mani24
پسندها
36,402

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نفسم

    عشق من ...

    چقدر بیتابم در این لحظات که نیستی و یادت را به اغوش میکشم ....

    چقدر بیتابم ...

    چقدر بیتابم این لحظات را که دوریت را به رخ عاشقانه های من میکشند ...

    ای کاش ......می امدی و نمیگذاشتی که روزگار فاصله ها برای عشقمان علم کنند ...

    ای کاش بیایی و مرا با خود به سرزمین قلبت به حصار زیبای اغوشت بری ...

    چشمانم خمار و مست از دیدار تو .........تنم گرم از اغوش تو ....

    من تو را میخواهم .....لحظه های با تو بودن را ....

    تو را ...

    عشق من ...


    نرگس

    :heart::gol:


    در ساحل رویا

    چشمانم را برهم میگذارم ....

    وتو را ...

    از انسوی دریا ها نزد خود می اورم ...

    دستانت را میگیرم ...

    تنت را لمس میکنم ...

    و در اغوشت عاشقانه هایم را زمزمه میکنم ....

    این توئی که در وجود من نهفته ای ......

    من تو را دارم .....

    توئی که عشق منی ...

    زندگی ام را ...

    توئی که زندگی منی ...




    دلتنگم ....و دلتنگی امانی نیست بر قلم عاشقانه هایم ...

    دنیایم بارانیست.....

    دنیایی را که میبارم بر فاصله ها ....

    و من چه بی قرار روزی دوباره را از احساسم بنا میکنم ...

    به طلوعی دوباره دعوت میکنم قاب پنجره ی ی اتاقم را به انتظار کوچه های ی تشنه به نگاه تو ..

    هر روز و هر دم لحظه هایم از بوی تو.... از گرمای اغوش تو برایم میگویند..

    دلتنگی مرا امانی نیست ...

    بغض گلویم به عشق طعنه میزند و عشق تاوان میدهد بر دل ...

    دلم از دوریها بر من هجوم می اورد ...و من جوابی ندارم جز بگویم ارام باش .....

    و حال من اینجایم ...

    در سکوتی امن ......

    در نگاهی منتظر ......برای دیدار تو مجنون من ....

    عاشقانه دوستت دارم بی نظیر من ......


    نرگس


    و مادر صدا می کند : حــــــــواست کجاســـــــت ؟!!


    ساعت هایی که...


    شنیدیم و نفهمیــــدیم ...


    خواندیم و نفهمیدیــــم ...


    دیدیـــم و ....


    و تلویزیــون خودش خامـــوش شد ...


    آهنگ بار دهـــم تکرار شد ....


    هوا روشـــن شد ....


    تاریک شــــد ....


    چای ســرد شد ...


    غذا یــخ کرد ...


    در یخچــال باز ماند ...


    و در خانه را قفل نکــردیم ....


    و نفهمیدیم کی رسیدیـــم به خانه ....


    و کی گریه هایمان بند آمد ....


    و کی عــــوض شدیم ....


    کی دیگر نــــترسیدیم ....


    از ته دل نــــــخندیدیم ....


    و دل نبــــــــــــستیم ...


    و چقدر یکبــاره آنقدر بزرگ شدیم ....


    و موهای سرمان سفیـــد شد ....


    و از آرزوهایــمان کی گذشتــیم ؟؟!!



    (( یک لحضه سکوتـــــــــ

    برای لحظه هایی که با خودمان نیستیـــــــم .... ))


    دلتنگم ....و دلتنگی امانی نیست بر قلم عاشقانه هایم ...

    دنیایم بارانیست.....

    دنیایی را که میبارم بر فاصله ها ....

    و من چه بی قرار روزی دوباره را از احساسم بنا میکنم ...

    به طلوعی دوباره دعوت میکنم قاب پنجره ی ی اتاقم را به انتظار کوچه های ی تشنه به نگاه تو ..

    هر روز و هر دم لحظه هایم از بوی تو.... از گرمای اغوش تو برایم میگویند..

    دلتنگی مرا امانی نیست ...

    بغض گلویم به عشق طعنه میزند و عشق تاوان میدهد بر دل ...

    دلم از دوریها بر من هجوم می اورد ...و من جوابی ندارم جز بگویم ارام باش .....

    و حال من اینجایم ...

    در سکوتی امن ......

    در نگاهی منتظر ......برای دیدار تو مجنون من ....

    عاشقانه دوستت دارم بی نظیر من ......


    نرگس


    منم .........دختر جنوب .......ستاره تو ........پسر دریا ......

    اری با نو هستم ..........دختر جنوب از ساحل دریا تو را میخواند ........

    بیا به ساحل ......من نیز در ساحلم ......ساحلی که دریا بی قراری اش را میکند ........

    من نیز بی قراری میکنم ..برای تو ......برای توئی که هر لحظه ام پر از وجود توست ........

    احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....

    احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........

    احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......

    و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده شبهای من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....

    این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........

    من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......

    عشق من

    در ساحل رویا

    چشمانم را برهم میگذارم ....

    وتو را ...

    از انسوی دریا ها نزد خود می اورم ...

    دستانت را میگیرم ...

    تنت را لمس میکنم ...

    و در اغوشت عاشقانه هایم را زمزمه میکنم ....

    این توئی که در وجود من نهفته ای ......

    من تو را دارم .....

    توئی که عشق منی ...

    زندگی ام را ...

    توئی که زندگی منی ...




    ارامم

    و من ارامشی بی مانند دارم در این خلوتگاه عاشقی ..

    هیچ مانعی بر استشمام عطر حضور تو نیست ......

    و عاشق تر از هر خاطره ام این لحظه ها را ارج مینهم ..و به قلبم واگذار ..

    همه چیز بر این احساسات ارایشی زیبا از مهر و وفا موهبت داده است ...

    پروانه ها در رقص ..

    گلها در ازادی محض ..

    به اسودگی خاطر من عشق میورزند ...

    و این نسیم عطر حضور تو را در خود امیخته و در هوای نفسهای من جایگزین کرده است ..

    در این پژواک هم اغوشی زمین و اسمان ...

    چقدر ارامم و شاد از با تو بودن ..

    من عاشقم بر تو ..

    عشق من

    نرگس فاطمی

    عشق من

    دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

    چشمانت ....پاکی اسمان را ...

    بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

    شانه های زنانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

    مرا ......

    چه نعمت بزرگی ست که تو را دارم ...

    شاهزاده ی من ...

    عشق من

    در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را .....

    در اغوشت به باد میسپارم ....

    نگاهم را به سویت روانه میکنم ......

    تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ...

    کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم ....

    سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در چشمانت تلاوت میکنم ...

    عاشقانه هایم را از قلبم برروی نگاهت حک میکنم ......

    تو را صدا میکنم ...

    سرود عشق زندگیمان را به اوای قاصدک های عاشق یکی میکنم ...

    تو را صدا میکنم ...

    انتظار را تماشای کوچه های تشنه قدمهایمان به سکوت وادار میکنم ......

    تو را صدا میکنم ....

    پس بخوان سکوت انتظار اغوشم را .......که چه بیتاب دلم تو را صدا میکند ......

    زندگی من ...

    رای تو در هر خاطره ام نواخته ام و مینوازم حکایت دلدادگی را .....

    مجنون من .....فصل به فصل قصه ی مهتاب حدیث عشق من و توست .....

    برای از قلبم و احساسم در ترانه ام مینویسم ....


    دوستت دارم ...

    عشق من ...
    دلم تنگ است

    نغمه ای ازحدیث دلتنگیم را باز گو میکنم ..دغدغه نگاه پر از خواهشم برای بازگشت تو ...

    دلم تنگ است ..

    بر من ببار ...ببار از تفسیر سکوت عشقت که مرا مجنون خود کرده است ..

    اینجا منم و یک عالمه خاطره ....خاطرات دستان تو ....نگاه تو ....چه بی تاب مرا صدا میکند .

    بی تو چه کنم ...چه کنم با این همه خاطره که در قلب من است ..

    .انتظار ...برای بازگشت تو .......مرا زبانزد خاص عاشقان کرده است ...

    این فاصله هیچ گاه نتوانست یادت را از من بگیر ...یاد توئی که عشق همیشگی ام هستی ....

    پر از حسزتم ....پر از حسرت داشتن حرارت اغوش تو ...

    به من برگردون نگاهت را ...که سخت دلتنگم ....سخت دلتنگم ...

    به من بگو چه کنم در حسرت حتی یک لحظه ترنم صدای تو ...

    پر از بارانم ..پر از باران کلام عشق ..

    باران نگاهم در نهان وجودم ...تو را میخواند ....دستان تو را ...

    نگاه انتظار دلم برای داشتن دوباره اغوشت را بازگشتی به شهر عشق باش ....که من سخت دلتنگم ...

    زندگی من ...

    یاد سهراب بخیر!
    آن سپهری که تا لحظه ی خاموشی گفت:
    تو مرا یاد کنی یا نکنی
    باورت گر بشود، گر نشود
    حرفی نیست؛
    اما...
    نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست:heart:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا