اشعار و نوشته هاي عاشقانه

kamal148

عضو جدید
پروانه ام نکرد که پرپر کنی مرا
پر بر کلاه هرچه که دلبر کنی مرا
می خواستم که برد یمانی شوم نشد
تا روسری بگیری و بر سر کنی مرا
آیینه تکثر تنهایی ام شدی
تا پیش دیگران دو برابر کنی مرا
خوبم نیافرید تا عاشق شوی به من
خوبم نیافرید که باور کنی مرا
ایمان نیاورم به تو حتی اگر
همسایه با هزار پیامبر کنی مرا
یا باید آفریده شوی در کنار من
یا که آفریده دیگر کنی مرا



ارادتمندهمه
 

meibudy

عضو جدید
گفت پنج وارونه چه معنا دارد ؟
خواهر كوچكم اين را پرسيد
من به او خنديدم
كمي آزرده و حيرت زده گفت
روي ديوار و درختان ديدم
بازهم خنديدم
گفت ديروز خودم ديدم
مهران پسر همسايه پنج وارونه به مينو ميداد
آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد
بغلش كردم و بوسيدم و با خود گفتم
بعدها وقتي غم♥ سقف كوتاه دلت را خم كرد
بي گمان مي فهمي♥ پنج وارونه چه معنا دارد
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها و نامراد در این سال های سخت
من بودم و نوای دل بینوای من
دردا كه بعد از آن همه امید و اشتیاق
دیر آشنا دل تو ، نشد آشنای من

از یاد تو كجا بگریزم كه بی گمان
تا وقت مرگ دست ندارد ز دامنم
با چشم دل به چهره خود می كنم نگاه
كاین صورت مجسم رنج است یا منم ؟

امروز این منم كه پریشان و دردمند
می سوزم و ز عهد كهن یاد می كنم
فرسوده شانه های پر از داغ و درد را
نالان ز بار عشق تو آزاد می كنم .
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چقدر ساده و آسون رفتی تنها [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دلمو غریب گذاشتی تویه این غربت صحرا[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می خوام امشب عکساتو پاره کنم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فکری به حال این دل ساده و بیچاره کنم [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فکر نکن عاشقتم، میمیرم من، تک و تنها[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه من می خوام برم به شهری که دلا ز سنگ هاست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دیگه یاد و عشق تو رفته حالا ته دریا [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دریایی که از چشمام ساختم واسه غرق تو و غم هام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]کاشکی ببینی که چه زشتی پشت اون نقاب زیبات[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خودتم اینو میدونی بی نقاب کسی نمی خواد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]برو اونجا که میگن دلا همه ناز و قشنگه [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی تو نمی دونی اونجا همه عشقا دو رنگه [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]می دونم میبینمت تو رو یه روز تک و تنها [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اون موقع میگی به من چرا دلا همه ز سنگ هاست[/FONT]​
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیشه ای می شکند ...
یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟
مادری می گوید...شاید این رفع بلاست
یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی
مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست،
عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را بر می داشت...
مرحمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت،
قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم
آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا !!!
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در خلوت شب به خود پیچید دلم
پیراهن عاشقانه پوشید دلم
از صفحۀ صاف آسمان مثل سحر
دامن دامن ستاره را چید دلم
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقتی که سخن دوباره از گل بزنم
گل بر سر سینۀ تحمل بزنم
در خلوت شاعرانه با پای غزل
بین خود و عاشقانه ها پل بزنم
 

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

سعدی
 

sahark

عضو جدید
اما جواب قصه از زبان دختر قصه

اما جواب قصه از زبان دختر قصه

و به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تیز دوید ، سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه ، سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام، آرام
خش خش گام تو تکرارکنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم :
که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت​
و اما جواب قصه از زبان دختر قصه

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

ونمی دانستی

باغبان

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده خود

پاسخ عشق تو را ٬ خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک ...

دل من گفت برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم

و هنوز

سال هاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض نگاه تو ٬ تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان ٬ غرق این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
 

solar flare

مدیر بازنشسته
زوركي نخند عزيزم ميدونم اومدي بازي نميخوام ان آخرين بازي زندگيم ببازي
خودتو راحت كن و فكر كن كه جبران گذشته است
از منم ميگذره اما به دلت چاله نسازي
اومدي بشكني بشكن از من ساده چي مونده
قبل تو هر كي بوده تموم تار و پود سوزونده
تو هم از يكي ديگه سوختي ميخواي تلافي باشه
بيا اين تو و دل و باقي احساسي كه مونده
دل ما اونقده پاره است
موندنش مرگ دوباره است
آسمون سينه ما خيلي وقته بي ستاره است
هميني كه باقي مونده
واسه دلخوشي تو بكن تيكه تيكه هامو بردن آخرينشم تو بكن
نميخوام بگذره
عمري خسته شي واسه فريبم
يقه تو نميگيره هيچ كس اخه من اينجا غريبم
بزن و برو عزيزم
مثل هر كس كه زد و برد
طفلي اين دل كه هميشه به گناه ديگرون مرد
نفرتت رو از غريبه سر يه غريب خراب كن
خنده كوتاهم هم رو بيا گريه كن عذاب كن
مهم هم نيست كه چه جرمي يا گناهي اين سزاشه
باقي دلم يه مشت خاك همينم ميخوام نباشه
عقده هاي يك شكست رو خالي كن سر دل من
ديگه مترو مونده و سرد خاك پير ساحل من
از نگاهات خوب ميفهمم كه تو فكرت يه فريبه
بازي بسه پاشو بشكن من غريبو تو غريبه
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای بید باران خورده !ای طوفان گیسو!!
دل در قدومت کرده ایوان آب و جارو
مستانگی های نگاهت را عیان کن
بلکه بیاموزد ز چشمان تو..آهو
دل تا نباشی رو به ویرانی گذارد
چون قلعه های کهنه ی بی برج وبارو
با موجها سر میکند هر روز و هر شب
این زورق وامانده در رویای پارو
تنهاترین بانوی از نسل پری ها!
ای آخرین آیینه پوش شهر جادو!!
آن پیکر عریان مستی آور تو
ماه شناور در میان شط گیسو..
شاید نمیداند شراب-اینکه چه کرده ست!!!!!_
طعم تمشک وحشی لبهات با او..
در باغ گریه نقش مژگان بلندت
پرهای باران خورده ی بال پرستو....
 

Siren

عضو جدید
مغنی نوای طرب ساز کن
به قول وغزل قصه آغاز کن
که بار غمم بر زمین دوخت پای
به ضرب اصولم برآور ز جای
......
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کاش همه مثل تو بودن!

کاش همه مثل تو بودن!

هر روز به خودم می گم دیگه بسه دیگه به خودت بیا بذارش کنار اما..:crying2:
اما نمی دونم چرا هر جا می رم و هر کاری می کنم یادت ، عطرت و اون زیبایی بی نقصت از یادم نمی ره
پنجره ها رو می بندم نمی خوام دیگه ببینمت نمی خوام دیگه به یادت باشم اما...:w38:
دوباره تا در باز می شه بوی تو با اون نسیم دلنواز به مشامم می رسه و من را دوباره مست و مدهوش خودش می کنه نمی دونم تا کی ولی حتی یه لحظه فکرت از یادم نمی ره
آخ کاشکی که تو مال من بودی
کاش می تونستم تو را برای همیشه از آن خودم کنم
می دونم خود خواهم می دونم ولی..
آخه کسی نمی دونه که تو تنها درخت نارنجی هستی که هر روز صبح عطر دل انگیزت من و از خواب بیدار می کنه و هر شب سر مست از بوی تو بی هوش می شم:heart::cry:
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا به خال لب دوست بازگردانيد

مرا به خال لب دوست بازگردانيد

بدون قافيه ماندم ، دل غزل تنگ است
چقدر شاعر اين روزگار دل سنگ است

بيار تيغ ؛ سرم را بزن که "قطعه" شوم
که سخت بين من و مطلع غزل جنگ است

مرا به وعده دريا از اين غزل بردند
به برکه اي که فقط آشيان خرچنگ است

و شعر آينه اش را نمي برد بر دست
براي اينکه نگاه شما پر از سنگ است

همانکه خط سياهي به روي شعر کشيد
بهانه کرد؛ حناي حکيم بي رنگ است

قبول کن که همين درد ، درد سنگينم
فقط ، فقط و فقط با غزل هماهنگ است

مرا به خال لب دوست بازگردانيد
اگر چه بين من و او هزار فرسنگ است
 

Medical_eng87

عضو جدید
کاربر ممتاز
دختر خورشید کجاست؟؟؟

دختر خورشید کجاست؟؟؟

سايه ، به سرسپردگان هديه نقاب مي دهد!
جامه ي اين شب زدگان،عطر گلاب مي دهد!

