به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه در بهتین زوایای قلبم خواهی ماند


آنجا که جاودانه ها می مانند
 

MehRaz@

عضو جدید

چندگاهی ست

جای خالیت،

در دلم

سنگینی میکند و

وزنه های بغض های آویزان

در گلویم
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيش از اينها ، آه ، آري
بيش از اينها ميتوان خاموش ماند

ميتوان ساعات طولاني
با نگاهي چون نگاه مردگان ، ثابت
خيره شد در دود يک سيگار
خيره شد در شکل يک فنجان
در گلي بيرنگ ، بر قالي
در خطي موهوم ، بر ديوار
...
 
آخرین ویرایش:

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند
ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند
گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند
آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند
عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند
خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد
عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد
 

MehRaz@

عضو جدید
بیش از اینها ... آه آری..
بیش از اینها می توان خاموش ماند ....
می توا ن ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت ،
خیره شد در دود یک سیگار ، خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بی رنگ بر قالی ، بر خطی موهوم بر دیوار ....
می توان با پنجه های خشک ، پرده را یک سو کشید و دید
در میان کوچه باران تند می بارد ...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بزن پيمانه را برسنگ راهي نيست تا خورشيد
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همان كه با سرانگشتش به رويم نور مي پاشيد
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تني تب كرده دارم تا به خوابم راه پيدا كرد
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منم آن كس به جرم ديدنش محكومه در تبعيد
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چرا تكليف من با رفتنش معلوم و روشن نيست
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به اين خاطر دلم مي لرزداز تنها شدن چون بيد
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بيا با من به خلوتگاه شعرم با خيالي مست
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو باشي مي شود در باغ ِ گلها...چيز خوبي چيد
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بيا تا شهر از اندوه ِ سنگينش رها گردد[/FONT]
 

ainaz_F

عضو جدید
[FONT=&quot]سوختم، سوختم من از من[/FONT]
[FONT=&quot]دل او پی یار دیگری بود[/FONT]
[FONT=&quot]که عمرِ رؤیای من به سر رسید[/FONT]
[FONT=&quot]باختم، باختم من به او[/FONT]
[FONT=&quot]همه‌ی عمرِ دلدادگی را[/FONT]
[FONT=&quot]که غربت به خانه‌ام سرک کشید[/FONT]

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز باران با ترانه
می خورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟
خانه ات کو ؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو ؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روز دیرین ؟
پس چه شد دیگر ٬ کجا رفت ؟
خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هست ؟
کودک خوشحال دیرو
غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
باز باران ٬ باز باران می خورد بر بام خانه
بی ترانه ٬ بی بهانه ، شایدم گم کرده خانه
 

succulent

عضو جدید
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد/ وآن راز که در دل بنهفتم به در افتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر/ ای دیده نگه کن که به دام که در افتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم/ چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد/ بس کشته دل زنده که بر یکدگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود/ هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
بس تجربه کردیم در این دِیر مکافات/ با دُرد کشان هر که در افتاد، بر افتاد
گر جان بدهد سنگ سیه، لعل نگردد/ با طینت اصلی چه کند؟ بد گهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود/ بس ترفه حریفی ست کش اکنون به سر افتاد
 

majid13

عضو جدید
چه می سرایی؟
آخرین شعروترانه را!
برای که
عشق؟!
- نگو عزیزم
تاب وتوان سوختن دگر نیست مرا،
هجرغم وعشق وبازآمدن نیست مرا،
خوش به حال خرس ها!
خواب زمستانی نعمت است
چه کوتاه است خوابهایم
هرچند بیداری ام زنده بودن نیست!
دگر نگوازعشق؛ تاب وتوانم نیست
آآآخ......انکارو واقیعت!
پشیمان گشتم
- بگو عزیزم
کارماچنین است... سوختن درعشق
 

زیبای خفته.

عضو جدید
کاربر ممتاز

اگر یک روز از زندگی من
باقی مانده باشد،
از هر جای دنیا
چمدان کوچکم را می‌بندم
راه می‌افتم
ایستگاه به ایستگاه
مرز به مرز،
پیدایت می‌کنم،
کنارت می‌نشینم،
روی سینه‌ات به خواب می‌روم
برای همیشه
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی که در برابر خداوند زانو می زند؛
می تواند در برابر هر کسی ایستادگی کند ...



 

masoud_2000

کاربر بیش فعال
بهانه

دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد

افکند سر به زیر حیا را بهانه کرد

آمد بر برم و دید من تیره روز را

ننشست و رفت تنگی جا را بهانه کرد

رفتم به مسجد از پی نظاره رخش

بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد!

خوش می گذشت روش صبوحی به کوی او

بر جا نشست و شستن پا را بهانه کرد

من منتظرت شدم ولي در نزدی

بر زخم دلم ، گل معطر نزدی

گفتی كه اگر شود مي آيم ، اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از دل افروز ترين روز جهان،
خاطره اي با من هست.
به شما ارزاني :
سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
***
مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !
بسراي اي دل شيدا، بسراي .
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !
تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !
آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم،
روح درجسم جهان ريخته اند،
شور و شوق تو برانگيخته اند،
تو هم اي مرغك تنها، بسراي !
همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
 

darling2011

عضو جدید
کاربر ممتاز
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهائيست

ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست

مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا
دروغ اين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن

در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال من
همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها


گره افتاد در كارم به خودكرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خوام که با هر نفسم بگم تویی هم نفسم
بغض تو رو داد بزنم ... بگم تویی هر نفسم

میخوام که با ترانه هام قفل سکوتو بشکنم
تو هم صدامو بشنوی .. منم صداتو بشنوم

میخوام بگم تو بهترین ستاره بخت منی
میخوام بگم که خواستمت ... تموم دنیای منی

میخوام که هر شب واسه تو ستاره هارو بشمرم
ماه و ستارم واسه چی هر چی تو گفتی بشمرم

می خوام که بغض سینمو درد تو درمون بکنه
دردمو درمون نکنه .... شاید که آرومم کنه

می خوام که با برق نگات ... خورشیدو ویرون بکنم
میخوام که با بغض صدات ... دردو پریشون بکنم

میخوام بگم عزیز من صبر و قرار من تویی
صبر و قرار تو منم عمر و نیاز من تویی

می خوام که خواستن تو رو با گریه فریاد بزنم
عشق ونیاز این دل و تو سینه فریاد بزنم

می خوام بگم دوست دارم تموم حرفام همینه
بگم فقط تو رو دارم تموم حرفام همینه
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نه به بی قراری های دیروزهایت ؛[/FONT]
[FONT=&quot]نه به صبوری های امروزهایت[/FONT] .
[FONT=&quot]آهای[/FONT]!
[FONT=&quot]فلانی؟[/FONT]
[FONT=&quot]سراغم را بگیری ،[/FONT]
[FONT=&quot]کم نمی شود از نخواستن هایت[/FONT] !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در شعله نگاهت
میشود خواستن را دید
اما در سکون نگاهم
میشود
مرگ را دید
 

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
در شعله نگاهت
میشود خواستن را دید
اما در سکون نگاهم
میشود
مرگ را دید

میخوام بخونم از چشای تو نگو نمیشه
غمی که از نگاه تو میاد ترانه میشه
تو شیرینی با نمک ترین ترانه هامی
نه دیروزی نه امروزی فردایی همیشه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهایی یعنی :

زل بزنی به آی دی روشن طرف و هی بگی لعنتی پی ام بده...


بعد یارو آف می شه...!
 

aahhss

عضو جدید
فریدون فرخ فرشته نبود
زمشک وزعنبر سرشته نبود
بداد ودهش یافت ان نیکویی
تو داد ودهش کن فریدون تویی
 

I2ose

عضو جدید
پرنده گفت : " چه بويي ، چه آفتابي ، آه

بهار آمده است
و من به جستجوي جفت خويش خواهم رفت . "


پرنده از ايوان
پريد ، مثل پيامي پريد و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نميکرد
پرنده روزنامه نميخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نميشناخت
پرنده روي هوا
و بر فراز چراغ هاي خطر
در ارتفاع بي خبري ميپريد
و لحظه هاي آبي را
ديوانه وار تجربه ميکرد


پرنده ، آه ، فقط يک پرنده بود

فروغ
 

Miss.Leyla

عضو جدید
آهای مرغ عشق...
فخر نفروش!
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده....
 

Miss.Leyla

عضو جدید
چہ ב غـב غہ اے بَرایماטּ مے ساختنـ ـב ...سَــر هم نوشتـטּ یا نــنوشتـטּ آنـ ـها ....

آטּ ـها و یا آنـها را بیخیـ ـالــ مهمــ ایـن استـ کہ
مـ ـا را نمے تواטּ جُــבا نوشتـــ
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلبت را به هر کسی نده
اخر هر کسی
ارزش قلب و احساس پاکت را ندارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که می بارد یاد تو می افتم

لحظه هایم جان می گیرد ،

و دلم را به سوی تو روانه می کنم ...

نمی دانم چه برقی در نگاه توست ،

که با هر لحظه دیدنت آرام می شوم!

باران که می بارد نگاهم به هر طرف می چرخد

تو را در آستانه چشمانم می بینم ...

گوشه ای می نشینم و به جایی خیره می شوم !

باران که می بارد دلم عاشق تر می شود ،

ابر نگاهم فرو میریزد و گونه هایم خیس می شود ...

نه از بی کسی و نه از هجوم تنهایی ،

بلکه از شوق دیدار روی تو جاری می شود!

باران که می بارد همه چیز جز تو ،

از یادم فراموش می شود

دوست داشتنت جاودانه می شود

باران می بارد و من به هوای بودنت

ماندگار می شوم ...

و باور می کنم ،

این احساسیست که پنهان نمی ماند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی دوست
دوستت دارم
اخر میدانم دوستی باارزشتر از هر چیزیست که فکر کنی
میخواهم بگویم سلام بر انها که
تنها به دوست اکتفا میکنند
نه اینکه به دنبال هوسهای خود باشند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارند مرا از زمین می کشند بیرون

از آغوش ِ تو

چیزی بگو

ببین

جز من تویی که مانده ای

بگو

جای تو، من مُرده ام ..

دستم را بگیر

قرار گذاشته بودم

حالا که خانه دارد می ریزد

در آغوش ِ تو فرو بریزم ..
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در استانه شب
میخوانم
اوازی زیبا
از دوست داشتن
اگر قرار بر
دوست داشتن هست
دوستت دارم
 

Similar threads

بالا