رد پای احساس ...

sar sia

کاربر بیش فعال
اشک و باران با هم از روی نگاهش می‌چکند


او سرش را می‌برد پایین … خیابانِ شلوغ


عابران مانند باران در زمین گم می‌شوند


او فقط می‌ماند و چندین خیابانِ شلوغ


او فقط می‌ماند و دنیایی از دلواپسی


با غمی بر شانه اش سنگین… خیابانِ شلوغ


“نجمه زارع”
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودم اگه دلت گرفتست

کنج دلم جا واسه ی دلت هست

شاید دلت خواست و پاهات نیومد

یا شایدم دلت باهات نیومد

هرچی که بود بذار که گفته باشم

هرجا که هست دلت منم باهاشم❤
 

sar sia

کاربر بیش فعال
به زندان رفته میفهمد غم و تلخی دوران را
به صحرا رفته میفهمد غم گرگ بیابان را
نوازش میکند مارا در آغوش وطن هستیم
به غربت رفته میفهمد صفای خاک ایران را
میان کفر و دین جنگست و این میدان خونخواهیست
به جبهه رفته میفهمد شجاعت‌های مردان را
ملامت میکنم هردم مقام حاکم پست را
زمین افتاده میفهمد چو قدر تکّهٔ نان را
جفا کردن وفا دیدن تِم نامردی و مردیست
خدای معرفت داند جفای نارفیقان را
شکستن ، آبرو بردن نباشد مسلک لوطی
شرور بی صفت داند شرارتهای نادان را
چگونه شرح دهم خوبی نه رسمش ، اسم آن باقیست
چو مرد نیک میفهمد سرشت پاک خوبان را
قضاوت کردنت پیشکش کمی قاضی خجالت کش
نمیفهمی ، نمی‌دانی تو حال و روز یزدان را
یزدان ماماهانی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به انگشت نخی خواهم بست............!!
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر گفتم نرو بارون میباره
چقدر گفتم دلم طاقت نداره
چه شب هایی که تا صبح گریه کردم
نشد یه شب منو راحت بذاره
چقدر گفتم نرو دیوونه برگرد
توی این خونه نمیشه بی تو سر کرد
نمیفهمی یعنی چی اشک یه مرد
هیشکی اینجوری این دلو له نکرد
برو لعنتی هیچ موقع برنگرد
چه کارا که عشق تو با من نکرد
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تـــــو باید باشی تا کم نیاورم...
باید باشی تا فراموش نکنم...
نفس کشیدن را...
عشق را...
زندگی را...
بودن را...
تــــــو باید باشی...
تا حریرِ نگاهت را...
بپیچم دورِ تنهایی های دلم ودلگرم شوم...
باید باشی...
تا دلم آسمان را...
پرواز را...
لمس کند...
نفس بکشد...
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
💕صدایم ڪن،
💕نگاهم ڪن،
💕ڪہ عشقت
💕ڪرده ویرانم...


💕دو چشمان
💕قشنـــــگت ،
💕آتشۍافڪنده
💕بــر جانـــــم...


💕تو اے مـــہ
💕روے زیبایم ،
💕بڪش دست
💕نوازش را...


💕ڪہ همچون
💕بره آهویۍ ،
💕دوچشـــــمت
💕 ڪرده حیرانم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بیـــــا نگذریم
بیـــــا سرِ دل دادن و
دوست داشتنمان بمانیم
بیـــــا دور نباشیم
و دوستی کنیم
بیـــــا نگرانِ هم باشیم
اصلا بیـــــا
تا زنده‌ایم
صاحبِ هم باشیم،،
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا