دانشمند فراموش شده _ آخه چرا ؟؟؟؟؟ خدايش چرا

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاثیر گذار ترین خاطره من از پروفسور حسابی:

بعد از اینکه ایشان در آمریکا و در دانشگاه پرینستون به قلّه افتخارات و علم و دانش می رسند و در کرسی اینشتین مشغول تحقیق می شوند و... ناگهان تصمیم می گیرند که به ایران باز گردند، این در شرایطی است که وضعیت علمی ایران در این دوره واقعاً تاسف بار است ، به حدّی که وزیر فرهنگ وقت (فرهنگ و آموزش و پرورش و آموزش عالی) با توجّه به پیشوند «دکتر» در نام ایشان پیشنهاد می کند که یک مطب تاسیس کنند. وقتی استاد به وزیر می گویند که دکترای ایشان در زمینه فیزیک است او می پرسد : «فیزیک یعنی چه؟». و استاد برای اینکه به او بر نخورد می گویند فیزیک همان شیمی است! در آن روزها چیزی به نام مهندس ایرانی ، نه وجود داشته و نه در مخیله سران مملکت می گنجیده است . هر وقت صحبت از مهندس می شد می گفته اند که مهندس باید از فرنگ بیاوریم ولی پول کافی نداریم. در این شرایط است که دکتر حسابی در ایران برای اوّلین بار برای تربیت مهندس راه و ساختمان، «مدرسه مهندسی ایران» را در یک اتاق تاسیس می کنند. و بعدها دانشگاه تهران را با دوندگی و تلاش عجیبی پایه گذاری می کنند ، دیدگاه این مرد جالب است وی می توانست در آمریکا بماند و علم را «به اندازه یک نفر» پیش ببرد ، البتّه چه بسا مانند آلفرد نوبل (مخترع دینامیت، البته برای استفاده در معادن!) و یا اینشتین (در مورد بمب اتمی) پس از سالها زحمت صادقانه و انسان دوستانه ناگاه متوجه می شد که از حاصل عمرش چطور در راه خدمت به انسانها و انسانیت استفاده می شود! امّا او به ایران بر می گردد و شروع می کند به ساختن زیر ساخت های علمی، اگر او آن روز دانشگاه تهران را تاسیس نکرده بود معلوم نبود ما امروز چند سال عقب تر از این بودیم.

نباید تصوّر کرد که در ایران به ایشان خیلی خوش می گذشته و به خاطر تحصیلاتشان امکانات رفاهی ویژه ای داشته اند ، در این مورد چند نمونه ذکر می کنم :

در ابتدای ورود به ایران مدت نسبتاً زیادی بیکار بودند، چون هرجا می رفتند، به ایشان می گفتند که ما برای شما کاری نداریم ، در حالی که استاد علاوه بر دکترای فیزیک، چندین (نه چند!) مدرک مهندسی و پزشکی داشتند. کم کم بر اثر بیکاری اوضاع زندگیشان داشت مثل دوران کودکیشان می شد.

بعد از مدّتی موفّق می شوند در وزارت طرق (راه و ساختمان) به عنوان مهندس استخدام شوند. اولّین ماموریت ایشان اینگونه بوده که 3 تفنگچی و 5 الاغ به ایشان می دهند تا با وسائلی که خودشان از اروپا آورده اند راه بندر لنگه به بوشهر را نقشه برداری کنند! که البتّه (به گفته نخست وزیر وقت) این ماموریت نبوده، چون نمی خواسته اند که در تهران مهندس بالای سرشان باشد استاد را اینطوری دست به سر کرده اند! امّا ایشان با اراده عجیب خود، پس از دو سال راهپیمائی در بیابانهای ایران، به تهران باز می گردند. امّا زمانی که نقشه ها را پیش معاون وزیر می برند، او که از نقشه سر در نمی آورده در جواب توضیحات پر شور استاد روی نقشه ها می گوید : «رفته ای دو سال برای خودت گشته ای حالا آمده ای روی کاغذها خط خطی کرده ای جلوی من گذاشته ای؟»



شما بودید چه می کردید؟:que::que::que:


من بودم ويزر وقت رو ميگرفتم زير مشت و لگد ، انقدر ميزدم كه به باباش بگه ننه جون

خدايش مرد بوده كه تو ايران مونده ، من بودم ميرفتم ديگه پشت سرم هم نگاه نميكردم
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز


نباید تصوّر کرد که در ایران به ایشان خیلی خوش می گذشته و به خاطر تحصیلاتشان امکانات رفاهی ویژه ای داشته اند ، در این مورد چند نمونه ذکر می کنم :

در ابتدای ورود به ایران مدت نسبتاً زیادی بیکار بودند، چون هرجا می رفتند، به ایشان می گفتند که ما برای شما کاری نداریم ، در حالی که استاد علاوه بر دکترای فیزیک، چندین (نه چند!) مدرک مهندسی و پزشکی داشتند. کم کم بر اثر بیکاری اوضاع زندگیشان داشت مثل دوران کودکیشان می شد.

بعد از مدّتی موفّق می شوند در وزارت طرق (راه و ساختمان) به عنوان مهندس استخدام شوند. اولّین ماموریت ایشان اینگونه بوده که 3 تفنگچی و 5 الاغ به ایشان می دهند تا با وسائلی که خودشان از اروپا آورده اند راه بندر لنگه به بوشهر را نقشه برداری کنند! که البتّه (به گفته نخست وزیر وقت) این ماموریت نبوده، چون نمی خواسته اند که در تهران مهندس بالای سرشان باشد استاد را اینطوری دست به سر کرده اند! امّا ایشان با اراده عجیب خود، پس از دو سال راهپیمائی در بیابانهای ایران، به تهران باز می گردند. امّا زمانی که نقشه ها را پیش معاون وزیر می برند، او که از نقشه سر در نمی آورده در جواب توضیحات پر شور استاد روی نقشه ها می گوید : «رفته ای دو سال برای خودت گشته ای حالا آمده ای روی کاغذها خط خطی کرده ای جلوی من گذاشته ای؟»



