مشاعرۀ سنّتی

[گلابتون]

رهی تا چند سوزم در دلِ شب ها چو کوکب ها

به اقبالِ شرر نازم که دارا عمرِ کوتاهی​

يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

 

[naghmeirani]

يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

سری داریم و سودایِ غمِ تو
پری داریم و پروایِ غمِ تو
غمت از هر چه شادی دلگشاتر
دلی داریم و دریایِ غمِ تو​

 

[russell]

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنی
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

 

[naghmeirani]

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنی
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

تا چند می سوزی دلا خود را و ما را
ما هیچ، رحمی کن به خود آخر خدا را
​

​

​

 

[azadeh_arch _eng]

از ان زمان كه ارزو چو نقشي از سراب شد
تمام ارزوي دل سوال بي جواب شد
نه رفته كام تشنه اي به جستجوي چشمه ها
خطوط نقش زندگي چو نقشه اي بر اب شد

 

[naghmeirani]

از ان زمان كه ارزو چو نقشي از سراب شد
تمام ارزوي دل سوال بي جواب شد
نه رفته كام تشنه اي به جستجوي چشمه ها
خطوط نقش زندگي چو نقشه اي بر اب شد

دانی که ز عشقِ تو چه شد حاصلِ من؟
یک جان و هزار گونه فریاد از تو

 

[گلابتون]

وقت آن آمد كه ساغر پركنيم ازخون دل
كز مي لعلت تهي شد جام حسرت نوش چشم

 

[shanli]

ما خواجه‌ی ده نه‌ایم ما قلاشیم
ما صدر سرانه‌ایم ما اوباشیم

​

نی نی چو قلم به دست آن نقاشیم
خود نیز ندانیم کجا میباشیم

 

[Mehr noosh]

ما خواجه‌ی ده نه‌ایم ما قلاشیم
ما صدر سرانه‌ایم ما اوباشیم

نی نی چو قلم به دست آن نقاشیم
خود نیز ندانیم کجا میباشیم

ما شبى دست براريم و دعايى بكنيم!
غم هجران تو را چاره ز جاي بكنيم!
دل بيمار شد از دست،رفيقان مددي!
تا طبيبش به سر اريم و دوايى بكنيم!

 

[hitech]

من قامت بلند تو را در قصیده ای
با نقش قلب سنگ تو تصویر میکنم

 

[هزاردستان]

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم

چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم

 

[Mehr noosh]

من قامت بلند تو را در قصیده ای
با نقش قلب سنگ تو تصویر میکنم

من از ميان ريشه هاي گياهان گوشتخوار مي آيم
و مغز من هنوز
لبريز از صداي وحشت پروانه اي ست كه او را
در دفتري به سنجاقي
مصلوب كرده اند

 

[Mehr noosh]

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم

چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم

مرد ماند و یک اتاق سوت و کور
خانه ماندو یک سکوت سر به زیر

 

[hitech]

مرد ماند و یک اتاق سوت و کور
خانه ماندو یک سکوت سر به زیر

روی بنمای و مرا گوی که دل از جان برگیر
پیش شمع آتش پروانه بجان کو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز حناکش برگیر

 

[naghmeirani]

روی بنمای و مرا گوی که دل از جان برگیر
پیش شمع آتش پروانه بجان کو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز حناکش برگیر

روزِ وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
​

 

[baran-bahari]

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند​

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند​

 

[محـسن ز]

دل ميرود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

 

[naghmeirani]

دل ميرود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

ایکه در سوختنم با دلِ من ساخته ای
کاش یک شب دلت اندیشۀ فردا میکرد
​

 

[محـسن ز]

ایکه در سوختنم با دلِ من ساخته ای

کاش یک شب دلت اندیشۀ فردا میکرد​

دراين سراي بي كسي كسي به در نميزند
به دشت پر ملال ماپرنده پر نمي زند

 

[naghmeirani]

دراين سراي بي كسي كسي به در نميزند
به دشت پر ملال ماپرنده پر نمي زند

دیگر به سیرِ باغ و بهارم ،نیاز نیست
ای بوستانِ طبعِ تو، باغ و بهارِ من
​

 

[snazari]

دراين سراي بي كسي كسي به در نميزند
به دشت پر ملال ماپرنده پر نمي زند

دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

حافظ

 

[nooshafarin]

دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

حافظ

آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد

 

[naghmeirani]

دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

حافظ

آن چه از هجران تو بر جان ناشــادم رسيد..از گنـــــاه اوليــــن بر حضـــــرت آدم رسيد​

 

[k.memar]

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

 

[snazari]

آن چه از هجران تو بر جان ناشــادم رسيد..از گنـــــاه اوليــــن بر حضـــــرت آدم رسيد​

در کوی نیکنامی مارا گذر ندادند------------ار خود نمی پسندی تغییر کن قضا را

 

[nooshafarin]

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
باشد که گوشه چشمی به ما کنند

 

[naghmeirani]

در کوی نیکنامی مارا گذر ندادند------------ار خود نمی پسندی تغییر کن قضا را

ای غم ، مگر تو یار شوی ورنه با رهی
دل دشمن است و آن صنمِ دلفروز هم​

 

[snazari]

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
باشد که گوشه چشمی به ما کنند

دود اه سینه نالان من ------------------سوخت این افسردگان خام را

 

[snazari]

ای غم ، مگر تو یار شوی ورنه با رهی


دل دشمن است و آن صنمِ دلفروز هم​

من بی می ناب زیستن نتوانم-------بی باده کشید بار تن نتوانم

 

[naghmeirani]

من بی می ناب زیستن نتوانم-------بی باده کشید بار تن نتوانم

من كز اين فاصله غــارت شده چشــــم توام..چون به ديدار تو افتد سر و كارم چـه كنم​