چه سايه گاهِ ساكني! دختر خورشيد كجاست؟
پرسش ساده ي مرا، دشنه جواب مي دهد!

عزيز سر داده به دار! در اين حصار بي مدار،
خيال تو به شعر من، واژه ي ناب مي دهد!

ساعت خواب رفته را، تو زنده كن! بيا! بيا!
كه بودنت به عقربه حسِ شتاب مي دهد!

داغ گلوله را ببين، بر تنِ نازنين ترين!
ببين كه رقص مرگ را، چه پيچ و تاب مي دهد!

ببار بر كويرِ من! بر اين عطش زار سخن!
نهال تشنه ي مرا، اشك تو آب مي دهد!

اي از سپيده آمده! در اين حراج عربده!
خلوت تو به چشم من، فرصت خواب مي دهد!

همنفس ترانه شو! شعله بكش زبانه شو!
عزيزِ دل! سكوت تو مرا عذاب مي دهد!

بگو كه با مني هنوز، در اين شبِ ستاره سوز!
كه بي تو صبحانه ي نور،طعم سراب مي دهد
!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می روی تا ساحل رویا‚ خدا همراه تو
می روی آن سو تر از دریا‚ خدا همراه تو
با خودت جز یاد چشمانم نبردی یادگار
می رود این خاطراتم تا خدا‚ همراه تو
می روی و باد رد کفش هایت می برد
باز هم من می شوم تنها‚ خدا همراه تو
موج در موج است و طوفان در کمین لحظه ها
ای دریغا کاش بودم ناخدا همراه تو
در هجوم خیس باران می روی تنها شبی
غم مخور‚ اما تو ای زیبا خدا همراه تو
انتهای کوچه و یک سایه ممکن نیست‚ آه
جز تو دیدم یک نفر آیا ؟ خدا همراه تو
می روی‚ باشد برو اما فقط یادی بکن
گریه های واپسینم را‚ خدا همراه تو:gol:



 

sahele 87

عضو جدید
داستان عشق

داستان عشق

داستان عشق............ ........
درجزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند:شادی- غم- غرور-عشق و...
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت
همه ساکنین جزیره قایقهایشان را آماده وجزیره را ترک می کردند.
اما عشق
می خواست تا آخرین لحظه بماند چون او عاشق جزیره بود.
وقتی جزیره به زیر آب
فرومی رفت عشق از ثروت که با قایق با شکوهی جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به
او گفت:
"آیا می توانم با تو همسفر شوم؟"
ثروت گفت:
نه من مقدار زیادی طلا و
نقره داخل قایقم دارم و دیگر جایی برای تو وجود ندارد"."
پس عشق از غرور که با یک
: کرجی زیبا راهی مکان امنی بود کمک خواست
غرور گفت
نه نمی توانم تو را با
خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد.
غم در
نزدیکی عشق بود.
پس عشق به او گفت:
"اجازه بده تا من با تو بیایم!"
غم با صدای حزن آلود گفت:
"آه عشق من خیلی ناراحت هستم.احتیاج دارم تا تنها باشم."
عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد.
اما او آنقدر غرق شادی بود که صدای او را نشنید.
آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت:
"بیا عشق تو را خواهم برد."
عشق آنقدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد.
وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود رفت وعشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد علم که مشغول حل مسئله ای روی شن های ساحل بود رفت و از او پرسید:
"آن پیر مرد که بود؟"
علم پاسخ داد:
"زمان"
عشق با تعجب پرسید:
"زمان؟ چرا او به من کمک کرد؟"
علم لبخند خردمندانه ای زد و گفت:
"زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است......."
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم
يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !
و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست
 

sima.niki

عضو جدید
عشق

عشق

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید


Why do you like me..? Why do you love me?

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم

You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
تو هیچ دلیلی رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داری؟

How can you say you love me?
چطور میتونی بگی عاشقمی؟

I really don't know the reason, but I can prove that I love U
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم

Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی

Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،

because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،

because you are loving,
دوست داشتنی هستی،

because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،

because of your smile,
بخاطر لبخندت،

The Girl felt very satisfied with the lover's answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون

Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم

Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟

NO! Therefore!!
نه!معلومه كه نه!!

I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم

True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره

Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است كه كمتر و كمتر میشه و از بین میره

Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم

Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق كامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم

"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"
سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب
حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه
_________________
سنگ اگر طاقت تیشه را نداشته باشد به تندیسی زیبا مبدل نخواهد شد...
 

amator_2

عضو جدید
[FONT=&quot] [/FONT]​
[FONT=&quot]عشق تنها کار بی چرای عالم است [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]چه آفرینش بدان پایان می گیرد[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]معشوق من چنان لطیف است [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]که خود را به بودن نیالوده است[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]نه معشوق من بود....
دكتر شريعتي
[/FONT]
 

bardiajoon

عضو جدید
آینه دلدادگی

آینه دلدادگی

بیچاره من
چقدر زود فراموش شدم
تنهایی ، سایه و غم هم رفتند
و سکوت که تنها دوستم بود
ولی مدتی است همدیگر را به جا نمی آوریم!
ای کاش دستکم در خاطره ها دفن می شدم
شاید روزگار پلید نفرینم نمی کرد
گل سرخ به بیابان نمی گریخت
درخت همبستر تبر نبود
و اهریمن از تنگدستی محبت غصه نمی خورد
وقتی رفتی
رودی از اشک ، صخره های پلک را درنوردید
و بر ساحل گونه ام جاری شد
از آن به بعد در پیکره بیقراری ام ثانیه می کارم
و از خون روحم آبیاری اش می کنم
تا دیرتر دوریت را حس کنم
قلبم را التماس می کنم که لحظه ای درنگ کند
تا برای همیشه آرام گیرم
هر روز از پگاه تا پگاه
در معبدی ویران ، روبه آینه دلدادگی می ایستم
و به دوردست ها خیره می شوم
لحظه به لحظه ی هستی را می ستایم
قطره به قطره باران را می شمارم
وجب به وجب خاک را می بویم
جرعه به جرعه غربت را می نوشم
و پا به پای باد ، مست می دوم
به خیال خام دیدن تو
که اگر یکبار نگاهم کنی
آن چشم تا ابد با من خواهد زیست
بگو کدامیک را بر گزینم؟
بر سر این سه راهی سخت
«مرگ ، مرگ ، مرگ»
 

Elin_z

عضو جدید
تقديم به همسر عزيزتر از جانم

تقديم به همسر عزيزتر از جانم

همراز لحظه های دلتنگیم...
خنده های گرم و دلنشین تو را بر لبانت می خواهم
تقدیم به تو که یادت در فکرم و عطر تو در میان لحظه های زندگیم ماندگار است
از خدا می خواهم ذره ذره وجودم را فدای وجودت کند


بهترین صدای زنذگی من تپش قلب توست
:heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart::heart:


 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو که حرف می زنم، همه فعلهایم ماضی اند،
ماضی خیلی خیلی بعید
کمی نزدیکتر بنشین
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است
 

nargil

عضو جدید
سلام بچه ها دیدم شما ها اهل شعر وشعرین ومنم دنبال یه شعر از سهراب کمکم میکنید تا متن شعر کامل شهراب که من فقط این یادم ازش (قطاری میدیدم که سیاست میبرد وچه خالی میرفت)رو پیدا کنم
 

VRWH

عضو جدید
کاربر ممتاز
من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد
من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت
من قطاري ديدم، که سياست مي برد و چه خالي مي رفت
من قطاري ديدم، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد

نام شعر صدای پای آب است

http://www.sohrabsepehri.com/main.asp

 

Similar threads

بالا