لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی من میگم نمیتونی بنظرت باید گریه کنی؟!

مشکلم همینه..حرف بقیه زود روم اثر میزاره..
مثلن من امسال ارشد برا تنوع رشته معماری زدم..همه کتاباشم داشتم..بعد به یه نفر گفتم اون گفت قبول نمیشی..کتاباشو اورده بوده بخوندم ولی وختی اون گفت قبول نمیشی منم دیگه لای کتاب و باز نکردم
 

شهریوری

اخراجی موقت
سلام
من یه مشکلی که دارم عدم برنامه داشتنه واسه کارام-به خودم میگم از فردا شرو میکنم به انجام دادن این کارا اما فردا 1 بیدار میشم و میرم سراغ اینترتو ماهواره و فیلم
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
مشکلم همینه..حرف بقیه زود روم اثر میزاره..
مثلن من امسال ارشد برا تنوع رشته معماری زدم..همه کتاباشم داشتم..بعد به یه نفر گفتم اون گفت قبول نمیشی..کتاباشو اورده بوده بخوندم ولی وختی اون گفت قبول نمیشی منم دیگه لای کتاب و باز نکردم


ای وااای من :|
بعضیا تو این شرایط تلاششونو چندبرابر میکنن تا ثابت کنن میتونن و طرفشون اشتباه کرده
اونوقت تو ب این راحتی تسلیم شدی؟؟

من با زندگی بخاطر خوشایند دیگران عمیقا مخالفم و همیشه سعی میکنم اینجوری نباشم
اما بهرحال آدم ب تایید دیگران تاحدودی نیاز داره از لحاظ روانی
اما تسلیم شدن و اینقد سست عنصر بودن خیلی بده عخشم..:|
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
سلام
من یه مشکلی که دارم عدم برنامه داشتنه واسه کارام-به خودم میگم از فردا شرو میکنم به انجام دادن این کارا اما فردا 1 بیدار میشم و میرم سراغ اینترتو ماهواره و فیلم


نظر من: هدف نداشتن
انگیزه نداشتن
 

شهریوری

اخراجی موقت
نظر من: هدف نداشتن
انگیزه نداشتن

هدف که دارم
اره شاید انگیزه باشه یهو یه هفته مرتب میشینم همه رو انجام میدم بعد کم کم میزارمش کنار و طبق روال قبلی پیش میرم
قبلنا میگفتم درسم که تموم بشه وقتم آزادتره و .... اما هیچ فرقی نکرد

میگم یه برنامه روزانه بریزم چطوره؟
 

ساناززز

عضو جدید
کاربر ممتاز
هدف که دارم
اره شاید انگیزه باشه یهو یه هفته مرتب میشینم همه رو انجام میدم بعد کم کم میزارمش کنار و طبق روال قبلی پیش میرم
قبلنا میگفتم درسم که تموم بشه وقتم آزادتره و .... اما هیچ فرقی نکرد

میگم یه برنامه روزانه بریزم چطوره؟

به نظره من اول یه برنامه روزانه بریز و کم کم خودتو به برنامه داشتن عادت بده بعد برنامه بلند مدت بریز .
سعی کن هدف داشته باشی .
من اگه یه روزم بی برنامه باشه کلی بهم میریزم .
اگه هدفی که داری برات مهم باشه طبق برنامه میری جلو .
باید سعی کنی روزاتو مفید تموم کنی اینطوری یه جور اعتماد به نفسم میگیری .
این نظره منه شاید دیگران نظره بهتری داشت باشن
 

MaRaL.arch

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
هدف که دارم
اره شاید انگیزه باشه یهو یه هفته مرتب میشینم همه رو انجام میدم بعد کم کم میزارمش کنار و طبق روال قبلی پیش میرم
قبلنا میگفتم درسم که تموم بشه وقتم آزادتره و .... اما هیچ فرقی نکرد

میگم یه برنامه روزانه بریزم چطوره؟
هدفی ک انگیزشی نباشه چ فایده؟؟؟
نمیدونم راستش بنظرم هرکسی مدلش فرق میکنه
اما با اجبار کردن فک نکنم حل شه.مث مسکن میمونه... بنظرم رو بحث انگیزشی وقت بذارید.

زندگی من دقیقن همون پر رنگست:(


خودتو اصلاح کن..جدی میگم.
خیلیامون زندگیمون دقیقا همونه یا بوده
اما بالاخره باید ی جا آدم بخودش بیاد
این جمله رو من خیلی تاثیر داشت:
وقتی نوبتت شه ک بمیری کسی میاد بخاطر تو بمیره یا بجای تو بره تو قبر ک حالا تو داری بخاطر اوتا زندگی میکنی؟؟؟بخاطر اونا میری دانشگاه.. خونه بخت... سر کار و ........
قبول دارم خودخواهیه محضه.اما من اینو ترجیح میدم
 

(F(X

عضو جدید
سلام چه تاپیک خوبی!
هرکسی تونست به من کمک کنه دعاش میکنم:)

اول:من نمیتونم هدف اصلیم روپیدا کنم...(دوست دارم همه کار انجام بدم ولی اخرش هم دنبال هیچ کدومش نمیرم)
دوم: چون هدفم رو نمیتونم پیداکنم پس برنامه ریزی نمیتونم انجام بدم (بعضی وقت ها برنامه ریزی میکنم ولی چون بعد یه مدت هدفم کم رنگ میشه درواقع انگیزشم کم میشه دیگه عمل نمیکنم به برنامه ریزی)
سوم : کلا ادم عجولی هستم واینکه زود حوصلم ازهمه چیز سر میره(که فکر کنم همش مربوط میشه به گزینه اول)

کمکککککککککککککککککککککککککککککک!!!!:cry:
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام چه تاپیک خوبی!
هرکسی تونست به من کمک کنه دعاش میکنم:)

اول:من نمیتونم هدف اصلیم روپیدا کنم...(دوست دارم همه کار انجام بدم ولی اخرش هم دنبال هیچ کدومش نمیرم)
دوم: چون هدفم رو نمیتونم پیداکنم پس برنامه ریزی نمیتونم انجام بدم (بعضی وقت ها برنامه ریزی میکنم ولی چون بعد یه مدت هدفم کم رنگ میشه درواقع انگیزشم کم میشه دیگه عمل نمیکنم به برنامه ریزی)
سوم : کلا ادم عجولی هستم واینکه زود حوصلم ازهمه چیز سر میره(که فکر کنم همش مربوط میشه به گزینه اول)

کمکککککککککککککککککککککککککککککک!!!!:cry:

سلام دوست عزیز بهترین راهکار اینه که اهدافتو دسته بندی کن اهدافی که براتون مهم تر هستند رادر اولویت قرار دهید و برای رسیدن به اهدافتون از یه مشاور خوب کمک بگیرید اگر دانشجو باشید مشاور در دانشگاه ها هست و اگر دانشجو نیستید به مراکز مشاوره مراجعه کنید
 
  • Like
واکنش ها: (F(X

آنه...

عضو جدید
10راه برای اینکه بفهمید مردی عاشق شماست

10راه برای اینکه بفهمید مردی عاشق شماست

1. به چشم هایش دقت کنید.
2. وقتی با شماست احساس شادی می کند.
3. کاری که دوست دارید را انجام می دهد.
4. آخر هفته های خود را با شما می گذراند.
5. بیش از اندازه مراقبتان است.
6. از لمس کردن شما لذت می برد.
7. یک اسم مستعار دلنشین برایتان انتخاب کرده است.
8. هر روز برایش مثل روز تولدتان است.
9. به نیازهایتان توجه دارد.
10. به رفتار دوستانش توجه کنید.

من همسرم تمام این نشانه هارو داره اما به مرور زمان احساس میکنم کموزیاد میشه:( اون هم بخاطر اینه که من نمیتونم اونطورکه باید احساسمو بهش ابراز کنم یعنی زبون نرموگرمی چندان ندارم:cry: خیلی صادقم خیلی مسائلو ساده میبینم بارها بهم گفته توبزرگی خودتو کوچیک نکن اعتماد به نفس بالا داشته باش:( ولی باز من یه حرفی حرکتی چیزی میکنم که ازدید همسرم یا بقیه کوچیک کردن خودم هست!
خلاصه اول عقد این10ویژگی درش شدید بووود همینطور در خونواده اش، چطور میتونم دوباره مثل قبلش کنم؟ میدونم که میشه!
من فقط مشکلم کم حرفی و زبان گرم نداشتن هست اگه زبون چربو گرم داشتم دیووونه ام میشد:(
 

I.R.IRAN

عضو جدید
بستگي داره كه ميخواي چي رو فراموش كني و ديدگاهت نسبت به چيزايي كه ميخواي فراموش كني چجوريه؟!
بعضي چيزا رو شايد هرگز نشه فراموش كرد . . . هرگز
به نظرم اين حرفا هم درست نيست كه اگه يه چيزي دم دستت نباشه ، بهش فكر نكني و . . . فراموش ميشه .
ممكنه خيلي چيزا هيچ وقت از ياد آدم نره
بي خيال بودنم يه طرف قضيه است كه يه واكنش نسبت به رنج هاييه كه مي بريم .
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
1. به چشم هایش دقت کنید.
2. وقتی با شماست احساس شادی می کند.
3. کاری که دوست دارید را انجام می دهد.
4. آخر هفته های خود را با شما می گذراند.
5. بیش از اندازه مراقبتان است.
6. از لمس کردن شما لذت می برد.
7. یک اسم مستعار دلنشین برایتان انتخاب کرده است.
8. هر روز برایش مثل روز تولدتان است.
9. به نیازهایتان توجه دارد.
10. به رفتار دوستانش توجه کنید.

من همسرم تمام این نشانه هارو داره اما به مرور زمان احساس میکنم کموزیاد میشه:( اون هم بخاطر اینه که من نمیتونم اونطورکه باید احساسمو بهش ابراز کنم یعنی زبون نرموگرمی چندان ندارم:cry: خیلی صادقم خیلی مسائلو ساده میبینم بارها بهم گفته توبزرگی خودتو کوچیک نکن اعتماد به نفس بالا داشته باش:( ولی باز من یه حرفی حرکتی چیزی میکنم که ازدید همسرم یا بقیه کوچیک کردن خودم هست!
خلاصه اول عقد این10ویژگی درش شدید بووود همینطور در خونواده اش، چطور میتونم دوباره مثل قبلش کنم؟ میدونم که میشه!
من فقط مشکلم کم حرفی و زبان گرم نداشتن هست اگه زبون چربو گرم داشتم دیووونه ام میشد:(

دوست عزیز با چرب زبونی نمیشه یه زندگی رو چرخوند بلکه با فن بیان قوی و شناخت طرف مقابلت میتونی خیلی راحت زندگیتو به سمتی ببری که دوست داری... همین که همسرتون بهت میگه که خودتو کوچیک نکن نشانه اینه که شما حرفتون رو به طور مطلوب بیان نمی کنید یه کم ممارست میخواد.. با خودت تمرین کن هر حرفی که به ذهنت رسید اول روی یه برگه بنویس خودت بررسی کن ببین جملهای رو که میخوای بگی درسته یا نه؟ در مورد برخورد با همسرتون بشینید و برای خودتون بنویسید که همسرتون از چی خوشش میاد؟ از چی متنفره؟ راحت میتونی به همه مسائل پی ببری
 

sfk123

اخراجی موقت
1. به چشم هایش دقت کنید.
2. وقتی با شماست احساس شادی می کند.
3. کاری که دوست دارید را انجام می دهد.
4. آخر هفته های خود را با شما می گذراند.
5. بیش از اندازه مراقبتان است.
6. از لمس کردن شما لذت می برد.
7. یک اسم مستعار دلنشین برایتان انتخاب کرده است.
8. هر روز برایش مثل روز تولدتان است.
9. به نیازهایتان توجه دارد.
10. به رفتار دوستانش توجه کنید.

من همسرم تمام این نشانه هارو داره اما به مرور زمان احساس میکنم کموزیاد میشه:( اون هم بخاطر اینه که من نمیتونم اونطورکه باید احساسمو بهش ابراز کنم یعنی زبون نرموگرمی چندان ندارم:cry: خیلی صادقم خیلی مسائلو ساده میبینم بارها بهم گفته توبزرگی خودتو کوچیک نکن اعتماد به نفس بالا داشته باش:( ولی باز من یه حرفی حرکتی چیزی میکنم که ازدید همسرم یا بقیه کوچیک کردن خودم هست!
خلاصه اول عقد این10ویژگی درش شدید بووود همینطور در خونواده اش، چطور میتونم دوباره مثل قبلش کنم؟ میدونم که میشه!
من فقط مشکلم کم حرفی و زبان گرم نداشتن هست اگه زبون چربو گرم داشتم دیووونه ام میشد:(

:warn:در این مورد حتما برید پیش مشاور.:warn:

با اما و اگر و حرف های این و اون زندگیتون خرابتر میشه که بهتر نمیشه.

کلا توصیه مینا خانم رو قبول دارم، در مسائلی که براتون پیش میاد ، یه کاغذ بردارید، روش بنویسید:

1- مشکل چیه؟
2- بدترین حالت ممکن چی میتونه باشه؟
3- راه حل ها یی که پیش رو هستن.
4- بهترین راه حل کدومه.
اگر به ترتیب به سوالات جواب بدید اول مشخص میشه کلیت موضوع، با جواب سوال دوم بیشتر استرس از بین میره(چون بالاتر از سیاهی دیگه رنگی نیست) با جواب به سوال سوم و چهارم، بهترین راه ممکنه انتخاب میشود.

کتاب" آیین زندگی" اثر دیل کارنگی رو حتما مطالعه کنید بسیار مفیده.
 

رزتنها

کاربر فعال
هیچ چیز فراموش نمیشه. فقط باید سعی کنی باهاش کنار بیای و از این لحظه به بعد اشتباهی نکنی که بعد یه عمر نتونی فراموشش کنی:gol:



همه انسانیم امکان نداره کسی اشتباه نکنه
فقط نمیدونم چرا انسانها از اعتماد هم سواستفاده میکنن؟
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه انسانیم امکان نداره کسی اشتباه نکنه
فقط نمیدونم چرا انسانها از اعتماد هم سواستفاده میکنن؟
خب آجی عزیز،بعضی از انسان ها هنوز به اون درجه انسانیت نرسیدن.
برخی مواقع یه نفر به خودش اجازه میده از دیگران استفاده ابزاری کنه.مثلا میگم طرف پسره میاد ماه های اول میگه من عاشقتم دوست دارم،بعد از دو ماه میگذره میبینی همه چیز FLAT میگذره اینگار هیچ اتفاقی نیفته دوباره برمیگرده میگه عاشقتم دوست دارم،شش ماه میگذره بازم اینگار اتفاقی نیفتاده اینجا دختر برمیگرده به خودش میگه نکنه منو زاپاس فرض کرده؟

آره یه واقعیته برخی مواقع انسان ها میخوان از هم استفاده کنن.این یه مثال سادش بود هزاران مسئله دیگه هم هست.

مطمئن باشید حداقل 30-40% پسر گل هست که این شکلی نباشن ولی واقعا 50-60%ـشون هنوز بچه ان،هنوز فک میکنن باید خودشون و خداشونو دور بزنن و زرنگی کنن.

بخاطر کمبود هاشون فکر میکنن با زرنگی میتونن جلو بیفتن.



حالا مسئله شما چیز دیگریس.بحث سو استفاده از اعتماده.مطمئن باش اتوماتیک یادت میره لازم نیس روش خاصی رو در نظر بگیری،خداوند قدرت فراموشی رو در ما گذاشته که اگر خوردیم زمین،بخاطر از دست دادن کسی یا مشکلات دیگه،بتونیم با فراموشی بلند بشیم وگرنه دیوونه میشدیم که!

پس بجای اینکه فکر کنی چطور یکیو فراموش کنی،چطور از قلبت بزاریش کنار و این صحبت ها،فقط کافیه به این فکر کنی که فردای دیگری هم هست،خودت رو آماده کن برای اتفاقای بد.هیچوقت 100% به یک نفر اعتماد نکن و 100% از روح و قلبت رو در اختیار کسی قرار نده یه 1% برای راه فرار و خودت بزار.
همیشه منتظر یه اتفاق خوب باش،همون مقدار هم منتظر اتفاق بد باش
ولی امید داشته باش و دعا کن که همیشه اتفاقای خوب و قشنگ واست بیفته.مطمئن باش اتفاقای خوب و قشنگ بیشتر واست پیش میاد اگر تو بخوای.



موفق باشی :gol:
 

sepid62

عضو جدید
سلام دوستان خوبید؟ من اتفاقی اینجا رو دیدم نمیدونم جای این سوالم اینجا هست یا نه؟ من یک بسره 9 ماهه دارم و الان استخدام شدم کارم بد نیست اما راهم دوره فقط خوبیش اینه رسمی هستم حالا نمیدونم جه کنم از ظرفی بسرم کوجیکه و حس گناه دارم از اونور اگه این کار رو رها کنم دیگه نمیتونم کار بیدا کنم یک جوری اخر شانسمه اداره است و معمولا 4 میرسم خونه به نظر شما جی کنم که برای بسرم بهتر باشه؟ میل به کار کردن خودم رو جی کنم؟ ببخشید که وقتتون رو گرفتم
 

M.A777

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان خوبید؟ من اتفاقی اینجا رو دیدم نمیدونم جای این سوالم اینجا هست یا نه؟ من یک بسره 9 ماهه دارم و الان استخدام شدم کارم بد نیست اما راهم دوره فقط خوبیش اینه رسمی هستم حالا نمیدونم جه کنم از ظرفی بسرم کوجیکه و حس گناه دارم از اونور اگه این کار رو رها کنم دیگه نمیتونم کار بیدا کنم یک جوری اخر شانسمه اداره است و معمولا 4 میرسم خونه به نظر شما جی کنم که برای بسرم بهتر باشه؟ میل به کار کردن خودم رو جی کنم؟ ببخشید که وقتتون رو گرفتم

سلام دوست عزیز،ببخشید من مث داداش کوچیک شما سعی میکنم کمکتون کنم و اگر اشتباه داشتم ببخشید :redface:


اول ببین آجی،خیلی مهدکودک ها هستن از کودک های کوچیک هم بخوبی نگه داری میکنن اگر شرایطش رو داری حتما این رو مد نظر قرار بده و ترجیحا یه مهد کودک سالم بهتر از خونه ی فامیل های نا آشنا هستش.

دوم اینکه اگر مشکل مالی نداری،پیشنهاد میکنم تا زمانیکه بچه مدرسه نرفته بهتره سرگرم بچه باشی،حیفه این دوران قشنگ رو پسرت از دست بده.»پسر خالم یه بچه داشت نه زنش و نه خودش خونه بودن بخاطر کار، بچه واقعا بد بار اومد، بینهایت شیطون و حرف گوش نکن و اصلا اختیارش کامل دست خودش بود و مادر و پدر هیچ کنترلی رووش نداشتن چون وقتی میرفتن بیرون در رو روی بچه قفل میکردن یا بچه رو میدادن این و اون و بچه هیچ دلبستگی عمیق به پدر و مادرش پیدا نمیکرد

حقیقتش اگر نیاز مالی نداری سعی کن این دوران قبل از مدرسه رو باهاش باشی،پسرا خیلی به مادر وابسته میشن،اینجوری میتونی بهتر کنترل و تربیتش کنی و یه عمر زندگی بهتری هم خودتون و هم پسرتون خواهد داشت

و سوم اینکه اگر نیاز مالی داری،در ادامه مورد یک بگم،سعی کن قضیه ی مهدکودک یا خونه ی کسیکه صد در صد بهش اعتماد داری رو اول پیدا کن،سپس با خیال راحت برو سر کار.تا ساعت 4 واقعا مشکله،هم خودت هم شوهر (»دختر خالم دقیقا همین مشکل رو داره،پرستاره و تا 4عصر برخی مواقع شب ها هم شیفته) واقعا اذیت میشید و شوهر باید بتونه کنار بیاد.