شما بودید چه می کردید؟:que::que::que:

می گفتم خاک بر سر من و کل ملت ایران که توی بیسوادِ ابلهِ ...... تو این مملکت کاره ای باشی:razz::mad:
 

paint

کاربر فعال
درسته هم ولايتي

واقعا اينه درس نميخونيم تا در پيشرفت علم سهيم باشيم ، درس ميخونيم شكم گرسنه خودمون رو سير كنيم

همه واسه آينده كاري درس ميخونن
هم ولايتي آخه اگه براي شكم گشنه يا كار هم خوب و درست درس مي خونديم خو الان ايران اينجوري نبيد
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حس می کنم استارتر محترم هم کمی بدبینانه به قضیه نگاه کردن، کمتر کسی هست که دکتر حسابی رو به عنوان یه افتخار ایرانی نشناسه...
البته همه می دونیم این که ما تو ذهنمون به جناب دکتر فکر کنیم و به یادش باشیم،هم کاری رو از پیش نمی بره!!!
من کاملا قبول دارم که نخبگان در حدی که شایسته است، در کشور حمایت نمی شن و این از کوتاهی مسولان گرامی(!) هست.... ولی هرکدوم از ما چکاری می تونیم انجام بدیم....؟
------------------------------
انسان برای انتخاب راهش الگوپذیره ، ایشون به نظر من یک الگوی کامل هستن،و البته کاملا سازگار با فرهنگ و جامعه ایرانی،
علاوه بر شخصیت بسیار برجسته ، از خودگذشتگی، اراده، اخلاق، شخصیت و ایستادگی در برابر مشکلات (من جمله مشکلاتی که در کودکی سر راهشون بود، و ندیدم توی پستی که سرگذشتشون ذکر شده، بهش اشاره بشه) و .... ویژگی هایی هستن در کردار ایشون مشهوده و قابل تحسین!
حداقل کاری که هرکدوم از ما می تونیم انجام بدیم، معرفی بیشتر و کامل ایشون هست....
-----------------------------
دیگه اینکه خیلی از کسانی که قراره کار علمی انجام بدن، با مشکلات مالی مواجه هستن، ما برای کسی که بی سرپناهه، کسی که یتیمه و... کمک مالی می کنیم، قصدم مقایسه نیست، ولی اگر برای پیشرفت نخبگانمون هم کمی همت کنیم، شاید اون بی سرپناه هم وضعش بهتر بشه!

پسری رو می شناسم که سال پیش کنکور داشت، از لحاظ اوضاع اقتصادی اگر بگم اونقدر فقیرن که احتمالا شبهایی رو گرسنه می خوابید، اغراق نکردم، چه برسه به کلاس کنکور و جزوه و کلاس خصوصی و ...
فقط با اراده خودش و با وجود مشکلات فراوان درسشو خوند و همون سال اول پزشکی دولتی قبول شد...
قبل از شروع کلاساش برای مهیا کردن هزینه هاش تدریس خصوصی میزاشت!!!

خب، چرا ماها از اینها حمایت نمی کنیم، اگر همین نمونه کمی اوضاع بهتری داشت، به کجا می رسید به نظرتون؟
-----------------------------
بعد هم خود ماها، چندتا از درسامونو می خونیم تا پاس می کنیم و چند تا رو پاس می کنیم تا "یاد بگیریم"؟
----------------------------

من بودم ويزر وقت رو ميگرفتم زير مشت و لگد ، انقدر ميزدم كه به باباش بگه ننه جون

خدايش مرد بوده كه تو ايران مونده ، من بودم ميرفتم ديگه پشت سرم هم نگاه نميكردم
اگه ما قدر ایشون نبوغ نه، فقط صبر و اخلاق داشتیم، اوضاعمون این نبود.....
 

mahz

کاربر حرفه ای
هم ولايتي آخه اگه براي شكم گشنه يا كار هم خوب و درست درس مي خونديم خو الان ايران اينجوري نبيد

نیازی نداره کسی که برای کار درس میخونه چیزی یاد بگیره فقط مدرک رو میخواد احسان جان
مگه کار شما با مدرکتون مرتبطه زمین تا اسمون فرقشه
 

CRYSTALIN

عضو جدید
سلام کار زیبایی بود ولی هدف چیه بهترنیست علاوه بر قدردانی نکات مثبت زندگی این گونه افراد رو به زندگیهامون اضافه کنیم تاایران هزاران نفر (حسابی) داشته باشدویااین که اگر صدسال پیش بودیم چکار میکردیم حالا که هستیم پلی که اونها ساخته اند با مشکلات فراوان ما خراب نکنیم
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام کار زیبایی بود ولی هدف چیه بهترنیست علاوه بر قدردانی نکات مثبت زندگی این گونه افراد رو به زندگیهامون اضافه کنیم تاایران هزاران نفر (حسابی) داشته باشدویااین که اگر صدسال پیش بودیم چکار میکردیم حالا که هستیم پلی که اونها ساخته اند با مشکلات فراوان ما خراب نکنیم


سلام

ببخشيد خيلي خيلي دير جواب ميدم ، بعد چند ماه

هدف من از زدن اين تاپيك شادي روح دكتر و تلنگري بر دوستان تا شايد بيشتر به دنبال علم با ادب باشيم
 

felor

عضو جدید
وای که چه خوب گفتی مرسی.من که عاشقشم.تا حالا 4بار رفتم خونش.پیشنهاد میدم حتما برید. معماریش کار خود استاده(روحش شاد و قرین آرامش) و وسایلاش...از هر چیزی بهترین استفاده رو کرده.
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای که چه خوب گفتی مرسی.من که عاشقشم.تا حالا 4بار رفتم خونش.پیشنهاد میدم حتما برید. معماریش کار خود استاده(روحش شاد و قرین آرامش) و وسایلاش...از هر چیزی بهترین استفاده رو کرده.

