یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آیینه ها دچار فراموشی اند

    و نام تو ورد کوچه خاموشی

    امشب تکلیف پنجره

    بی چشم های باز تو

    روشن نیست!

    زنده یاد قیصر امین پور
    خیالت را راحت کنم
    حقیقت از این قرار است
    که بی‌اختیار از خوابِ خاک می‌آییم
    بی‌اختیار از تکلمِ بی‌هنگامِ بعضی‌ها می‌ترسیم
    گاه‌گاهی نیز از سرِ اتفاق زندگی می‌کنیم
    و سرانجام در فراموشیِ ناپیدایِ خاموشان می‌میریم ...

    ----------------------
    سید علی صالحی
    میگن دل به دل راه داره اینها اتفاقا موقعی که به پروفتون سر زدم امضاتونو خوندم بله خیلی جمله واقعیست
    افرین بر شما
    مواظب این بچه ها باش غذاشونو بده
    دوسه روز پیشتن
    پرستاره خوبی باشیااا مهربووووون
    :d
    بله واقعا بجا و شایسته این زمونه گفتن منم نطرم به ایشون عالیست
    ایشالله که میبخشه خدا امرزنده مهربان هست..
    بله راس میگین کمی خدایی باشیم بهتره
    بی ادبی نباشه ولی لپ هاتون خیلی دوست داشتنی ترتون کرده خدا به صاحبش ببخشه..
    نامه چارلي چاپلين به دخترش
    دخترم، هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند..... برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.
    خیلی قشنگه کاش ما هم کمی از انها یاد بگیریم ...به زیر بال یا اغوش کشیدن عزیزانمان
    شبتون خوش طاعاتتون قبول
    حالا چرا تنها؟؟؟؟؟؟؟
    در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند ،پروانه شدن یعنی تباهی !

    "دکتر شریعتی "
    سلام داداشي. ممنون بابت عكست. راستش من بلد نيستم عكس بفرستم اگه ميشه يادم بده.
    بازم ممنون:gol:
    سلام آقا داداش
    قبولی طاعات
    حدیث کساء خبرتون نکردم؟
    اسمتون اضافه شد
    جهت اطلاع
    (خواهر به این زورگویی دیده بودید احیانا؟:D)
    این کاروان به کجا می رود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    می شود ریسس کاروان را صدا بزنید
    می شود بگویید لحظه ای درنگ کند.
    و این بی کران درون را سازگار کند
    با این مسیر پر سیر و صعود
    با این مسیر ناپیدای هزار جلوه
    می شود بگویید
    بیایید
    بنشینیم یک گوشه و گره ها یمان را باز کنیم
    من بگوییم این
    او بگویید
    جوابم دهد
    جوابم دهد
    جوابم دهد
    تا بال گیرم
    می شود ارامم کند
    نمی گویم خسته ام
    تنها برای این هزارها ی بی کران جوابی می خواهم
    تا بتوان قدم های فردایم را محکم بردارم
    بدون هیچ لرزشی از تو بگویم
    از تو
    از لبخندت که جاری شده در حوالی من
    از سکوتت که فریادم می زند
    می خواهم بیایی و بگویی
    تا نلرزم و بیاییم و بیاییم و غرق در این امدن بمانم
    تا تو
    تا تو
    تا خودم را ببینم د راینه زمان که من نیستم
    تا ببینم وجود را در فرش مکان که تنها تو هستند
    بگویید درنگ کند
    لحظه ای کوتاه هم که شد خوب است
    بگویید اینجا کسی می خواهد بداند بیایید و بماند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا