رد پای احساس ...

sar sia

کاربر بیش فعال
مانند غـریـقی کــه پر از وحـشت آب است
می گردم و دستم پی یک تکه طناب است
دلتنگی و تنـهایی و انـدوه و صـبوری
این عاقبت تیره ی یک عاشق ناب است
آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است
یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است
زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است
یک جمله بگو دلبرکم ! ... حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و ... دنبال جواب است
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عالیجناب شب بیداریهایم
دل آزردگیم را محبوس میکنم پشت سیاهی شب...
بی آنکه نفرینت کنم
با تمام عذابی که میکشم...
باز هم دعاگوی آن گرمی لبخندت هستم
حتی اگر برای غیر باشد
آیا اجازه هست امشب کمی بیشتر از همیشه به شما فکر کنم؟!


یلدا کولیوند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گاهی "گذشت" میکنم
گاهی "گذر"
"بخشیدن" دیگران
دلیل ضعیف بودن
من نیست ....

آنها را "می بخشم"
چون انقدر قوی هستم
که می دانم آدم ها
"اشتباه می کنند"..
بزرگترین "هدیه"
گذشت به ما
"آرامش داشتن"
خود ماست....
 

sar sia

کاربر بیش فعال
زمین شناس ِ حقیری تو را رصد می کرد
به تو ستاره ی خوبم، نگاه ِ بد می کرد

کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم
کسی که محو ِتو می شد، مرا لگد می کرد

تو ماه بودی و بوسیدنت نمی دانی
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد

بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد؟

چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد

کنون کشیده کنار و نشسته در حجله
کسی که راه شما را همیشه سد می کرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
‏شنیده‌ام که درخت از درخت باخبر است
‏و من گمان دارم
‏که سنگ هم از سنگ.
‏و ذره ذره عالم که عاشقان همند
‏مگر دل تو که بیگانه است با دل من
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قول داده ام گاهی

هر از گاهی

فانوس یادت را میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچله روشن کنم

خیالت راحت

من همان منم

هنوز هم در این شبهای بی خواب و بی خاطره میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم

اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد...
 

sar sia

کاربر بیش فعال
به جاي گريه : بر قبرم ، بكش با خون دل دستي
كه تنها قسمتش زنجير بود ، از عالم هستي
نه غمخواري ، نه دلداري ، نه كس بودم در اين دنيا
در عمق سينه ي زحمت ، نفس بودم در اين دنيا
همه بازيچه ي پول و هوس بودم در اين دنيا
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمها فریاد نمی کند
حتی اقرار هم نمی کنند
که کم آورده اند و محتاج اند به حضور و نگاه و حرف های کسی...
آدم ها وقت نیاز ، سکوت می کنند‌ ، درد می کشند و در خویش می میرند
و خیابان ها این روز ها پر است از کالبدهای
متحرکی که آدم های مرده ی درونشان را حمل می کنند...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
محبوبم!
در پاییز اینجا باغ‌ها تا صبح،
تا طلوعِ آفتاب بازند.
ای عقل مهلت بده این پاییز هم پاییزی کنم،
از سال دیگر عاقل خواهم شد.
محبوب من ..
فردا صبح زود آفتاب برمی‌گردد
و زندگی شروع می‌شود.
پنجره‌ها، کوچه‌ها، خیابان‌ها و میدانگاهی‌ها
همه روشن می‌شود و بر تاریکی نور می‌پاشند.
و یادِ تو کوران می‌کند...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بارون داره هدر میشـــه
بیا با من ، قـــدم بزن
دلم داره پَر میزنه ، واسه تو وُ قدم زدن
وقتی هوا بارونیه، دلم برات تنگ میشه باز
نمی دونی توو این هوا ، چشـات چه خوش رنگ میشه بـــاز
بارون ، هواتو داره
رنگِ چشاتوُ داره
قدم زدن توو بارون ، با تو چه حــــالی داره
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نم نم باران که میزند دل
تنگم هوایی می شود...
تو را میخواهد
برای قدم زدن عاشقانه
در خیابان های شهر
زیر چتر هزار رنگ پاییز که
دلبری میکند از هر دل عاشقی ...🌹
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا