گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا آن حس زیبایست که در تاریکیه صحرا
زمانی که هراس مرگ میدزد سکوتت را
یکی همچون نسیم دشت میگوید
کنارت هستم ای تنها
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چه میخندی تو؟
به مفهوم غمنگیز جدایی؟
یا به شکست دل من؟
یا به پیروزی خویش؟
به چه میخندی تو؟؟
به نگاهی که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگریه چشمانت ،که مرا سوخت و خاکستر کرد؟
به چه مخندی تو به دل ساده من میخندی؟
که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست؟
خنده دارست بخند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب بخوان ترانه برایم دلواپس سکوت تو بودم دلواپس کسی که نفهمید اینجا به انتظار نشستم در لحظه های ساکت و دلگیر تنها غریب و خسته شکستم چیزی بگو که این دل تنگم امشب نشسته چشم به راهت با من کنار پنجره
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ای شکوه بی ترحم

ای تمام نبض طوفان توی رگهای تلاطم

ای شکوه بی ترحم

تو یه شعله مهیبی

منم اون خوشه گندم

که توی دست تو گرفتار حریقم

یه غریقم رفته از حافظه ساحل و مردم

تو نگات دو چشم بی تاب

توی آب لرزش مهتاب

تو یه رویای عجیبی

که گرفته توی بیداری تجسم

ای شکوه بی ترحم

مثل یه حادثه بی تاب

رنگ افسونگر مهتاب

ای گل ناز از این سوخته خرمن یاد آر

 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود
بغض داری؟ شانه ی مردانه پیدا میشود

امتحان کن ! ساده و معصوم لبخندی بزن
تا ببینی باز هم دیوانه پیدا می شود

من اسیر عابر این کوچه ی پاییزی ام
ورنه هر جایی که آب و دانه پیدا می شود

عصر پاییزی زیبایی ست لبخندی بزن
یک دوفنجان چای در این خانه پیدا می شود
 
آخرین ویرایش:

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
طومار ،غم از هر سو روان ،واشیانه های شادی در حال انهدام ...............
کبوتر های شادی ،همه رمیدن ورفتن .........ان دور ......دور.......در چشمه غروب ،
در سردابه ای موحش وتاریک به زنجیر شدند!!!!!

و..................... من هنوز چشم به راهم .......
در پستوی خلوتم .......
کی می شکفد این افق حاکستری !
کی پاره می شود ،زنجیر در به دری ....
حسرت ،ایا مرا با خود خواهد برد؟
در اندیشه وهم الودم این چنین ،می نگرم افق را...........
چرا ارزوهایم این چنین ،بر زمین مانده اند ؟
چرا شعله زندگی این چنین نمور وغم گرفته هست ؟
ایا امتحانی دیگر در پیش است ؟
شاید ..........
تا خدا چه خواهد......
وما دستمان بالاست ...........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگرچه دوری ازاینجا تویعنی اوج زیبایی...

کنارم هستی وهرشب به خوابم بازمی آیی...

اگرهرگزنمی خوابند دوچشم سرخ ونمناکم...

اگردرفکرچشمانت شکسته قلب غمناکم...

ولی یادم نخواهد رفت که یادتوهنوزاینجاست...

میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست...

نبایدزودمی رفتی وازدل کوچ می کردی...

افق ها منتظرماندن که ازاین راه برگردی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

K.K.J

عضو جدید
به هیچ روزی پس ات نمی دهم ، به هیچ ساعتی ، به هیچ دقیقه ای ، به هیچ

هیچی ! سخت چسبیده ام تمامت را . . .
 

