به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی عدالت خود را به او نشان دادند
تمام قسمت او را به دیگران دادند
سلام کرد.. به او پاسخی خشونت بار
شبیه اینکه "برو پیشمان نمان" دادند
گرفته بود دلش، راه چاره ای می جست
شراب خواست، به او جام شوکران دادند
و غصه های دلش در سکوت باریدند
که شانه های خداوند را تکان دادند
شکسته بود پرش، آسمان کمی دق کرد
پرندگان غم انگیز باغ، جان دادند
زمان مردن او را تمام ساعتها...
تمام عقربه های جهان نشان دادند
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود

بر در شاهم گدايي نكته ايي در كار بود
گفت بر هر خوان كه بنشستم خدا رزاق بود

رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقي سيمين ساق بود

 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمستون
تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها، نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه
چه تلخه
باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو
نشستم زیر بارون زمستون
زمستون
برای تو قشنگه پشت شیشه
بهاره زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشم انتظاری
گلدون خالی ندیدی
نشسته زیر بارون
گلای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی
ببینی تلخه روزهای جدایی
چه سخته
چه سخته
بشینم بی تو با چشمای گریون
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده ی دلدار بیار
نکته ی روح فزا از دهن دوست بگو
نامه ی خوش خبر از عالم اسرار بیار
 

cctv

عضو جدید
ساقی بده پیمانه ای زآن می که بی خویشم کند
برحسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند

زلا می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ از تشویشم کند

نور سحر گاهی دهد فیضی که می خواهد دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

بستاند ای سرو سهی سودای هستی از " رهی "
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند.
 
آخرین ویرایش:

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی

نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی


ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام

گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی


شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار

تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی


ای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه

سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئی


روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار

به امیدی که توام شمع شب تار آئی


چشم دارم که تو با نرگس خواب آلوده

در دل شب به سراغ من بیدار آئی


مرده ها زنده کنی گر به صلیب سر زلف

عیسی من به دم مسجد سردار آئی


عمری از جان بپرستم شب بیماری را

گر تو یک شب به پرستاری بیمار آئی


ای که اندیشه ات از حال گرفتاران نیست

باری اندیشه از آن کن که گرفتار آئی


با چنین دلکشی ای خاطره یار قدیم

حیفم آید که تو در خاطر اغیار آئی


لاله از خاک جوانان بدرآمد که تو هم

شهریارا به سر تربت شهیار آیی
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
چند تکه آرزو

کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی ست
از زلال چشم هایش تر شویم
وقت پاییز از هجوم دست باد
کاش مثل پونه ها پر پر شویم
کاش وقتی چشم هایی ابریند
به خود اییم و سپس کاری کنیم
از نگاه زرد گلدانهایمان
کاش با رغبت پرستاری کنیم
کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سرخ شان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها می شویم
با خدای یاس ها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش با چشمانمان عهدی کنیم
وقتی از اینجا به دریا می رویم
جای بازی با صدای موج ها
درد های آبیش را بشنویم
کاش مثل آب مثل چشمه سار
گونه نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا می رویم
کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلب های نقره ای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشم های خفته را رنگی زنیم
کاش بین سکنان شهر عشق
رد پای خویش را پیدا کنیم
کاش با الهام از وجدان خویش
یک گره از کار دل ها وکنیم
کاش رسم دوستی را ساده تر
مهربان تر آسمانی تر کنیم
کاش در نقاشی دیدارمان
شوق ها را ارغوانی تر کنیم
کاش اشکی قلب مان را بشکند
با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند
ما به جای ابر ها گریان شویم
کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند
ما به جای ابر ها گریان شویم
کاش وقتی آرزویی می کنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ امین هم از آنجا بگذرد
حرفهای قلبمان را بشنود
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش می دانستی آنچه از چشم من تا عمق و جودت جاریست گریه باران است بر دل سوخته یاس
شعله ی خاموشیست از التماس
شبنم یخ زده ای بر دل گلدان است
ردپای یک انسان است
کاش می دانستی آنچه از چشم من تا عمق وجودت جاریست
خنده ی بی عاریست
دلقکی رو صحنه گشته است گم
و از حماقت هایش می خندند مردم
کاش می دانستی
قطره ای در دل یاد دریا دارد
گر به رود پیوندد حرفهای زیبا دارد
 

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه برایت بهترینها را خواسته ام
در هر شرایطی و به هر نحوی
وقتی غریبه ها اینگونه به تو ایمان دارند
چگونه میتوانی نا امید باشی:gol:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
همیشه برایت بهترینها را خواسته ام
در هر شرایطی و به هر نحوی
وقتی غریبه ها اینگونه به تو ایمان دارند
چگونه میتوانی نا امید باشی:gol:

دعاها مستجاب نمیشه مگه اینکه ایمان داشته باشیم که مستجاب میشه
خدا میگه اگه به من ایمان داشته باشید دعاتون مستجاب میشه
پس من نا امید نیستم
و نخواهم بود
به قول سهراب
دوستانی که در این نزدیکین
و از همه مهمتر خدا
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم
سر سوزن ذوقی.....
 
  • Like
واکنش ها: vahm

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب ز کمال لطف خاصم گردان
واقف به حقایق خواصم گردان
از عقل جفا کار دل افکار شدم
دیوانه خود کن و خلاصم گردان:gol:
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با هر بهانه و هوسی عاشقت شدست
فرقی نمیکند چه کسی عاشقت شدست
چيزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گيرم که برکه ای نفسی عاشقت شدست
ای سيب سرخ غلط زنان در مسير رود
يک شهر تا به من برسی عاشقت شدست
پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت ميله قفسی عاشقت شدست
آيينه ای آه که هرگز برای تو
فرقی نمیکند چه کسی عاشقت شدست
 

eterno

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مراد بخش دل بی قرار من باشی
چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیدوار من باشی
 

delshode

عضو جدید
با هر بهانه و هوسی عاشقت شدست
فرقی نمیکند چه کسی عاشقت شدست
چيزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گيرم که برکه ای نفسی عاشقت شدست
ای سيب سرخ غلط زنان در مسير رود
يک شهر تا به من برسی عاشقت شدست
پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت ميله قفسی عاشقت شدست
آيينه ای آه که هرگز برای تو
فرقی نمیکند چه کسی عاشقت شدست


پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن
پروانه‌های مرده با هم فرق دارند

 

سامه

عضو جدید
نام عشق

نام عشق

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
 

Similar threads

بالا