اگر نظر من رو بخوای» پیشنهاد میکنم بمدت یکسال درگیر کار بشو و ببین --- آیا میتونی کار و بچه داری رو همزمان بی ایراد انجام بدی؟ --- آیا مکان مناسبی برای پسرت میتونی فراهم کنی؟ --- آیا شوهر میتونه همکاری کنه باهات؟ --- آیا واقعا نیاز مالی داری یا نه واسه محکم کاری و پیشرفت میخوای کار کنی؟
این مسائل و هر چیزی که صلاح میدونی رو در نظر بگیر و به امید خدا شروع کن

فقط بگم بچه،به خصوص پسر ها،تا قبل از هفت سالگی و رفتن به مدرسه،صد در صد به تربیت و مراقبت و کنترل و مادر نیاز دارن،لذا این موهبت رو ازش نگیر تا جاییکه در توانت هست.




موفق باشید،نی نی هم سلامت باشه ایشالا :gol:
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوستان خوبید؟ من اتفاقی اینجا رو دیدم نمیدونم جای این سوالم اینجا هست یا نه؟ من یک بسره 9 ماهه دارم و الان استخدام شدم کارم بد نیست اما راهم دوره فقط خوبیش اینه رسمی هستم حالا نمیدونم جه کنم از ظرفی بسرم کوجیکه و حس گناه دارم از اونور اگه این کار رو رها کنم دیگه نمیتونم کار بیدا کنم یک جوری اخر شانسمه اداره است و معمولا 4 میرسم خونه به نظر شما جی کنم که برای بسرم بهتر باشه؟ میل به کار کردن خودم رو جی کنم؟ ببخشید که وقتتون رو گرفتم
اجازه بدین تجربه ی زندگی ک خودم از نزدیک شاهد اون هسم رو براتون باز گو کنم :
یکی از بستگان درجه یک ک هم خودش معلم مشاورست و هم خانومش ، با هم ازدواج کردند و در اوایل زندگی صاحب یک دختر شدند .خب نه مادر از کارش دست کشید و نه پدر .هر دوشون سر کار میرفتند .و دختر بچه رو به خونواده مادر سپرده بودند .خوب قاعدتن چون پدر مادر کم تر درگیر این بچه بودند اون دختر بچه با شیوه تربیتی مادر بزرگش بزرگ شد.از طرفی با وجود مشکلاتی هم ک پدر و مادر در بین خودشون داشتند دختر بچه شاهد این درگیری های پدر و مادر شد و به شدت در نوع رشد اون تاثیر گذاشت. دختر بچه به شدت مثل ادم های بزرگ رفتار میکنه .خیلی کم دنبال بازی های بچه گانست.یعنی مثل خیلی از هم سن های خودش رفتار نمیکنه .ینی اگه این دختر بچه رو ببینی و شغل پدر و مادر اون رو هم در نظر بگیری تو دلت میگی خدایا این بچه چرااین طوری بار اومده .
اما از طرفی هم اینو بگم وضعیت مالی خانواده خوبه .اما دختر این وسط به فنا رفته .
داخل پرانتز اینم بگم بعد اون دختر اولی دوتا دختر دیگه بدنیا اومد ک خوشبختانه با درس عبرت گرفتن از اون اولی ، دوتای بعدی خیلی خیلی بهتر شدند و بچه های ناز و خوردنی شدند :D
بلاخره برای بدست اوردن ی چیزی باید ی سری چیزا فدا شن.....
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دوره زمونه به مهدکودک و پرستارم زیاد نمیشه اعتماد کرد. کلیپای مختلفو دیدید؟!. خخخخ. تازه بعضی مهدکودکا به بچه ها شربت سرماخوردگی برا خواب آور بودنش میدن! یامیدادن... اما خب ان شاا...که قابل اعتماد زیاد هست مسلماً.
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
ی پرستار استخدام کن برا بچت بهترین راهه
به نظرم علاقت برا شاغل بودنو نا دیده نگیر چون بعد حسرتش میمونه ب دلت
شما میتونی با همسرت هماهنگ کنی برا این کار
من زنداییم استاد دانشگاهه و الانم داره دکترا میخونه سه تا هم بچه داره و خیلی خوب تربیت شدن
تازه اوضاع زندایی من از شما بدتر بود چون دوتا بچه اخرش دو قلو بودن صبا پرستار ازشون مراقبت میکردو عصرا و شبا خودشون
شما کارتو برو و در ساعتایی ک خونه ای وقتتو صرف بودن با پسرت کن تا کمبودی براش پیش نیاد
من معتقدم نباید زندگی رو تعطیل کرد بلکه باید با برنامه ریزی ب همه جنبه های زندگی توجه کرد

