بی ارزش تر بشه تا الآن که این شور رو دارم
ببین اینجوری نیست آدم اگر بد باشه بد ـه اگر خوب باشه تا آخر خوبه،شرایط آدم رو بد و خوب میکنه وگرنه آدم ذاتش که همیشه پاکـه
منم یه آدمم،ممکنه خیلی ادعا کنم ولی میدونم شرایط ممکنه من رو به گند بکشونه.خدا بالا سرت چنتا پسر هستن سن 27-28 برسن،به اندازه یه نی نی 2 ساله پاک و معصوم و بی گناه باشن؟
درست میگی زینب خانم، مشکلم اینه بشدت وابسته میشم واسه همین سرچ کردن واسم معنی نداره،یعنی اصلا نمیتونم و خجالت میکشم و بیش از حد سربزیرم که برم سرچ کنم سوال بپرسم و پیدا کنم،نمیدونم چقدر دارم اشتباه میکنم....
از طرفی دوستیه یواشکی هم متنفرم،یعنی خودم معتقدم یکیو پیدا کنم یک ماه اول نه ولی ماه دوم و سوم باید خانواده ها بدونن بصورت رسمی،نه حالا نامزدی و صیغه نه،ولی بدونن کی با کی میره بیرون.
در مورد مخالفت خانواده ها هم،از طرف من که خداروشکر پدر و مادر عالی ماه دارم (بوس
واسشون) و ساپورتم میکنن اگر بخوام همین فردا میتونم ازدواج کنم،ولی چون میخوام مستقل بار بیام،تا الآن اصلا سمت روابط نرفتم.
میترسم وابسته بشم (که صد در صد میشم)
میترسم تعهد بدم عمل نکنم
و از همه بدتر اگر نشد بدجور ضربه میخورم
شما چهل سال سن داری ازدباج نکردی دلیل نمیشه من ـه بیست و چند ساله نی نی بنظر برسم
والا!
خب بهنام قبول کن خب منم یه آدمم،من هیچوقت عادت نکردم دوس دختر داشته باشم دوره جوونی بگذره از تنهایی موقت در بیام و این صحبت ها،ایزوله هم که نیستم،آدمم و یک انسان به همدم نیاز داره.منظورم کسی نیس که بیست چهار ساعته کنارم باشه،ولی حداقل بدونم یک نفر هست میتونم باهاش همصحبت باشم،مشکلاتم رو بفهمه مشکلاتش رو بشنوم و مثل یک انسان زندگی کنم
متوجه نمیشم چرا آدما تا سن های بالا مثلا 25 یا 30 یا 35 بازم تنهایی رو انتخاب میکنن.
من حقیقتن نه میخوام اینجوری باشم و نه دوست دارم.
حالا شاید فکر کنی زود ـه،ولی خدا شاهده مُدلم اینه....