منم خيلي دوستش دارم


با اينكه چندين سال در غرب تحصيل كرد اما هميشه اصالت خودش رو حفظ كرد
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطمئنم اگر دکتر حسابی یه فرد معمم بود تا حالا چند تا فیلم و سریال از رو زندگیش ساخته بودند و شونصد بار از تلویزیون پخش کرده بودند !
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطمئنم اگر دکتر حسابی یه فرد معمم بود تا حالا چند تا فیلم و سریال از رو زندگیش ساخته بودند و شونصد بار از تلویزیون پخش کرده بودند !

آره واقعا جا داره از فيلم بسازند

نميدونم چرا مثل بقيه توي بوق و كرنا نيست
 

NILUFAR2

عضو جدید
بچه ها آرامگاهشونم تفرشه! بیاین خوشحال می شیم! کاش اسم دانشگاه ما هم از دانشگاه تفرش به دانشگاه پروفسور حسابی تغییر نام بده!!!!!!!!!!!!!!
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها آرامگاهشونم تفرشه! بیاین خوشحال می شیم! کاش اسم دانشگاه ما هم از دانشگاه تفرش به دانشگاه پروفسور حسابی تغییر نام بده!!!!!!!!!!!!!!

آره ، خيلي خوب ميشه اگه تغيير نام بدن

درخواست بديد
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگینامه شخصیشو خوندین؟


متاسفانه به صورت كامل مطالعه نكردم


توي اين تاپيك برخي هاش ذكر شد ، برخي هم دوستان گفتند

برخي هم گوشه كنار روزنامه ها با خط ريز ، خوندم


به طور كامل نشده
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه به صورت كامل مطالعه نكردم


توي اين تاپيك برخي هاش ذكر شد ، برخي هم دوستان گفتند

برخي هم گوشه كنار روزنامه ها با خط ريز ، خوندم


به طور كامل نشده
تو ایران خیلی اذیتش کردند به همین خاطر از ایران فرار کرد
خودش تو کتابش اعلام کرده بود
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره

متاسفانه

اين چيزا رو ياداور نشيم بهتره ، كمي ننگ داره :redface:
میگفت بخاطر یک پروژه ای منو 3 ماه تمام تو کویر ایران اینور و اونر بردند حتی نون نداشتیم بخوریم وقتی نحقیقمون تموم شد حتی نخوندنش گفتند مطلعه میکنیم بهتون خبر میدیم و هیچ وقت خبر ندادند
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگفت بخاطر یک پروژه ای منو 3 ماه تمام تو کویر ایران اینور و اونر بردند حتی نون نداشتیم بخوریم وقتی نحقیقمون تموم شد حتی نخوندنش گفتند مطلعه میکنیم بهتون خبر میدیم و هیچ وقت خبر ندادند

تاسف داره


به نقل از دوستان :


تاثیر گذار ترین خاطره من از پروفسور حسابی:

بعد از اینکه ایشان در آمریکا و در دانشگاه پرینستون به قلّه افتخارات و علم و دانش می رسند و در کرسی اینشتین مشغول تحقیق می شوند و... ناگهان تصمیم می گیرند که به ایران باز گردند، این در شرایطی است که وضعیت علمی ایران در این دوره واقعاً تاسف بار است ، به حدّی که وزیر فرهنگ وقت (فرهنگ و آموزش و پرورش و آموزش عالی) با توجّه به پیشوند «دکتر» در نام ایشان پیشنهاد می کند که یک مطب تاسیس کنند. وقتی استاد به وزیر می گویند که دکترای ایشان در زمینه فیزیک است او می پرسد : «فیزیک یعنی چه؟». و استاد برای اینکه به او بر نخورد می گویند فیزیک همان شیمی است! در آن روزها چیزی به نام مهندس ایرانی ، نه وجود داشته و نه در مخیله سران مملکت می گنجیده است . هر وقت صحبت از مهندس می شد می گفته اند که مهندس باید از فرنگ بیاوریم ولی پول کافی نداریم. در این شرایط است که دکتر حسابی در ایران برای اوّلین بار برای تربیت مهندس راه و ساختمان، «مدرسه مهندسی ایران» را در یک اتاق تاسیس می کنند. و بعدها دانشگاه تهران را با دوندگی و تلاش عجیبی پایه گذاری می کنند ، دیدگاه این مرد جالب است وی می توانست در آمریکا بماند و علم را «به اندازه یک نفر» پیش ببرد ، البتّه چه بسا مانند آلفرد نوبل (مخترع دینامیت، البته برای استفاده در معادن!) و یا اینشتین (در مورد بمب اتمی) پس از سالها زحمت صادقانه و انسان دوستانه ناگاه متوجه می شد که از حاصل عمرش چطور در راه خدمت به انسانها و انسانیت استفاده می شود! امّا او به ایران بر می گردد و شروع می کند به ساختن زیر ساخت های علمی، اگر او آن روز دانشگاه تهران را تاسیس نکرده بود معلوم نبود ما امروز چند سال عقب تر از این بودیم.

نباید تصوّر کرد که در ایران به ایشان خیلی خوش می گذشته و به خاطر تحصیلاتشان امکانات رفاهی ویژه ای داشته اند ، در این مورد چند نمونه ذکر می کنم :

در ابتدای ورود به ایران مدت نسبتاً زیادی بیکار بودند، چون هرجا می رفتند، به ایشان می گفتند که ما برای شما کاری نداریم ، در حالی که استاد علاوه بر دکترای فیزیک، چندین (نه چند!) مدرک مهندسی و پزشکی داشتند. کم کم بر اثر بیکاری اوضاع زندگیشان داشت مثل دوران کودکیشان می شد.

بعد از مدّتی موفّق می شوند در وزارت طرق (راه و ساختمان) به عنوان مهندس استخدام شوند. اولّین ماموریت ایشان اینگونه بوده که 3 تفنگچی و 5 الاغ به ایشان می دهند تا با وسائلی که خودشان از اروپا آورده اند راه بندر لنگه به بوشهر را نقشه برداری کنند! که البتّه (به گفته نخست وزیر وقت) این ماموریت نبوده، چون نمی خواسته اند که در تهران مهندس بالای سرشان باشد استاد را اینطوری دست به سر کرده اند! امّا ایشان با اراده عجیب خود، پس از دو سال راهپیمائی در بیابانهای ایران، به تهران باز می گردند. امّا زمانی که نقشه ها را پیش معاون وزیر می برند، او که از نقشه سر در نمی آورده در جواب توضیحات پر شور استاد روی نقشه ها می گوید : «رفته ای دو سال برای خودت گشته ای حالا آمده ای روی کاغذها خط خطی کرده ای جلوی من گذاشته ای؟»







در صفحات قبلي دوستان نقل كردند
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر مهدی زارع
روزنامه اعتماد www etemaad ir

"دکتر حسابی همچنان شایسته تقدیر است به تازگی در برخی سایت ها و رسانه های ایران به داستانی مربوط به سفره هفت سین مرحوم پروفسور محمود حسابی استاد فقید فیزیک دانشگاه تهران در دانشگاه پرینستون و حضور آلبرت اینشتین و جمع مهمی از فیزیکدانان هم عصر او سر این سفره اشاره شده و به طور گسترده یی تصویری که مربوط به آلبرت اینشتین و کورت گودل (ریاضیدان بزرگ) است، به عنوان تصویر اینشتین و پروفسور حسابی معرفی شده است،(متن بالا) البته در مورد ماجرای سفره هفت سین نیز به خاطرات مهندس ایرج حسابی استناد شده که با رجوع به سایت بنیاد حسابی چنین خاطره و عکسی را آنجا ندیدم و اساساً نمی دانم انتساب این مطالب به مهندس ایرج حسابی چقدر به واقعیت نزدیک است. ولی به هر حال بیان عمدتاً اغراق آمیزی که ایشان برای توصیف فعالیت های مرحوم پدرشان به کار می برند، چه بسا در اشاعه این نوع مطالب به نام ایشان کمک کرده باشد. به هر حال این تصویر آلبرت اینشتین و کورت گودل را در اینجا آورده ام تا دیگر کسی رجوع اشتباه به آن در وب سایت های فارسی زبان ندهد. مطالب مربوط به این عکس را هم در آدرس لینک http://www.braungardt.com/Physics/Einstein/Einstein.htm) می توانید ببینید (عمدتاً در مورد اینشتین).
واکنش به این موضوع نیز از سوی دکتر رضا منصوری استاد فیزیک دانشگاه شریف و شخصیت برجسته علمی کشور در مجله نجوم، شماره فروردین و اردیبهشت 88 چاپ شده که همگان را به خواندن آن تشویق می کنم. ولی نکته من در این یادداشت آن است که با بیان مطالب اغراق آمیز، نمی توانیم به توسعه علمی کمک کنیم. اینکه یک دانشمند در مراحلی از کارش با اشخاص مهم و درجه اول دیدار داشته باشد و ما آن را به صورت یک داستان به صورت همکاری و تبادل نظر و هم ارزی دانشمند هموطن مان و در نهایت تزریق حس بی دلیل برتری استاد هموطن از شخصیت شناخته شده جهانی درآوریم، کمکی به رشد و ترویج علم در ایران نمی کند که هیچ، به رواج غیرعلم و شبه علم در میان جوانان می انجامد. علم با شبه علم فرق دارد و با صرف احساسات بی پایه نیز نمی توان دستاوردهای دیگران را مال خود کرد. البته هر شاخه از علم بزرگان و دانشمندان و دانشگران خاص خود را دارد بنابراین مطالبی که مورد تایید اصحاب نظر در آن شاخه از علم نباشد، جایگاهی نیز در آن حوزه تخصصی ندارد. ضمناً وب سایت های فارسی نیز بد نیست قبل از انعکاس هر مطلب، حداقل در همین اینترنت صحت و سقم آن را جست وجو کنند. جایگاه واقعی دانشمندان و دانشگران، به ویژه آنها که از نسل اول متخصصان ایرانی تحصیلکرده در خارج از کشور (بیشتر اروپا) بوده اند، باید از زاویه بنیانگذار و ایجادکننده بودن آنها مورد توجه قرار گیرد. قبل از این نسل، عملاً هیچ زیرساخت علمی مدرنی در کشور وجود نداشته است و آنها (مردانی همچون مرحوم دکتر حسابی) افرادی بوده اند که با زحمت بسیار به ایجاد دانشگاه، دانشکده و مراکز پژوهشی در ایران همت گمارده و این زحمات را هنگامی متحمل شده اند که کمتر مسوولی در کشور اساساً معنی دانشگاه و دانشکده را متوجه می شد. (به ماجرایی توجه کنید که مرحوم دکتر حسابی برای طرح پیشنهاد تاسیس دانشگاه در زمان پهلوی اول مجبور می شود توضیح دهد که دانشگاه چیست و به چه درد می خورد.) بنابراین ایفای نقش تاسیس کننده برای این بزرگان علوم جدید (علوم تجربی) در ایران، بزرگ ترین و مهم ترین دلیل برای بزرگداشت جایگاه علمی استادانی چون دکتر محمود حسابی است. البته بدیهی است سرگذشت زندگی ایشان که بسیار پرنوسان و با زحمات بسیار (به ویژه در کودکی) توانسته اند با پشتکار و پایمردی، راه علم را بپیمایند و به درجات عالی علمی برسند، برای بسیاری از جوانان و علاقه مندان به علم، سرمشق جالبی است که می تواند امیدبخش باشد (حتی برای آن دسته از جوانان که فرصت های پیشرفت را برای خود، گوناگون و در دسترس نمی بینند). به این ترتیب که راه بزرگانی چون مرحوم دکتر حسابی را بپیمایند و البته در اندازه ها، توانایی ها و امکانات زمانه شان (که از بسیاری از جهات با زمانه دکتر حسابی بسیار متفاوت است) در آن راه پیشرفت کرده و از طریق علم آموزی به جایگاه شایسته و بایسته یی برسند.
البته طبیعی است که امکان کسب چندین مدرک کارشناسی و دکترا (حتی برای کسانی که استعداد فوق العاده داشته باشند) در حال حاضر نه وجود دارد و نه اصلاً منطقی است که جوانی حتی با استعداد خارق العاده در حال حاضر بخواهد (یا بتواند) پی درپی مثل مرحوم دکتر حسابی چندین مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد یا دکترا کسب کند. تخصصی شدن و گسترش حوزه های خاص علم و توسعه دوره های پژوهشی پسادکترا در جهان و اکنون در ایران و همچنین فرصت های متعدد برای دوره های پژوهشی و عضویت در تیم های پژوهشی که با بالاترین کیفیت در دنیا (و در ایران) وجود دارد، فرصت های نوینی است که هر جوانی بتواند پس از اخذ مدرک دکترا، در همان حوزه تخصصی خویش به پیشرفت های بیشتر دست یابد. زمانه عوض شده و معیارهای رشد علمی نیز با حدود 80 سال پیش همخوانی ندارد. (البته بعضی از معیارهای رشد علمی حتی با 20 یا 10 سال پیش هم متفاوت شده است،)