من یادمه بچه بودم یه وقتایی خیلی تنهایی کشیدم ... بخاطر شاغل بودن مامان بابا... دوران طفولیت زیادراضی نبودم ...ولی ......
به مقطع ابتدایی و.. که رسیدم، حاضر نبودم مامانم نره سرکار...چون احساس میکردم اینجوری یه مامان واقعاً تحصیل کرده دارم...خخخ. البته از یه سنی مهدکودک میرفتم اما خب از مهدکودک هم زیاد خوشم نمیومد!.چون امکانات نداشت!.

البته اینم بگم مامان بابام واقعا برامون جبران میکردن. خاطرات خیلی خوبی دارم... الانشم خداروشکر جو صمیمی و شادی داریم.(به آموزشمونم میرسیدن).
 
آخرین ویرایش:

₪آمیتریس₪

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام دوستان خوبید؟ من اتفاقی اینجا رو دیدم نمیدونم جای این سوالم اینجا هست یا نه؟ من یک بسره 9 ماهه دارم و الان استخدام شدم کارم بد نیست اما راهم دوره فقط خوبیش اینه رسمی هستم حالا نمیدونم جه کنم از ظرفی بسرم کوجیکه و حس گناه دارم از اونور اگه این کار رو رها کنم دیگه نمیتونم کار بیدا کنم یک جوری اخر شانسمه اداره است و معمولا 4 میرسم خونه به نظر شما جی کنم که برای بسرم بهتر باشه؟ میل به کار کردن خودم رو جی کنم؟ ببخشید که وقتتون رو گرفتم

سلام عزیزم ...

الان که خیلی کوچیکه ... می تونید از مادر یا خواهرتون و یا مادرشوهرتون کمک بگیرید برای نگه داری ازش... اگر هم نمیشه ، یه مهد کودک نزدیک محل کارتون پیدا کنید ... من یه سال میرفتم مهد نزدیک محل کار مادرم بود و گاهی سر میزد بهم ... شما هم میتونید این کارو بکنید ... بالاخره بالا دستیاتونم آدمن ، شاید بهتون اجازه بدن که یه سری بهش بزنید ...

بعدا هم که بزرگتر شد و به حرف افتاد باید عادتش بدین که هر چی تو مهد میگذره براتون تعریف کنه ... اینجوری هم متوجه میشید شرایطش چجوریه ... هم عادت می کنه به این که همه چیو بذاره کف دستتون :D

مهد رفتن خیلی هم بد نیست ! شما تو خونتون میتونید از همون ساعت چهار تا آخر شب به بچه اتون برسید و وقتی که میره مهد (البته وقتی یکم بزرگتر بشه) با همسن و سالاش ارتباط برقرار می کنه ، بچه ها دوست دارن تو محیطی باشن که همسنشون هم هست ... اجتماعی تر هم میشن ... فردا که بخواد بره دبستان هم مث این بچه لوسا نمیشینه زار بزنه :d فقط یه مهد خوب ببرینش !

ضمن اینکه اگه الان کارتون رو رها کنید ، معلوم نیست 7 سال دیگه که بره مدرسه و شما تو خونه تنها میشید بتونید کار مناسبی پیدا کنید !




دوم اینکه اگر مشکل مالی نداری،پیشنهاد میکنم تا زمانیکه بچه مدرسه نرفته بهتره سرگرم بچه باشی،حیفه این دوران قشنگ رو پسرت از دست بده.»پسر خالم یه بچه داشت نه زنش و نه خودش خونه بودن بخاطر کار، بچه واقعا بد بار اومد، بینهایت شیطون و حرف گوش نکن و اصلا اختیارش کامل دست خودش بود و مادر و پدر هیچ کنترلی رووش نداشتن چون وقتی میرفتن بیرون در رو روی بچه قفل میکردن یا بچه رو میدادن این و اون و بچه هیچ دلبستگی عمیق به پدر و مادرش پیدا نمیکرد

با توجه به شرایط جامعه و ثبات زیادی که داره (!) کسی که الان نیاز مالی نداره ، امکان داره سال بعد خیلی نیاز داشته باشه :d بچه خرج داره عاقــــــــــا :d

نکته بعد این که شیطون بودن بچه ، اصن ربطی به این حرفا نداره ! بستگی داره بچه رو چجوری بار بیارن و خود مادر و پدر بیشتر تاثیر دارن ! پدر و مادر من جفتشون شاغل بودن ولی چون من بچه اول بودم و اینام حساس :دی ... یه سال مرخصی بدون حقوق گرفت ازم نگه داری کرد ... سالای بعدشم دو روز تو هفته مامانم خونه بود و یه روزم بابام ... سه روزه دیگه هم تا ساعت 12-1 پیش خاله و عمه و مامانبزرگام ! فقط یه سال رفتم مهد که دم محل کار مامانم بود ... خیلی هم شیطون بودم .. هیشکیم حریفم نمیشد چون زیادی دوسم داشتن کاری به کارم نداشتن که ناراحت نشم :d ولی برادرم کل 6 سال اول زندگیشو رفت مهد کودک ! به شدت حرف گوش کن ، آروم ، خوش اخلاق .. در کل خیلی از بچگی آقا بود :d البته منم خانوم بودما ولی وقتی خانواده بچگیامونو مقایسه می کنن از اون راضی ترن به خاطر اینکه اصلا شر نبوده :|

و
منظورم اینه که بستگی داره چجوری با بچه برخورد کنی ! محبت زیادی و اینکه همیشه مراقبش باشی هم ممکنه بچه رو شیطون تر و نترس تر بار بیاره چون میدونه که همیشه یکی هست که حامیشه و اگه این اخلاق توش نهادینه بشه بعدا توی مدرسه و جامعه بهش سخت میگذره چون دیگه اون حمایتا نیست ...

ضمنا در مورد دلبستگی ! هر جفتمون دلبستگی داشتیم ولی من وابسته و مامانی نبودم ولی برادرم به شدت بچه مامانش بود http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/biggrin.gif ... اینا بیشتر به ذات بچه ربط داره !

 

t3teknik

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان خوبید؟ من اتفاقی اینجا رو دیدم نمیدونم جای این سوالم اینجا هست یا نه؟ من یک بسره 9 ماهه دارم و الان استخدام شدم کارم بد نیست اما راهم دوره فقط خوبیش اینه رسمی هستم حالا نمیدونم جه کنم از ظرفی بسرم کوجیکه و حس گناه دارم از اونور اگه این کار رو رها کنم دیگه نمیتونم کار بیدا کنم یک جوری اخر شانسمه اداره است و معمولا 4 میرسم خونه به نظر شما جی کنم که برای بسرم بهتر باشه؟ میل به کار کردن خودم رو جی کنم؟ ببخشید که وقتتون رو گرفتم




این مسئله تنها یک راهکار نداره
اول اینکه فاصله شما تا اداره دور هست که باید این کم بشه نه تنها بخاطر بچه بلکه کمک می کنه شما وقت ازاد بیشتری داشته باشید و ...
در وهله دوم باید یک پرستار که از لحاظ روانی نرمال باشه ..
و ...

پیشنهاد می کنم در http://www.hamdardi.net/ مطرح کنید تا مشاوران به خوبی شما رو راهنمایی کنند
 

tiana_mo

عضو جدید
سلام
من یه خواستگار دارم که ازم 9 سال بزرگتره ولی خوشگل و بامزس به نظر شما بعدا مشکلی پیش نمیاد؟
 

Similar threads

بالا