رفتن...

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گامهايت، طنين شکفتن را جاری ساخت و دستهايت، چه روشن، تاريکی*ام را دور کرد.

تو آن صداقت محض هستی

که با تک تک نفس*هايت، خشکترين دشتها را به سيراب*ترين بيشه*ها تبدیل کرد

نگاه آسمانی*ات ابرها در خود داشت

و من با اندکی درنگ ، زير قطره* قطره باران محبتت، نهری شدم جاری به سوی دريای عشق

برق چشمانت، سياهی ممتد شبهايم را شکافت.

جوانه اميد را بر شاخه کلامت احساس کردم و بر پيشانی انديشه*ات قرائت کردم

و تو چه زيبا، گل احساسم را بوستانی کردی و کبوتر جانم را آسمانی

سهم من از خدا توئي
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی لبخند میزنم
گاهی اشک
لبخند میزنم
به اینکه
مینشینم کنارت
و حضور دارم در کنارت با اینکه خودت حواست نیست
اشک میریزم
انجا که میبینم
غم داری و من حتی نمیتوانم باعث لبخندت شوم
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد
البته
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی"
رسول یونان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بـــــــی خیــــــالت که میشــــــــــــوم ، در کوچــــــــــــه های علـــــــــــــی چـــــــــــــــــپ دنبــــــــــــــــال دلـــــــــــــم می گــــــــــــــــردم !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما ک ِ رفتیم ُ دل ِ شما را هم شکستیم

دیدار ب ِ قیآمت !
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
اَشـک هـایـم زیـادی شــور شـُـده اَنــد
.
.
مـگـر چــِـقــَـدر نــَمـَک بـَر زَخمـَم
پـاشـیـدی و رَفــتــــی
.

.
کــــه اِضـافـه اَش اَز چـشمـانـَم مــیـریــزد..!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـاهــــــــی بــه خـــــــــــــاطـرش

مــــــــــانـدن را تـحـمـــــــل کــــن

رفتن از دست "همـــه" برمی آید ...!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همسفر هر جا كه هستي با تو رفتن آرزومه

سخته راه رفتن اما پاي غم موندن حرومه


اگه باشي رها ميشم كبوتر دعا ميشم


اگه باشي غم ندارم بي تو همدم ندارم


تو هموني كه پا به پات هر چي غمه جا ميزارم


هر چي غمه جا ميزارم پا روي دنيا ميزارم


دست دلم رو ميگرم تو دست فردا ميزارم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
رفتن
حس زیبایی ندارد
اخر هر کسی
میتواند
به سادگی
برود
ماندن
سخت هست
من
ماندن برگزیدم
اخر
دوست دارم
سختیها را
به زانو
بیاورم
پس ماندن زیباترین انتخاب هست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خداحافظ...
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصه‌ی تلخ جاده و آن راه بلند...
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
و من مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
و تو را بدرقه کردم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ميرم از شهر تو با يه کوله بار از خاطره
دل من مونده پيشت گرچه پاهام مسافره
ميگذره همراه جاده ياد تو از تو خيالم
توي راه دریغ از ابری که بباره واسه حالم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت همیشه بد نیست
گاهی
دیگر
توان نداری
حرف بزنی
پس سکوت میکنی
تا
مبادا
مزاحمتی باشد
سخن گفتنت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما که رفتیم ولی یادت باشه دیوونه بودیم

واسه تو یه عمر اسیر تو کنج میخونه بودیم

ماکه رفتیم ولی خوب موندی سر قول و قرار

خوب رها کردی دسامو توی اول بهار

ماکه رفتیم ولی مزد دستای ما این نبود

دل ما لایق اینکه بندازیش زمین نبود

ما که رفتیم ولی چشم تو عجب نگاهی داشت

جمله های پر عشق تو چه وعده هایی داشت

ماکه رفتیم ولیکن قدرتو دونسته بودیم

بیشترم خواسته بودیم ولی نتونسته بودیم

ماکه رفتیم توبرو دنبال طالع خودت

ببینم سال دیگه کی میاد تولدت ؟

ماکه رفتیم دل ندیم دیگه به عشق کاغذی

لاقل میومدی پیشم واسه خدافظی!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میگویند رفتن ساده ترین کار دنیاست
اما من میگویم سخت هست
اما ماندن سخت ترین کار دنیاست
اخر همیشه ماندن با درد همراه هست اما
میشود ماند
کنار همان کس که دوسش میداری حال
هر چه او اخم کند یا تشر بزند
چه فرقی میکند
کنارش میمانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید اگه بدونم دیگه منتظر نمونم که عقربه های ساعت بودنمو محکوم کنن
منم میرم
همونطور که از یادت رفتم
میرم تا دیگه سنگینیه بغضامو تو گلوم تحمل نکنم
تا اون همه خاطره رو به دوش نکشم . شکستم زیر این خاطره ها
 

70arezu

عضو جدید
حــرف هــايــت بــوي رفــتن مــيداد . . امــــا مــــن کاش ســرما نخورده بودم . . !
 

70arezu

عضو جدید
حـرفت که مـي شود با خـنده مي گويم : يـادش بـخـير ، فــرامـوشـش کـردم ... اما نـميدانـنـد هـــنوز هـم کـسي اشــتباه تـماس ميـگـيرد سست مـيـشـوم که نـکند تـــــو بـاشـي ....
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پیاده می روم... تمام جاده هایی که به تو ختم می شوند... وقتی آسمان بوی باران نمی دهد؛ چشمانم را ابری می کنم بر پوشش آسمانت ... و آنچنان می گریم که تا آخر پاییز باران ببارد! تنها...! به من بگو که کجای جاده در انتظارم نشسته ای...؟!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط رفت...

فقط رفت...

بدون کلامی که بوی عشق دهد...



فقط رفت...

بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد...



فقط رفت...

بدون بوسه ای...



فقط رفت...



و من شنیدم که توی دلش گفت:



راحت شـدم ...
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

همیشه دوست دارم به شیوه خودم جفت واژه ها ر ا بخوانم...
مثلا
امیدی که در "رفت و آمد" هست را به اضطراب "آمد و رفت"ارجح می دانم!
ولی بین خودمان بماند که در مورد تو به تک واژه ماندن امیدوارترم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبی که رفتی و شد بی تو در به در چشمم

هزار کوچه تمنا نشست در چشمم

تو در نگاه افق گم شدی و فهمیدم

نمی رسد به تماشای تو دگر چشمم

نمی شود به تو احساس خشک و خالی داشت

سرود نام تو را با صدای تر چشمم

به یاد گوشه ی چشمت پرید و پرپر زد

به گوشه ی قفس ٫ ای گوشه ی جگر چشمم

و سیب سرخ دلت فسمت رقیبان شد

نچید میوه از این اشک بی ثمر چشمم

بیا و بر لب چشمان خویش مستم کن

که ساغری به سلامت کشد به سر چشمم

خبر از آمدنت آمد و ترانه شدم

خدا کند نزند باز بدنظر چشمم

چرا به ناله ببندم غزل غزل خود را

منی که بالب فریاد چشم در چشمم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اگر دوستش میداری کنارش بمان
و تنهایش نگذار
وگرنه رفتن ساده هستش
پس میمانم کنارت
به این امید که
فرا بگیرم
عشق زیباترین هدیه ایست که
خدایم تقدیمم کرده و
تنها
به تو محبوبم
تقدیم میکنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=mj_furat]حـــالم گرفتــــه از این شــهرکــــه آدم هایـش همچــون هوایش ناپایــدارنــد . . .گــاه آنقـــدر پــاک کــه باورت نمی شود گـــــاه آنقــــدر آلـــوده که نفســت می گیـــرد . .
[/FONT]
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دست کم بخاطر من دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو
دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
...

هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبور که نیستی بمانی ...

ولی نرو


مهدی فرجی
 

70arezu

عضو جدید
به پشت سر نگاه می کنم

شاید هنوز کسی مرا دوست داشته باشد

اما افسوس....

همه کا سه ی آب به دست منتظر رفتن من هستند
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دهان که به سخن باز کرد
بوی رفتن را احساس کردم !
و من چه کودکانه فکر می کردم
با آدامس نعنایی...
می شود سرنوشت را تغییر داد !!!

میلاد تهرانی
 
Similar threads

Similar threads

بالا