[h=4]اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشستهای
و همه آنچه نداری
، کسی است …[/h]
[h=4]شاید آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آنچه ندارد تویی …[/h]
[h=4]نیمکتهای دنیا را چه بد چیدهاند! …[/h]
دوست داشتم برم دوست داشتم برم اون قدر دور که دست هیچ کس بهم نرسه دوست داشتم گم بشم و بعد خودم رو پیدا کنم اما بدون یک همراه خیلی سخته من که نتونستم برگشتم من نه خود میروم او مرا میکشد کاه سرگشته را کهربا میکشد
دست و پا میزنم میرباید سرم سر رها میکنم دست و پا میکشد
اول از همه برايت آرزو مي كنم كه عاشق شوي،
و اگر هستي ، كسي هم به تو عشق بورزد،
و اگر اينگونه نيست ، تنهاييت كوتاه باشد،
و پس از تنهاييت ، نفرت از كسي نيابي.
[h=4]اتوبان، رودخانهای غمگین است
که مرا از تو دور میکند
آب که از سرِ ما گذشت
اما ماهیها غرق نخواهند شد
تنها در کنار اتوبان میایستند
و برای شیشههای بالا کشیده دست تکان میدهند
تا از سرما یخ بزنند
و روی آب بیایند
تنها سنگها هستند
که برای همیشه تهنشین خواهند شد …
بغضم میترکد
از تو که دور میشوم
کوچه که هیچ!
گاهی اتوبان هم بنبست است
من رودخانهای را میشناسم
که با دریا قهر کرد
و عاشقانه
به فاضلاب ریخت …[/h]