ولی آنچه مهم است، آن است که در هر زمانی، با راستگویی و ارایه تصویری واقعی تلاش کنیم نسل های بعدی را به راه علم آموزی و کسب دانش تشویق کنیم. اگر هریک از دانشمندان را انسان هایی غیرواقعی، تک بعدی و بعضاً ماشینی (که انگار مثل روبات فقط هم و غم شان بلعیدن دانش و مدرک بوده و هست،) نشان دهیم، در آن صورت آن چیزی که انتظار داریم در جوانان ایجاد شود، از این راه ایجاد نمی شود. جوانان با نگاه به شرایط امروزی، فکر خواهند کرد که اگر به طور معمول بخواهند رشد کنند، اگر شرط رسیدن به مدرک دکترا و مشاغل علمی، آن باشد که از همه جنبه های زندگی زده شوند، ترجیح می دهند اصلاً به دنبال چنین مسیری نروند. فکر می کنند زندگی سعادتمند، حداقل با شرایط کنونی از طریق کسب علم فراهم نمی شود. البته کسب علم، دنبال مشاغل پژوهشی رفتن و رسیدن به مدارج بالا در این نوع کارها در هر زمانی، کاری است که در هر جامعه یی به آسانی حاصل نمی شود و زحمات و مشکلات خاص خودش را دارد. ولی واقعیت آن است که به هر حال ارایه تصویری اسطوره یی از دانشمندان و دانشگران به صورت غیرواقعی، این خطر را دارد که اساساً کسی در پی دنباله روی از آنها نباشد. به باور من تصویر واقعی تمام آنها که در راه علم و توسعه دانش و ایجاد دانشگاه و پژوهشگاه در کشور ما و در تمام جوامع دیگر زحمت کشیده اند، بهترین و قابل باورترین تصویری است که باید در رواج آن کوشید و نسل های بعدی را با آن آشنا کرد. واقع بینی و واقع گرایی بهترین شیوه نگاه به این مساله است. همین که بزرگان علم و دانش نقش مثبت و مهم خود را بر زمانه خود گذاشته اند، دلیل کافی برای تجلیل از آنها است.
همین که در زمانه یی که بیشتر هم نسلان این دانشمندان و دانشگران با انتخاب شیوه های دیگری از زندگی، در طول عمر خود بسیار راحت تر می زیسته اند، ولی استادان و بنیانگذاران دانشگاه ها، پژوهشگاه ها و مراکز پژوهشی، با انتخاب راه علم با تمام مشکلات مبارزه کردند، به جنگ باورهای غلط رفتند و... خلاصه ابتدا باید موضوع را جا می انداختند و بعد به سختی به ایجاد و ساخت دانشگاه می پرداختند یا کمک می کردند، خودبه خود کار سترگ این بزرگان بوده است. همین زیرساخت های ایجادشده (دانشگاه ها و پژوهشگاه ها) مکان هایی بوده و هست که نسل های بعدی در آنها می توانند رشد کنند و به توسعه دانش و آزمودن فرضیات علمی بپردازند. پس باید به روح آنها که آن روز این زحمات را کشیده اند و امروز در میان ما نیستند، درود فرستاد و تلاش کرد واقع بینانه جوانان نسل بعدی را با اهمیت کار آنها آشنا کرد. یادمان باشد در زمانی این اتفاقات افتاده است که کشور ما تا حد زیادی از قافله رشد علمی در جهان عقب افتاده است و عوارض یک مساله در زوایای گوناگون زیست هموطنان ما در نسل های گذشته به صورت شکست های تاریخی و معضلات گوناگون اجتماعی در ابتدای قرن گذشته (انتهای دوره قاجار و ابتدای دوره پهلوی اول) خود را نشان داده بود. پس پر کردن خلأ و رفع عقب افتادگی که ده ها سال برای آن زمان لازم بوده است را نباید از استادان نسل اول دانشگاه های کشور انتظار داشته باشیم (و نداریم).
ولی اینکه بخواهیم اکتشاف های علمی، حرکت در مرزهای دانش، هم ارزی و هم سنگی با افراد مشهور علمی جهان را به افتخارات استادان نسل اول بیفزاییم، در دنیای امروز که دسترسی به اطلاعات و کنترل داده ها از طرق مختلف (به ویژه اینترنت، حتی برای دانش آموزان) بسیار راحت است، کاری برخلاف هدف تشویق جوانان به علم آموزی است. ساحت علم و دانش با تفکر منطقی، نگاه واقع بینانه و زندگی شرافتمندانه عجین است. اینکه کسی را بیهوده و به صورت غیرواقعی در مرزهای علم تصور و تلاش کنیم نظریات آزموده نشده را به عنوان قوانین علمی و افتخارات علمی خود تلقی کنیم، کاری است که نه از دل آن برای ما اینشتین بیرون می آید(،) و نه جایگاه اینشتین را در تاریخ علم به افتخارات ملی ما نزدیک خواهد کرد (و نه لازم است که چنین اتفاقی رخ دهد). افتخارات ملی ما هم اکنون نیز با تلاش های واقعی دانشمندان و دانشگران ما که مقالات آنها در سطح درجه یک بین المللی در حال انتشار هستند، در حال شکل گیری است.
معرفی مناسب و بجای مقالات علمی، نظریات آزموده شده، اختراعات واقعاً ثبت شده در سطح بین المللی و کتاب های قابل انتشار در سطح جهانی که در همین ایران ما نوشته شده و می شود (هر چقدر که تعداد آنها کم هم باشد) اسباب افتخار ما است، آنها را به صورت واقعی معرفی کنیم تا جوانان نسل بعدی ما هم با مشکلات آشنا شوند و هم با افتخاراتی که واقعاً می توان کسب کرد. جایگاه و استاندارد علمی را هم از این طریق به درستی می توان شناخت و می توان فهمید که به درستی اگر در همین کشور خودمان بخواهیم در سطح درجه یک و استاندارد واقعی امروز علمی دنیا حرکت کنیم، معیارها و ملاک های سنجش چیست و چگونه قابل کسب است. با طرح مباحث در مورد کارهای انجام نشده توسط بزرگان علمی درگذشته (که چنین انتظاری نیز به طور منطقی از آنها نمی رفته است)، نمی توان به توسعه علمی کمک کرد. کسی را هم نمی توان از این طریق به راه علم کشاند.
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر مهدی زارع
روزنامه اعتماد www etemaad ir

"دکتر حسابی همچنان شایسته تقدیر است به تازگی در برخی سایت ها و رسانه های ایران به داستانی مربوط به سفره هفت سین مرحوم پروفسور محمود حسابی استاد فقید فیزیک دانشگاه تهران در دانشگاه پرینستون و حضور آلبرت اینشتین و جمع مهمی از فیزیکدانان هم عصر او سر این سفره اشاره شده و به طور گسترده یی تصویری که مربوط به آلبرت اینشتین و کورت گودل (ریاضیدان بزرگ) است، به عنوان تصویر اینشتین و پروفسور حسابی معرفی شده است،(متن بالا) البته در مورد ماجرای سفره هفت سین نیز به خاطرات مهندس ایرج حسابی استناد شده که با رجوع به سایت بنیاد حسابی چنین خاطره و عکسی را آنجا ندیدم و اساساً نمی دانم انتساب این مطالب به مهندس ایرج حسابی چقدر به واقعیت نزدیک است. ولی به هر حال بیان عمدتاً اغراق آمیزی که ایشان برای توصیف فعالیت های مرحوم پدرشان به کار می برند، چه بسا در اشاعه این نوع مطالب به نام ایشان کمک کرده باشد. به هر حال این تصویر آلبرت اینشتین و کورت گودل را در اینجا آورده ام تا دیگر کسی رجوع اشتباه به آن در وب سایت های فارسی زبان ندهد. مطالب مربوط به این عکس را هم در آدرس لینک http://www.braungardt.com/Physics/Einstein/Einstein.htm) می توانید ببینید (عمدتاً در مورد اینشتین).
واکنش به این موضوع نیز از سوی دکتر رضا منصوری استاد فیزیک دانشگاه شریف و شخصیت برجسته علمی کشور در مجله نجوم، شماره فروردین و اردیبهشت 88 چاپ شده که همگان را به خواندن آن تشویق می کنم. ولی نکته من در این یادداشت آن است که با بیان مطالب اغراق آمیز، نمی توانیم به توسعه علمی کمک کنیم. اینکه یک دانشمند در مراحلی از کارش با اشخاص مهم و درجه اول دیدار داشته باشد و ما آن را به صورت یک داستان به صورت همکاری و تبادل نظر و هم ارزی دانشمند هموطن مان و در نهایت تزریق حس بی دلیل برتری استاد هموطن از شخصیت شناخته شده جهانی درآوریم، کمکی به رشد و ترویج علم در ایران نمی کند که هیچ، به رواج غیرعلم و شبه علم در میان جوانان می انجامد. علم با شبه علم فرق دارد و با صرف احساسات بی پایه نیز نمی توان دستاوردهای دیگران را مال خود کرد. البته هر شاخه از علم بزرگان و دانشمندان و دانشگران خاص خود را دارد بنابراین مطالبی که مورد تایید اصحاب نظر در آن شاخه از علم نباشد، جایگاهی نیز در آن حوزه تخصصی ندارد. ضمناً وب سایت های فارسی نیز بد نیست قبل از انعکاس هر مطلب، حداقل در همین اینترنت صحت و سقم آن را جست وجو کنند. جایگاه واقعی دانشمندان و دانشگران، به ویژه آنها که از نسل اول متخصصان ایرانی تحصیلکرده در خارج از کشور (بیشتر اروپا) بوده اند، باید از زاویه بنیانگذار و ایجادکننده بودن آنها مورد توجه قرار گیرد. قبل از این نسل، عملاً هیچ زیرساخت علمی مدرنی در کشور وجود نداشته است و آنها (مردانی همچون مرحوم دکتر حسابی) افرادی بوده اند که با زحمت بسیار به ایجاد دانشگاه، دانشکده و مراکز پژوهشی در ایران همت گمارده و این زحمات را هنگامی متحمل شده اند که کمتر مسوولی در کشور اساساً معنی دانشگاه و دانشکده را متوجه می شد. (به ماجرایی توجه کنید که مرحوم دکتر حسابی برای طرح پیشنهاد تاسیس دانشگاه در زمان پهلوی اول مجبور می شود توضیح دهد که دانشگاه چیست و به چه درد می خورد.) بنابراین ایفای نقش تاسیس کننده برای این بزرگان علوم جدید (علوم تجربی) در ایران، بزرگ ترین و مهم ترین دلیل برای بزرگداشت جایگاه علمی استادانی چون دکتر محمود حسابی است. البته بدیهی است سرگذشت زندگی ایشان که بسیار پرنوسان و با زحمات بسیار (به ویژه در کودکی) توانسته اند با پشتکار و پایمردی، راه علم را بپیمایند و به درجات عالی علمی برسند، برای بسیاری از جوانان و علاقه مندان به علم، سرمشق جالبی است که می تواند امیدبخش باشد (حتی برای آن دسته از جوانان که فرصت های پیشرفت را برای خود، گوناگون و در دسترس نمی بینند). به این ترتیب که راه بزرگانی چون مرحوم دکتر حسابی را بپیمایند و البته در اندازه ها، توانایی ها و امکانات زمانه شان (که از بسیاری از جهات با زمانه دکتر حسابی بسیار متفاوت است) در آن راه پیشرفت کرده و از طریق علم آموزی به جایگاه شایسته و بایسته یی برسند.
البته طبیعی است که امکان کسب چندین مدرک کارشناسی و دکترا (حتی برای کسانی که استعداد فوق العاده داشته باشند) در حال حاضر نه وجود دارد و نه اصلاً منطقی است که جوانی حتی با استعداد خارق العاده در حال حاضر بخواهد (یا بتواند) پی درپی مثل مرحوم دکتر حسابی چندین مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد یا دکترا کسب کند. تخصصی شدن و گسترش حوزه های خاص علم و توسعه دوره های پژوهشی پسادکترا در جهان و اکنون در ایران و همچنین فرصت های متعدد برای دوره های پژوهشی و عضویت در تیم های پژوهشی که با بالاترین کیفیت در دنیا (و در ایران) وجود دارد، فرصت های نوینی است که هر جوانی بتواند پس از اخذ مدرک دکترا، در همان حوزه تخصصی خویش به پیشرفت های بیشتر دست یابد. زمانه عوض شده و معیارهای رشد علمی نیز با حدود 80 سال پیش همخوانی ندارد. (البته بعضی از معیارهای رشد علمی حتی با 20 یا 10 سال پیش هم متفاوت شده است،)