الهام3

عضو جدید
رنگی کنار شب
بی حرف مرده است
مرغی سیاه آمده از راه های دور
می خواند از بلندی بام شب شکست
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست
در این شکست رنگ
از هم گسسته رشته ی هر آهنگ
تنها صدای مرغک بی بک
گوش سکوت ساده می آراید
با گوشوار پژوک
مرغ سیاه آمده از راههای دور
بنشسته روی بام بلند شب شکست
چون سنگ ‚ بی تکان
لغزانده چشم را
بر شکل های در هم پندارش
خوابی شگفت می دهد آزارش
گلهای رنگ سرزده از خک های شب
در جاده ای عطر
پای نسیم مانده ز رفتار
هر دم پی فریبی این مرغ غم پرست
نقشی کشد به یاری منقار
بندی گسسته است
خوابی شکسته است
رویای سرزمین
افسانه شکفتن گلهای رنگ را
از یاد برده است
بی حرف باید از خم این ره عبور کرد
رنگی کنار این شب بی مرز مرده است
 

mehravehoath

عضو جدید
بازیچه شدم عمری در شهر عروسک ها
بی ان که خودم باشم من ماندم و شکلک ها
پاییز رسید از راه گلها همه پژمردند
از یاد چکاوک رفت بوی خوش میخک ها
در چرخ و فلک بودم چرخیدم و دنیا نیز
دور سر من چرخید در بازی کودک ها
تا صبح دعا کردم تعبیر شد خوابم
همواره تنم لرزید از وحشت بختک ها
با هیبت پوشالی انبوه کلاغان را
از مزرعه راندم مانند مترسک ها
همسایه غم بودم همخانه دلتنگی
پوسید دلم عمری در کنج اتاقک ها
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
او ""مـــرد"" است
.
دستــــانش از تو زِبرتر و پهن تر است ...
.
صورتش ته ریشى دارد ...
... .
قلبش به وسعـــتِ دریــــا ...
.
جـــاىِ گریـــــه كردن به بالكن میرود و سیـــــگار دود میــــكند ...
.
.... ... ... او با همــــان دستان پهن و زبرش تورا نوازش میكند ...
.
با همان صورت ناصاف و ناملایم تورا میبوسد و تو آرامــــ میشوى ...
.
آنقــــدر اورا نامــــرد ""نخوان"" ...
.
آنقدر پول و ماشین و ثـــــروتش را ""نسنج"" ....
.
فقط به او ""نــــخ بده"" تا زمین و زمان را برایت بدوزد ...
.
فقــــط باهاش ""روراست باش"" تا دنیا را به پایت بریزد
 

رامیز دایی

عضو جدید
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت
و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : ای شبنم شبنم شبنم
رهگذاری خواهد گفت : راستی را شب تاریکی است کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست دب کبر را بر گردن او خواهم آویخت
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ‚ دل ها را با عشق سایه ها را با آب شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد
خواهم آمد پیش اسبان ‚ گاوان ‚ علف سبز نوازش خواهم ریخت
مادیانی تشنه سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتی در راه من مگس هایش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت هر کوه بلند،سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باغ کسی میخواند که خدا هست دگر غصه چرا،
آرزو دارم....
خورشید رهایت نکند
غم صدایت نکند
ظلمت شام،سیاهت نکند
و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست
حضرت دوست جدایت نکند
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می



زاهدان معذور دارید که اینم مذهب است
 

M@HYA-J00N

عضو جدید
کاربر ممتاز
![FONT=&quot] و صدای باران ، و سکوتی دلگیر[/FONT]

[FONT=&quot]و نوایی که تو را می خواند : آه ای همدم ِ من زود بیا[/FONT]

[FONT=&quot]یاد ِآن روز بخیر ،یاد ِ آن روز ِ سپید[/FONT]

[FONT=&quot]یاد آن روز که دیدار ِ تو شد قسمت ِ من[/FONT]

[FONT=&quot]یاد آن روز که نقاش ِ زمان[/FONT]

[FONT=&quot]طرح ِ چشمانِ تو را،ساخت اندازه ی دیوار دلم[/FONT]

[FONT=&quot]یاد آن روز بخیر[/FONT]....
 

الهام3

عضو جدید
من شكوفايي گلهاي اميدم را در رؤياها مي بينم

و ندايي كه به من مي گويد :
گر چه شب تاريك است
دل قوي دار ، سحر نزديك است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چی آرزو یه خوبه مال تو ، هر چی که خاطره داریم مال من

اون روزای عاشقونه مال تو ، این شبای بی قراری مال من

منم و حسرت با تو نو شدن ، تویی و بدون من فنا شدن

آخر غربت دنیاس مگه نه ؟؟ اول دو راهی آشنا شدن

بهش می گم بسه دیگه ، چی کار داری کی چی میگه

تو شروع آسمونی ، میدونستم ، نمی مونی

چشم تو آخر دنیاست ، خودت اینو خوب نمی دونی

چه رسمی داری ای دور زمونه

که هر لحظه ات ، یکجا ، عاشق کشونه

توی یک دشت بی سر انجامی ، داخل شدم تو فصل طوفانی

کوچه وقتی که نباشی ، رگ خشکیده ی شهره

ماه توی گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره

سقف دل خستگی بی تو ، واسه من سایه نداره

دلم از روزی که رفتی ، دیگه همسایه نداره

تو دلت چراغ خونه ، گذشتن از تو سخته ، محاله دل بتونه ........

برای آخرین بار ، خدا کنه بباره ، توی این شب کویری ، یک قطره از ستاره
 

الهام3

عضو جدید
خاطرم نیست تو از بارانی....

یا که از جنس نسیم....*

هر چه هستی ..

گذرا نیست هوایت....

.بویت.....

تو مرا یاد کنی یا نکنی...

من به یادت هستم....​
 

ghzshadow

عضو جدید
کاربر ممتاز

چه فاصله ی کوتاهی ست ، میان بودن و نبودن
میان آمدن و رفتن ،
میان تولد و مرگ .
چه سقف بلندی دارد آسمان دلتنگی ام
چه حجم عظیمی دارد هوای نبودنت .
... چه وزنی دارد این اشکهای خشکیده در چشمانم
این حرفهای هرگز نگفته ام .
میان آمدن و رفتنت تنها یک سحر فاصله بود
اما میان نبودنت تا دوباره دیدنت چه بی پایان راهیست .
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
میشود آرام

با دلت تنها

در شبی خسته از هجوم ادمها

در کنار درک یک سایه

دست در دست خیال

هم قدم

آرامــــ _ آرام

هم سفر باشی تا اوووج خیال

تا رسیدن

در کنارت

آرامــــ _ آرام

هم قدم

دست در دست

همان بازی همیشگی خیال
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از تو مهربا نتر کيست که دردهايم را با او در ميان بگذارم و زخمهاي دلم را

پيش رويش بشمارم؟

از تو آيينه تر کيست که هزار توي روحم را به من نشان دهد،بي آنکه

سرزنشم کند؟

در شبهايي که ماه و ستارگان و آتشکده ها و فانوسها هر يک به سويي می

گريزند،جز تو چه کسي شمعي در دلم روشن مي کند؟

خوبا مرا به خاطر همه ي آوازهايي که براي تو نخوانده ام،ببخش

از تو مهربانتر کيست که سرگذشت دستهايم را برايش بنويسم و از فاصله ها

گله کنم؟
http://www.iran-eng.../member.php/217363-venoos-s
 

Tavahom2012

عضو جدید
شبي در كنج ميخانه گرفتم تيغ بر دستم:بگفتم خالقا يا رب تو فكر كردي كه من مستم؟؟كجايي تو؟چه هستي تو؟چه مي خواهي تو ازقلبم؟تو از مستي چه مي داني؟تو از قلبم چه مي جويي؟تو فرعون را خدا كردي-تو شيرين را زفرهادش جدا كردي-سپردي تيغ بر ظالم-به مظلومان جفا كردي-به آن شيطان خون خوارت تو ظلمت را عطا كردي-سپس گفتي مشو كافر؟تو فكر كردي كه من مستم؟؟:cry:
 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازهم روز رفـــــــت

ومن مــــاندم

تیک تاک زمان خــــــــواب است

در بستـــــرم

نه برای خواب

بلکه برای مرورخـــــــاطـــرات پیرمان

عــــــادت کرده ام به فکر تو

به بــــودن و نبـــــودنت
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
هر صبحي كه نمازش ميان غفلت خمارآلودم پر پر مي شود و جان مي دهد غصه ام مي شود. به اين فكر مي كنم كه از اين "چيزي" كه در وجود من هست ،بالا خره خردكي هم بايد بماند براي اين كه به تو برسد.با اين اوضاع و احوال چيزي ازش مي ماند؟
.
.
.
پي نوشت: پنجاه نامه بس است؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا