گامهايت، طنين شکفتن را جاری ساخت و دستهايت، چه روشن، تاريکی*ام را دور کرد.
تو آن صداقت محض هستی
که با تک تک نفس*هايت، خشکترين دشتها را به سيراب*ترين بيشه*ها تبدیل کرد
نگاه آسمانی*ات ابرها در خود داشت
و من با اندکی درنگ ، زير قطره* قطره باران محبتت، نهری شدم جاری به سوی دريای عشق
برق چشمانت، سياهی ممتد شبهايم را شکافت.
جوانه اميد را بر شاخه کلامت احساس کردم و بر پيشانی انديشه*ات قرائت کردم
و تو چه زيبا، گل احساسم را بوستانی کردی و کبوتر جانم را آسمانی
سهم من از خدا توئي
تو آن صداقت محض هستی
که با تک تک نفس*هايت، خشکترين دشتها را به سيراب*ترين بيشه*ها تبدیل کرد
نگاه آسمانی*ات ابرها در خود داشت
و من با اندکی درنگ ، زير قطره* قطره باران محبتت، نهری شدم جاری به سوی دريای عشق
برق چشمانت، سياهی ممتد شبهايم را شکافت.
جوانه اميد را بر شاخه کلامت احساس کردم و بر پيشانی انديشه*ات قرائت کردم
و تو چه زيبا، گل احساسم را بوستانی کردی و کبوتر جانم را آسمانی
سهم من از خدا توئي