ولی آنچه مهم است، آن است که در هر زمانی، با راستگویی و ارایه تصویری واقعی تلاش کنیم نسل های بعدی را به راه علم آموزی و کسب دانش تشویق کنیم. اگر هریک از دانشمندان را انسان هایی غیرواقعی، تک بعدی و بعضاً ماشینی (که انگار مثل روبات فقط هم و غم شان بلعیدن دانش و مدرک بوده و هست،) نشان دهیم، در آن صورت آن چیزی که انتظار داریم در جوانان ایجاد شود، از این راه ایجاد نمی شود. جوانان با نگاه به شرایط امروزی، فکر خواهند کرد که اگر به طور معمول بخواهند رشد کنند، اگر شرط رسیدن به مدرک دکترا و مشاغل علمی، آن باشد که از همه جنبه های زندگی زده شوند، ترجیح می دهند اصلاً به دنبال چنین مسیری نروند. فکر می کنند زندگی سعادتمند، حداقل با شرایط کنونی از طریق کسب علم فراهم نمی شود. البته کسب علم، دنبال مشاغل پژوهشی رفتن و رسیدن به مدارج بالا در این نوع کارها در هر زمانی، کاری است که در هر جامعه یی به آسانی حاصل نمی شود و زحمات و مشکلات خاص خودش را دارد. ولی واقعیت آن است که به هر حال ارایه تصویری اسطوره یی از دانشمندان و دانشگران به صورت غیرواقعی، این خطر را دارد که اساساً کسی در پی دنباله روی از آنها نباشد. به باور من تصویر واقعی تمام آنها که در راه علم و توسعه دانش و ایجاد دانشگاه و پژوهشگاه در کشور ما و در تمام جوامع دیگر زحمت کشیده اند، بهترین و قابل باورترین تصویری است که باید در رواج آن کوشید و نسل های بعدی را با آن آشنا کرد. واقع بینی و واقع گرایی بهترین شیوه نگاه به این مساله است. همین که بزرگان علم و دانش نقش مثبت و مهم خود را بر زمانه خود گذاشته اند، دلیل کافی برای تجلیل از آنها است.
همین که در زمانه یی که بیشتر هم نسلان این دانشمندان و دانشگران با انتخاب شیوه های دیگری از زندگی، در طول عمر خود بسیار راحت تر می زیسته اند، ولی استادان و بنیانگذاران دانشگاه ها، پژوهشگاه ها و مراکز پژوهشی، با انتخاب راه علم با تمام مشکلات مبارزه کردند، به جنگ باورهای غلط رفتند و... خلاصه ابتدا باید موضوع را جا می انداختند و بعد به سختی به ایجاد و ساخت دانشگاه می پرداختند یا کمک می کردند، خودبه خود کار سترگ این بزرگان بوده است. همین زیرساخت های ایجادشده (دانشگاه ها و پژوهشگاه ها) مکان هایی بوده و هست که نسل های بعدی در آنها می توانند رشد کنند و به توسعه دانش و آزمودن فرضیات علمی بپردازند. پس باید به روح آنها که آن روز این زحمات را کشیده اند و امروز در میان ما نیستند، درود فرستاد و تلاش کرد واقع بینانه جوانان نسل بعدی را با اهمیت کار آنها آشنا کرد. یادمان باشد در زمانی این اتفاقات افتاده است که کشور ما تا حد زیادی از قافله رشد علمی در جهان عقب افتاده است و عوارض یک مساله در زوایای گوناگون زیست هموطنان ما در نسل های گذشته به صورت شکست های تاریخی و معضلات گوناگون اجتماعی در ابتدای قرن گذشته (انتهای دوره قاجار و ابتدای دوره پهلوی اول) خود را نشان داده بود. پس پر کردن خلأ و رفع عقب افتادگی که ده ها سال برای آن زمان لازم بوده است را نباید از استادان نسل اول دانشگاه های کشور انتظار داشته باشیم (و نداریم).
ولی اینکه بخواهیم اکتشاف های علمی، حرکت در مرزهای دانش، هم ارزی و هم سنگی با افراد مشهور علمی جهان را به افتخارات استادان نسل اول بیفزاییم، در دنیای امروز که دسترسی به اطلاعات و کنترل داده ها از طرق مختلف (به ویژه اینترنت، حتی برای دانش آموزان) بسیار راحت است، کاری برخلاف هدف تشویق جوانان به علم آموزی است. ساحت علم و دانش با تفکر منطقی، نگاه واقع بینانه و زندگی شرافتمندانه عجین است. اینکه کسی را بیهوده و به صورت غیرواقعی در مرزهای علم تصور و تلاش کنیم نظریات آزموده نشده را به عنوان قوانین علمی و افتخارات علمی خود تلقی کنیم، کاری است که نه از دل آن برای ما اینشتین بیرون می آید(،) و نه جایگاه اینشتین را در تاریخ علم به افتخارات ملی ما نزدیک خواهد کرد (و نه لازم است که چنین اتفاقی رخ دهد). افتخارات ملی ما هم اکنون نیز با تلاش های واقعی دانشمندان و دانشگران ما که مقالات آنها در سطح درجه یک بین المللی در حال انتشار هستند، در حال شکل گیری است.
معرفی مناسب و بجای مقالات علمی، نظریات آزموده شده، اختراعات واقعاً ثبت شده در سطح بین المللی و کتاب های قابل انتشار در سطح جهانی که در همین ایران ما نوشته شده و می شود (هر چقدر که تعداد آنها کم هم باشد) اسباب افتخار ما است، آنها را به صورت واقعی معرفی کنیم تا جوانان نسل بعدی ما هم با مشکلات آشنا شوند و هم با افتخاراتی که واقعاً می توان کسب کرد. جایگاه و استاندارد علمی را هم از این طریق به درستی می توان شناخت و می توان فهمید که به درستی اگر در همین کشور خودمان بخواهیم در سطح درجه یک و استاندارد واقعی امروز علمی دنیا حرکت کنیم، معیارها و ملاک های سنجش چیست و چگونه قابل کسب است. با طرح مباحث در مورد کارهای انجام نشده توسط بزرگان علمی درگذشته (که چنین انتظاری نیز به طور منطقی از آنها نمی رفته است)، نمی توان به توسعه علمی کمک کرد. کسی را هم نمی توان از این طریق به راه علم کشاند.


تشكر


اما كور شدم خيلي ريز نوشته
 

kaveh_69

عضو جدید
انشتين گفت :

من يك عمر حرف زدم و كسي نفهميد من چه گفتم ، اكنون جواني از ايران آمده كه هرچه او ميگويد من نميفهمم




من خودم بچه استان مركزي هستم هميشه به اين هم ولايتي افتخار ميكنم
اونوقت منبع این حرف کجاس؟؟
 

amireza_2000

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اتفاقا خیلیییییییییییی هم ربط داره

خمینی در دنیا معروفه چون کلی واسه تبلیغش هزینه شده
حسابی معروف نیست چون اینجا فقط چن تا خیابون و میدون به اسمش داریم
امام خمینی احتیاج به تبلیغ نداشت. کاری که او انجام داد یه دنیا رو تکون داد. خدا هر کسی رو بخواد عزیزکنه یه دنیا هم جمع بشن نمیتونن جلوشو بگیرند و برعکس.
 
آخرین ویرایش:

amireza_2000

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اگر امام خمینی معروفتر به خاطر اینکه سرنوشت یک ملت تغییر داده،ی حکومتو عوض کردولی پرفسور حسابی با این که شخصیت بسیار ممتازیه اما در دنیا شخصیتهای مثل اون کم نیستند.قبول دارم که در ایران مثل اون تا حالا نداشتیم وباید خیلی بیشتر ازاین ها ب ایشون بپردازیم اما این مقایسه اصلا درست نیست
به این میگن حرف حساب
 

amireza_2000

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من بودم ويزر وقت رو ميگرفتم زير مشت و لگد ، انقدر ميزدم كه به باباش بگه ننه جون

خدايش مرد بوده كه تو ايران مونده ، من بودم ميرفتم ديگه پشت سرم هم نگاه نميكردم
به خاطر همین چیزاس که جاش نیستی
 

raminbabak

اخراجی موقت
شماها محکوم کنید فقط.به کار خودتون مشغول باشید.

هیچ کس هم دکتر حسابی رو نمیشناسه و هیچ کس تو دنیا ابوعلی سینا رو نمیشناسه .ابوریحان بیرونی هم. خوارزمی رو هم و ....

شما راست میگی.همه فقط افلاطون و ... رو مشناسن.
باشه.باشه.شما راست میگی.

به محکوم کردنهای خودتون ادامه بدید!!!!!!!!!!!!!!!!
خوشگل ابن سینا رو اول باید من و تو بشناسیم بعد اوناا...
راست میگه دیگه چطوره برای عاشورا که ماله 2000 ساله قبله از صبح تا ظهر یه اتفاق افتاده 10000 تا کتاب و نقل داستان براش میشه ولی برای حسابی که ماله دو دهه پیش هست تا حالا یه برنامه هم نزاشتند از کدوم کارش تا حالا قدردانی شده ؟ واسه امسال اون چیکار کردند؟
 

amireza_2000

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خوشگل ابن سینا رو اول باید من و تو بشناسیم بعد اوناا...
راست میگه دیگه چطوره برای عاشورا که ماله 2000 ساله قبله از صبح تا ظهر یه اتفاق افتاده 10000 تا کتاب و نقل داستان براش میشه ولی برای حسابی که ماله دو دهه پیش هست تا حالا یه برنامه هم نزاشتند از کدوم کارش تا حالا قدردانی شده ؟ واسه امسال اون چیکار کردند؟
تو ماجرای عاشورارو با دکتر حسابی مقایسه میکنی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مهندس بابا انتظارا ازت بیشتره
 
بالا