کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم ** حقیقت شب بود ترسیدم و برگشتم!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
رد پای خاطره، رنگ ، رنگ
گاه کمرنگ، گاه پر رنگ
خاطرات با حس و ادراک
چو ذهن آرد به یاد، رنگیست رنگی
به قرمز می گراید چو خونت می خروشد
چو لبخندت به لب آرد رنگش طلایی است
سپید است، با آهی نفس گیر
کبودی ست وقتی اشکت در می آید
چو دلتنگی آورد، سبزی است خوشرنگ
"یادش به خیر" اما همیشه آبی است.
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ببار باران که دلتنگم...مثالِ مرده بی رنگم
ببار باران کمی آرام...

که پاییز هم صدایم شد

که دلتنگی وتنهایی رفیق باوفایم شد

ببار باران......

بزن برشیشه ی قلبم بکوب این شیشه را بشکن

که درد کمتری دارد اگر با دستِ تو باشد

ببار باران.....

که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم ازیادش

ببار باران..درخت وبرگ خوابیدن

اقاقی..یاس وحشی..کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران..جماعت عشق را کشتن

کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن...

ولی باران تو با من بی وفایی..
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
چون دوست دشمنی کرد دیگر چه می توان گفت

با یار ناجوانمرد دیگر چه می توان گفت

با محرمان غمناک بهمرهان ناشاد

با همدمان دم سرد دیگر چه می توان گفت

با بدقمار بدنرد با بد رگان نامرد

با رهزنان بی درد دیگر چه می توان گفت


مردانگی چو شد ننگ

بر مرد عرصه شد تنگ

فهلی چو خاری آورد

دیگر چه می توان گفت

در شهر خالی از مرد

با خاطری پر از درد

شبرو شب است و شبگرد

دیگر چه میتوان گفت
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خانه ات سرد است؟
خورشیدی درپاکت میگذارم و برایت پست میکنم
ستاره کوچکی درکلمه ای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاریکم...
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز

باران كه ببارد

با تمام وجود

زمزمه ات خواهم كرد

و با تمام وجود خواهم شكست

و نبودنت را

با باران خواهم باريد

آنقدر خواهم باريد

كه بيايي

با تو زير باران

كوچه ها را

آواز سرخواهيم داد

با تو زير باران

اگــر كه بيايي!!!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
جای انگشتانت بر تن دغدغه هایم سنگینی می کند
و ریتم نوازشت
نبض باورم را بارور می سازد
من باز اعتماد می کنم...
و ایمانم رنگ می بازد...!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مي نشينم

در كور سوي كوچه ي تنهايي ...

روزها به صبر

شب ها به انتظار !

گذر زمان

گذر عمر

گفتند چون مي گذرد غمي نيست !

گذشت

اما با غم !

گفتند اين نيز بگذرد ...

گذشت

اما سخت !

حال چه كنم

به چه اميدي

گذرعمر را تماشا كنم

در انتهاي كوچه ي تنهايي ...!
 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران باشد تو باشی و یک خیابان بی انتها....
به دنیا میگویم خدا حافظ
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
لحظه هر لحظه پس از تو شب و گریه در کمینه

تو دیگه بر نمی گردی آخر قصه همینه

می شکنم بی تو و نیستی

به سراغم نمی آیی که ببینی

بی تو می میرم و نیستی

تو کجایی تو کجایی که ببینی !!!


 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ببار باران که دلتنگم...مثالِ مرده بی رنگم
ببار باران کمی آرام...

که پاییز هم صدایم شد

که دلتنگی وتنهایی رفیق باوفایم شد

ببار باران......

بزن برشیشه ی قلبم بکوب این شیشه را بشکن

که درد کمتری دارد اگر با دستِ تو باشد

ببار باران.....

که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم ازیادش

ببار باران..درخت وبرگ خوابیدن

اقاقی..یاس وحشی..کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران..جماعت عشق را کشتن

کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن...

ولی باران تو با من بی وفایی..
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دستهایم می نگرم
و خالی انگشتانم
که می گوید :
تو رفته ای و من
بیهوده ...
...
به انتهای یاد تو
در باران

خیره مانده ام !
دوباره ...
تنگ می شود دلم !

 

کیمیا جونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنها که از دور نگاه میکنند می گویند:

" تو چه کم داری؟

"هیچ!!!"

و من باران اشکهایم را در ابرچشمانم پنهان میکنم

و با لبخند پوچی به نشانه تایید سر تکان می دهم ....

اما خودم میدانم که هر گاه درون خود را میکاوم

به یک غم بزرگ میرسم...

و آن غم نبودن توست !!!


 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=4]اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته‌ای
و همه آنچه نداری
، کسی است …
[/h]
[h=4]شاید آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آنچه ندارد تویی …
[/h]
[h=4]نیمکت‌های دنیا را چه بد چیده‌اند! …[/h]
 

Atila.angel

عضو جدید
دوست داشتم برم دوست داشتم برم اون قدر دور که دست هیچ کس بهم نرسه دوست داشتم گم بشم و بعد خودم رو پیدا کنم اما بدون یک همراه خیلی سخته من که نتونستم برگشتم من نه خود میروم او مرا میکشد
کاه سرگشته را کهربا میکشد

دست و پا میزنم میرباید سرم
سر رها میکنم دست و پا میکشد
 

Atila.angel

عضو جدید
اول از همه برايت آرزو مي كنم كه عاشق شوي،
و اگر هستي ، كسي هم به تو عشق بورزد،
و اگر اينگونه نيست ، تنهاييت كوتاه باشد،
و پس از تنهاييت ، نفرت از كسي نيابي.

 

Atila.angel

عضو جدید

ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد

از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد

موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد

ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد

اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد
 

shiva.vahed

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمری در این خانه ی ویران بودم و دلم گرفت
بی چتر زیر ریزش باران دلم گرفت
همچو گدای خطا زده در کوچه های مصر
از سرزمین شوم خدایان دلم گرفت!
 

کیمیا جونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای مــتــرســک ! آنقدر دست‌هایت را باز نکن ، کسی‌ تو را در آغوش نمی‌‌گیرد ،
ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی‌ مــیــاورد ........
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز

[h=4]اتوبان، رودخانه‌ای غمگین است
که مرا از تو دور می‌کند
آب که از سرِ ما گذشت
اما ماهی‌ها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان می‌ایستند
و برای شیشه‌های بالا کشیده دست تکان می‌دهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگ‌ها هستند
که برای همیشه ته‌نشین خواهند شد …
بغضم می‌ترکد
از تو که دور می‌شوم
کوچه که هیچ!
گاهی اتوبان هم بن‌بست است
من رودخانه‌ای را می‌شناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت …
[/h]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا