مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک شبی پروانگان جمع امدند
در مضیفی طالب شمع امدند

دردت به دل خويش نهان کن که در اين باغ مجازي
طبيبي نتوان يافت که غم از دل بزدايد


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دردت به دل خويش نهان کن که در اين باغ مجازي
طبيبي نتوان يافت که غم از دل بزدايد



دیروز پرواز کردن بلد بودم
اما حالا پر پروازم شکسته و نمیتوانم از این قفس بگریزم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دیروز پرواز کردن بلد بودم
اما حالا پر پروازم شکسته و نمیتوانم از این قفس بگریزم

می بریزید
در جامم که هنوز پر نشده چوب خط زندگیم
می بریزید
در جامم تا مست شوم و از خود بی خود شوم
می بریزید
در جامم تا با صدای بلند فریاد بزنم
اگر نمیتوانی دوست بداری کسی را حداقل احترام بگذار به احساس کسی
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
می بریزید
در جامم که هنوز پر نشده چوب خط زندگیم
می بریزید
در جامم تا مست شوم و از خود بی خود شوم
می بریزید
در جامم تا با صدای بلند فریاد بزنم
اگر نمیتوانی دوست بداری کسی را حداقل احترام بگذار به احساس کسی

يا رنگ غروبم من ، یا سرخی خونینم
شکل من اگر خواهی ، گه آنم و گه اینم
هر چند نی ام پنهان ، پنهان تو مرا خوانی
در پیش نگاه تو ، یک ذره ام ار دانی

 

901010

عضو جدید
کاربر ممتاز
يا رنگ غروبم من ، یا سرخی خونینم
شکل من اگر خواهی ، گه آنم و گه اینم
هر چند نی ام پنهان ، پنهان تو مرا خوانی
در پیش نگاه تو ، یک ذره ام ار دانی



یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما ر ا بس
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انتظارت بر لب آورده همه جان مرا
میکشی پا از من و هم میبری آن مرا
باز گرد و باز هم جانم بگیر
هم بگیر این دین .هم ایمان مرا . . .

ای دوست بیازار مرا هر چه توانی
دل نیست اسیری که ز آزار گریزد
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دوست بیازار مرا هر چه توانی
دل نیست اسیری که ز آزار گریزد


[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دلخوشــــم با غـزلـــی تـــازه همینــــم کافیســـت[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تــو مــــرا باز رســـاندی به یقینــــم کافیســـت[/FONT]​
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکسان گذشت در سیهی صبح و شام ما
لبخند آفتاب ندیده است بام ما

ازه دل من به ناز تو خو کرده
دردانه کنون شعر تری (تازه ای) رو کرده
ای آنکه نشستم ، بر دل چشم به راه
چشمان مرا شعر تو کم سو کرده
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ازه دل من به ناز تو خو کرده
دردانه کنون شعر تری (تازه ای) رو کرده
ای آنکه نشستم ، بر دل چشم به راه
چشمان مرا شعر تو کم سو کرده

هر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری ناله ی زاری کنم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا