فراق یار

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]از حسادت دل من می سوزد،
از حسادت به کسانی که تو را می بینند!
مثل آن کاسب خوشبخت محل
مثل آن مرد فقیر سر راه
مثل آن همسایه و همکار و رییس
از حسادت دل من می سوزد،
از حسادت به محیطی که در اطراف تو هست
مثل ماه و خورشید ،که تو را می نگرند
مثل آن خانه که حجم تو در آن جا جاریست
مثل آن بستر و آن رخت و لباس که ز عطر تو سرشارند
از حسادت دل من می سوزد،
از حسادت به همه اشیایی که سر و کار تو با آن ها هست
مثل آن تلویزیون که تو هر روز دمی چند به آن می نگری
مثل آن گوشی همراه که همراه تو هست
(یاد آن دوره به خیر که تو را می دیدم )![/FONT]​
 

AUTUMN LEAVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از اینکه به من دروغ گفتی ناراحت نیستم،

از این ناراحتم که دیگر نمی توانم به تو،

اعتماد کنم ..!!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به گمانم یلدا....
ماجرای دختریست ...
که در یکی از شب های زمستان
بخاطر دلتنگی اش ...
یک دقیقه بیشتر از خدا گرفت ...
تا معشوقه اش را در دل شب ...
پیدا کند ...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر در تقدیرت باشد

دنیا هم برای رسیدن به او کوچک است . . .

ولی اگر در سرنوشتت نباشد

حتی در کوچه بن بست هم به همدیگر نمی رسید !
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو بیا تا بوی شب بو پر بگیره تو تنمون
عطر خوب خاک و بارون بشینه تو کوچه ها مون

زیر رگبار غرورت چه عزیزه پر کشیدن
پر زدن تو عطر نرگس رفتن و به خود رسیدن
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كاش اولين آدمهاى روى زمين بوديم
فكرش را بكن
من و تو...
نه ترس از گذشته ات داشتم
نه حسادتى در كار بود
نه چشمى بود و
نه ميدانستيم كه گناه چيست
كاش حوا بودى
كاش "آدم"بودم
كاش "آدم"بودم


علی قاضی نظام
 

حميدرن

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من جه تلخم امشب از تو
کنج این قـفـس نازنـیـنـم

رازقـی کــو , کــو تـرانـه
تـو کجـایی پـس نازنـیـنـم

تو که رفتـی گل خبر شـد
گر گرفت و شعله ور شـد
لـحظـه تر شـد نازنـیـنـم

تو که رفتی باغچه افسرد
بوسه پژمـرد آینه دق کرد
شــاپـرک مـرد نازنـیـنـم

از هـجـوم گریـه گـم شد
غــزل آواز عـشـــق مــا

جـامــه آتـش بـه تـن کرد
پــر پــرواز عـشـــق مــا

تـو که رفتـی از شب من
غــزل و تـرانـه گــم شد

رنگـی از رنگـین کمـان و
پری از پـروانـه گــم شد

بی تو تا من بی تو تا شب
یک غزل کم یک غزل گم

لحظه خالی لحظه خسته
نــه تــرانـه , نــه تــرنـم

تو که رفتـی گل خبر شـد
گر گرفت و شعله ور شـد
لـحظـه تر شـد نازنـیـنـم

تو که رفتی باغچه افسرد
بوسه پژمـرد آینه دق کرد
شــاپـرک مـرد نازنـیـنـم

من جه تلخم امشب از تو
کنج این قـفـس نازنـیـنـم

رازقـی کــو , کــو تـرانـه
تـو کجـایی پـس نازنـیـنـم

بـه کـجـا بــرگـــردم از تـو
بـه چـه سمت بی پناهی

هـر طـرف ورطـه وحشت
هـر طـرف شــط تبـاهـی

بی تو تا من بی تو تا شب
یک غزل کم یک غزل گم

لحظه خالی لحظه خسته
نــه تــرانـه , نــه تــرنـم

تو که رفتـی گل خبر شـد
گر گرفت و شعله ور شـد
لـحظـه تر شـد نازنـیـنـم

تو که رفتی باغچه افسرد
بوسه پژمـرد آینه دق کرد
شــاپـرک مـرد نازنـیـنـم
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از چــه بگــويـمـ وقتـے


دلـتــــ ,


حـتـے از دلتـنـگـے مـهـيـبـــ ايـن روزهــايـم هـــمـ


بـے خبـــــر اســتــــ...؟!!


وقـتـے قــلبـتــــ از ايــن


شــبـــ گـــريـهـ هـــاے پـــائـــيـــزے


هيــــچ نـمـے دانــــد..؟!!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجری رادیو
صبح ها
آنقدر با نشاط میگوید :
صبح بخیر
به امروز لبخند بزن
که
انگار تو آمده ای . . !

ساناز یوسفی
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک قهوه برای تو یکی برای من ...
اما نیستی ....
من هم قهوه ام را نمیخورم ........سرد شد
توی تنهایی خودم کنارت نشستم
نیستی اما حست میکنم
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب ها كه مي خوابي
كمي به من فكر كن
من تمام خواب هايم را
با تو قسمت كرده ام
و سهم من
از با تو بودن
هميشه رفتن است...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شنبه ها،
میزنم بیرون از خانه،
یادت در فکر،
خنده ای بر لب.
یکشنبه ها،
کمرنگ میشود خنده ام...
ندیدنت رنگ خنده که هیچ،
رنگ تمام دنیا را میبرد!
دوشنبه ها خنده محو میشود،
کم کم آرزوی دیدنت،
دور میشود و دورتر!
سه شنبه ها،
غبار تنهایی مینشیند روی صورتم،
دل نگران و عصبی،
بی تابانه زمزمه میکنم:
"وسط هفته شد،
کجا ماند جانمان پس..."
چهارشنبه ها کز میکنم کنج اتاق،
در را قفل میکنم،
فریادی سر میدهم:
"بگویید به دیدنم بیاید!"
پنجشنبه ها میگذرد به بیخوابی،
و آخرین روزنه های امید،
که به خیال دیدنت چنگ میزنند!
جمعه ها،
جمعه ها...
جانا جمعه ها،
فقط بغض است و بس!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو و عطر نفسهای تو من می میرم
تو نباشی ز چه کس جان مضاعف گیرم
رفتنت کشت مرا شاید اگر برگردی
شهریاری شده این عشق و دگر من پیرم
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهش گفتم اینجا چیکار میکنی؟
گفت اومدم که بمونم.
بهش گفتم ولی من دیگه نمیخوامت..دیره..خیلی دیر اومدی..اون موقع باید میموندی..الان دیگه موندنت فایده ای نداره.
گفت کاری میکنم دوسم داشته باشی..درست مث اون روزا
گفتمش اون روزا کسی دوستت داشت که تنها آرزوش تو بودی.الان کسی روبه روته که حتی یادش نمیاد تو یه روزی آرزوش بودی.
گفت تمام تلاشمو میکنم..هرچقد که بگی صبر میکنم
گفتمش نمون..فقط خسته تر میشی..اینجا رو میبینی؟ عین یه رودخونه ی خشکیده خالیه..خالی از تو..خالی از آرزوی اون روزا..خالی ها هم هیچوقت چیزی توشون نیست که قلابت بخواد بدستشون بیاره
گفت پس هیچ راهی نیست که بهم نشون بدی؟ من چیکار کنم ؟
گفتمش چرا هست..
یکیو پیدا کن که الان آرزوی داشتنتو داره.بمون پیشش تا هنوز آرزوشی..تا هنوز به تو فکر میکنه
آدما از اون چیزی که فکر میکنی زودتر خسته میشن.
یه ساعت،یه روز،یه سال، منتظر میمونن ولی انتظار کاری میکنه که رنگ آرزو شسته شه، بعد نقش اون آرزو کمرنگ میشه..کمرنگ و کمرنگ تر.. به خودشون که میان میبینن منتظر چیزی موندن که خیلی وقته دیگه نیاز به داشتنش تو وجودشون خاموش شده..
شاید تو همون ایستگاه انتظار، سوار اتوبوس آرزوهای دیگه شدن و یکی دیگه رو همون جا دیدن و اون آرزوشون شده..
تا دیر نشده برو بچسب به یکی که آرزوشی..کاری کن آرزوش بمونی..
میدونی؟
انتظار آرزوها رو عوض میکنه

روشنک جنتی
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینکه مُدام میگویید،
یکی بیاید و مارا بلد باشد
فقط خودمان را گول میزنیم.
اویی که رفت هرچه بود و نبود
را باخودش بُرد ،
دیگر چیزی ازما نمانـده
که کسی بخواهد بلدش باشد ...

مائده زمان
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمان غارتگـرِ غریـبی است​
همه چیز را بی اجازه می‌برد​
و تنها یک چیز را همیشه فراموش می‌کند ..​
حسِ دوست داشتن تو را ..!:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من برسکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را
باخود به عرش خداوند ببرم...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا هیچ چیز واقعی نیست
نه رفتن تو
نه ماندن من
انگار
یکنفر دارد
ما را خواب میبیند ....

حامد راد
 
بالا